eitaa logo
بیداری ملت
702.2هزار دنبال‌کننده
75.2هزار عکس
42.3هزار ویدیو
352 فایل
"به بیداری ملّت عزیزمان خیلی خوش‌بین و امیدوار هستم." #امام_خامنه_ای این رسانه مردمی است و متعلق به هیچ نهاد یا گروه سیاسی نمی‌باشد. مدیر بیداری ملت👇 @Admin4bidari تبلیغات👇 @t_bidariymelat @t_news @s_solouk @gharbsetiz @bidari_media @nabardeakhar
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ مثل اسیران کربلا 🔻 جلوی من حرکت می‌کرد که پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناخواسته کف کفشش جدا شد. اتفاق عجیب‌وغریبی بود؛ توی گشت پشت عراقیا و پونزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! از سر شرم گفتم: «علی آقا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 🔸 راه به اتمام رسیده بود و اون مسیر پر از سنگلاخ و خاروخاشاک رو لنگ‌لنگان اومده بود؛ بی‌هیچ اعتراضی. به مقر که رسیدیم، چشمام به تاول‌ها و زخم پاش افتاد. زبونم از خجالت بند اومد. اون هم این حس رو در من فهمید و زبون به تشکر باز کرد. حالا هم شرمنده بودم و هم متعجب. پرسیدم: «چرا تشکر؟» گفت: «چه لذتی بالاتر از همدردی با !» و ادامه داد: «شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان !» اشک چشمام رو پر کرد. 📚 برگرفته از کتاب | روایت حماسه‌ی نابغه‌ی اطلاعات عملیات سردار 📖 ص۷۴ 👤 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ می‌دانی «الله اکبر» یعنی چه؟ 🔻 ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» 📚 از کتاب ۲ 📖 صفحه ۱۳۰ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ ذکر شهادت 🔻 ما مصطفی را با آشنا کردیم، ولی خودش شده بود پایه‌ی مجلس حاج آقا. یک جلسه که دور حاج آقا جمع شده بودیم، مصطفی پرسید «حاج آقا، یه ذکر بده شیم.» حاج آقا گفت «شما اول کارِتون رو تموم کنید، بیاید بهتون می‌گم چیکار کنید که شهید شید.» نمی‌دانم، شاید همان جمله‌ای که حاج آقا گفت، ذکر بود. حتما مصطفی کارش را تمام کرده بود. 📚 کتاب ۲۲ | خاطرات ❤️ 📌 پ.ن: مصطفی احمدی روشن دانشمند جوان کشورمان، در تاریخ ۲۱ دی‌ماه ۹۰ طی عملیاتی تروریستی به دست کوردلان دنیای استکبار به شهادت رسید. @bidariymelat
✳ دو ساعت در برف پشت در نشسته بود! 🔻 سیدابوالفضل کاظمی یکی از دوستان می‌گوید: «برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نیمه‌شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی‌اصغر را جلوی خانه‌شان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود. فردا رفتیم به علی‌اصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم، مادر اصغر جلو آمد و بی‌مقدمه گفت: «آقا سید شما یه چیزی بگو!» بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت درِ خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه! صبح که پدرش می‌خواسته بره مسجد، اصغر رو دیده!» بله بسیجیان خمینی این‌گونه بودند. مدتی بعد این سرباز دین و میهن در منطقه‌ی عملیاتی شلمچه به شهادت می‌رسد و همچون مادر بی‌نشان سادات، زهرای مرضیه (س) بی‌نشان می‌شود. 📌 پ.ن: از راست: حاج حسین سازور، شهید علی‌اصغر ارسنجانی و سیدابوالفضل کاظمی 📚 برگرفته از کتاب | سیره‌ی علما و شهدا در احترام به والدین 📖 صفحات ۶۶ و ۶۷ ❤ #⃣ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ برادرها، نماز فراموش نشود! 