eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کمر شکسته‌ام از حال و روز من پیداست عجیب بر جگرم داغِ برادر مانده... سرپل ذهاب ۱۳۵۹ این عکس یکی از سخت‌ترین لحظات در جبهه را به تصویر می کشد برادری در کنار برادر دیگر ولی بدون سَر ....😭😭😭😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷«یادی که دردلهاهرگزنمی میردیاد شهیدان است»🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
در پایان آخرین نامه به او گفتم: محمد جبهه رفتن تو بس است. برگرد تا برادرت علی به جبهه برود. محمد در جواب ما نوشت: تا محمد به علی تبدیل شود سال ها طول میکشد. علی بماند و از لحاظ علمی خود را تقویت کند. بعد ادامه داد: انقلاب ما جهت پیشرفت احتیاج به انسان های عالم و در عین حال با تقوا دارد. من هم اگر روزگاری جنگ به پایان رسید و زنده ماندم، تحصیلم را حتما ادامه خواهم داد. تلاش های خانواده برای پیدا کردن همسری مناسب برای محمد ادامه داشت. تا اینکه در آخرین سفر گفت: دیگر دنبال پیدا کردن همسر برای من نباشید! چند روز بعد هم خبر شهادت محمد را اعلام کردند. -راوی:یکی از اعضای خانواده -منبع: کتاب یازهرا(س)- ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*📱چرا نفسم قطع نمیشه؟؟*🥀 *📱حرفهاے همسر شهید امجدیان* *✍️خواندن ذڪرها به اندازه توان استـــ* *به‌عبادتےمهمان‌ڪنید📿.tt* *به‌شفاعتےجبران‌ڪنند✨.tt* *تمامی ذکرها هدیه به آقا امام زمان، اهل بیت، ۷۲ تن شهید ڪربلا و شهداے صدر اسلام تا ڪنون.* *همچنین مهمان امروز*🌹 *شهیدمدافع‌حرم🏴.tt* *شهیدابوذر‌امجدیان🖤.tt* *به نیت سلامتے و تعجیل در ظهور مولا صاحب الزمان (عج) و رفع مشڪلات کشور، بارش باران،شفاے بیماران،وحاجت روایی و عاقبت بخیرے همه ان شاءالله✅✋* *🖤در صورت تمایل میتوانید اعلام ذکر کنید* *🖤زیارت عاشورا، صلوات‌‌، حمد، و توحید* *🌙اللهم عجل لولیک الفرج🌙* *پُسـتــ بـعـدے معرفــے شـهـیــد👇* "شهــ گمنام ــیـد
"بیداری مــردم "
*📱چرا نفسم قطع نمیشه؟؟*🥀 *📱حرفهاے همسر شهید امجدیان* *✍️خواندن ذڪرها به اندازه توان استـــ* *به‌ع
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر ابوذر هست🥰✋ *شهیدے ڪه در روز تاسوعا اِرباً اِربا شد*🥀 *شهید ابوذر امجدیان*🌹 تاریخ تولد: 28 / 5 / 1365 تاریخ شهادت: 1 / 8 / 1394 محل تولد: کرمانشاه/سنقر/سهنله محل شهادت: سوریه *🌹همسرشهید← ابوذر همیشه سر کار روی یک برگه می‌نوشت: شهید ابوذر امجدیان🌙او داوطلبانه به سوریه اعزام شد و زیاد به ماموریت میرفت💥 دوستش می‌گفت لحظات آخر آب برایش بردم و او نخورد💧 و با لب تشنه به دیدار اربابش امام حسین(ع) رفت🥀ابوذر بیسیم چی بود📞 اما در عملیات ها شرکت می‌کرد و در تماس ها می‌گفت که به منطقه می رویم و به دفاع مشغولیم.💥در یکی از عملیات ها خمپاره‌ای به اطرافشان اصابت می‌کند💥 و ایشان از سمت راست دچار مجروحیت می‌شود🥀لبش پاره و چند ترکش به سینه‌اش خورده🥀و پای راستش قطع شده بود🥀 او و همرزمانش همگی اِرباً اِربا شدند🥀ابوذر در روز تاسوعا🏴و در سالروز ازدواجمان💍ساعت 8 صبح به شهادت رسید🕊️ پیکرش از ساعت 8 صبح تا ساعت 4 عصر در همان منطقه می‌ماند☀️و زمانی که همرزمانش قصد برگرداندن پیکر او را با ماشین دارند باز هم یک موشک به ماشین آن‌ها اصابت میکند💥 و همرزمان شهید می‌شوند🥀ابوذر همیشه می‌گفت درجه برای من مهم نیست من سرباز امام زمان (عج) هستم🌙 ایشان در روز تاسوعا روز جمعه شهید شد🏴 روز جمعه پیکرش برگشت🌷و روز جمعه اربعین نیز چهلم او بود*🕊️🕋 *شهید ابوذر امجدیان* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos313* ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌷🌱🌷🌱 امروز قرارگاه حسین بن علے، ایران است. بدانید جمهورے اسلامے حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمے باقے نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمے و نه حرم محمّدے (ص). ❤️ "شهــ گمنام ــیـد
●شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.» ●نصف شب که شد. گفت: پوتین هاتون رو در بیارین بندهای پوتین ها رو به هم گره زد. بعد توی پوتین ها خاک ریخت و انداختشون روی دوشمون.گفت: «حالا بریم» چند ساعت توی بیابون های کوزران پیاده رفتیم و عزاداری کردیم اون شب احمد چیزهایی رو زمزمه می کرد که تا اون موقع نشنیده بودم. ✍راوی: همرزم_شهید 🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خاطره‌ای‌از‌شهیدسیدحسن‌ولی‌🌷 💬 كبوترعاشق‌روى‌جنازه‌شهید🕊 ◽️شهيدسیدحسن‌ولی‌ بسیار به ڪبوتر و پرورش آن‌ها علاقه داشت و به آن‌ها عشق می‌ورزید، خواهر این شهید بزرگوار می‌گويند: وقتے حسن دو دستش را باز می‌كرد ڪبوتران یک به یک روے دستانش می‌نشستند و وقتے شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این ڪبوتران تا بالاے اتوبوسے ڪه سید حسن با آن روانه مى‌شد رفته و برگشتند ◽️ظاهراً فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبرشهادت سید حسن به خانواده‌اش، مادرش اصرار ڪرد دو ڪبوترش را با خود براے تحویل پیڪر شهید ببریم. ◽️مادرش می‌گفت: پسرم خیلے این ڪبوترها رادوست‌داشت،بنابراےن خانواده شهید وقتے داشتند براے تحویل پیڪر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل مى‌شدند دو ڪبوتر این شهید را هم با خود بردند، ◽️ یک ڪبوتر سفید و یک ڪبوتر مشڪے وقتے آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو ڪبوتر را بر روے سینه شهید قرار داد وڪبوتر سفید به محض دیدن پیڪر بی‌جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت… ✍ راوی:مادر بزرگوارشهید 🌷 ☘☘☘☘🏴🏴🏴 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
هدایت شده از تبلیغات
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلایل مختلفی در ریزش مو تاثیر میگذارد (کرونا ، چربی پوست سر ، آلودگی هوا ومشکلات وراثت ) محقق تبریزی تنها روش درمان ریزش و کم پشتی مو را در شبکه 3 افشا کرد.😱😱😱 دریافت مشاوره رایگان ارسال عدد 84 به 10008443 📞 تخفیف 50% برای 1000 نفر اول🤑💸
﷽ 🕊🖤 ‍🕊﷽ ‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
امید جان میشه🌹 ڪمترے برے هیئت؟😐 گفت...😔 شهید_امید_اڪبری 🖤 ما_ملت_امام_حسینیم 🖤 محرم 🖤 ☘☘☘☘🏴🏴🏴 "شهــ گمنام ــیـد
▪️شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...! ▪️بابت مداحی هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد. می‌گفت: صله من رو باید خود آقا بدهد.. ▪️اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: ۱۵سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند شهادتم رو امضا کن.. فرداش در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش ۴۰ ترکش خورد و شهید شد. ▪️آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود: وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیه السلام" طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا 🌷شهید حجت اسدی🌷 "شهــ گمنام ــیـد"
. ✅ محرم در راه بود، قرار شده بود ڪه با عملیات‌هایے اطراف حرم بی‌بی(سلام الله علیها) از اشغال تروریست‌هاے تڪفیرے، پاڪ‌سازے شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتے و در امنیت ڪامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزادارے ڪنند. محمودرضا نیز مانند بقیه براے شروع عملیات لحظه شمارے می‌ڪرد، خیلے خوشحال به نظر می‌رسید. با شادے فوق‌العاده‌اے از حضورش بر بالاے گلدسته‌هاے حرم جهت شناسایے دشمن تعریف می‌ڪرد و از عڪس‌هاے نابے می‌گفت ڪه از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) براے خود تهیه ڪرده بود. 🔺 🔺 ☘☘☘☘🏴🏴🏴 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"