🔻 ستون گردان حبیب، لحظه‌به‌لحظه به ارتفاعات «علی گره‌زد» نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. برادر محسن [وزوایی] هم‌چنان‌که پیشاپیش ستون حرکت می‌کرد، با رسیدن نیروها به بالای تپه‌ای کوچک، ناگهان متوقف شد. نگاهی به آسمان انداخت و بعد رو به نیروها فریاد زد: « ، نماز! برادرها، نماز را فراموش نکنند.» با این نهیب، ستون حبیب می‌رفت تا از حرکت بایستد که برادر محسن فریاد زد: «نایستید، بدوید! نماز را به‌دورو می‌خوانیم. هر کس به پشت سر نفر جلویی دست تیمم بزند! نماز را به‌دورو بخوانید.» همان‌طور که داشتم به جلو می‌رفتم، مشغول به نماز شدم. عجب نمازی بود! به‌راستی نجوای عشق بود... 📚 برگرفته از کتاب | بیست روایت شفاهی از زندگی 📖 ص ۱۱۶ 👤 نویسنده: ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ شماها دیگه کی هستید! 🔻 در گیلانغرب چوپانی بود به نام شاهین که گوسفندهایش را در تپه‌های مابین ما و عراقی‌ها می‌چرخاند. آدم خوبی بود. ابراهیم حسابی با شاهین عیاق شد. مدتی بعد به مراتع دیگری رفت. چیزی از رفتنش نگذشته بود که ابرام گفت دلم هوای شاهین رو کرده. رفتیم ببینیمش. 🔸 همین‌طور که نشسته بودیم، دیدیم شاهین بلند شد و رفت. پشت سرش هم ابرام رفت. یکدفعه صدای ابرام و شاهین ما را متوجه آن‌ها کرد. شاهین می‌گفت: «من باید این حیوون رو بزنم زمین!» ابرام هم می‌گفت: «به مولا اگه بذارم!» بلند شدیم ببینیم چه خبر است. دیدیم شاهین یه میش از بین گله جدا کرده تا سرش را ببرد و برای ما کباب کند اما ابرام مانعش شده و اجازه نمی‌دهد. ده دقیقه، یک ربع این‌ها با هم بکش نکش داشتند. بالاخره شاهین کوتاه آمد. وقتی آمد و نشست، گفت: «همین جایی که شما الان نشستید، قبل از استوار ژاندارمری می‌اومد و تقاضای گوسفند می‌کرد. من هم مجبور بودم براش گوسفند بکشم. یک دفعه که من گوسفند کوچکی براش جدا کردم، قبول نکرد. خودش بلند شد رفت یک میش بزرگ سوا کرد و گفت اینو بکش. گوسفند رو کشتم، گوشتش را خرد کردم، گذاشت لای پوستش و برد و به اندازه‌ی یک آبگوشت هم برای ما نگذاشت. حالا موندم که شماها دیگه کی هستید! اون استوار نامرد ژاندارمری چطور رفتار می‌کرد، شماها چطور!» 📚 از کتاب | روایت زندگی و خاطرات | ج۱ 📖 صفحات ۹۵ تا ۹۷ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف... 🔻 شهید حسین پورجعفری، رئیس‌دفتر و همراه همیشگی سردار شهید می‌گفت: روزی در منطقه‌ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بالای دیوار بگذارم تا برای دوربین استتار باشد. همین که بلوک را بالا گذاشتم، تک‌تیرانداز بلوک را طوری زد که تکه‌تکه شد و روی سروصورت ما ریخت. حاجی کمی فاصله گرفت. دوباره خواست با دوربین اطراف را دید بزند که این‌بار گلوله‌ای کنار گوشش روی دیوار نشست. خلاصه شناسایی به‌خیر گذشت. بعد از شناسایی برای تجدید وضو داخل خانه‌ای شدیم. احساس کردم اوضاع اصلاً مناسب نیست؛ به اصرار زیاد حاجی را سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همان خانه منفجر شد و حدود ۱۷ نفر به شهادت رسیدند. بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: «حسین! امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف ...». 📚 برگرفته از کتاب «اخلاق و معنویت در مکتب شهید سلیمانی» 👤 به قلم جمعی از نویسندگان ❤ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ فرمانده زیر کولر! 🔻 حاج حسین نشسته بود داخل قایق که چند تا از نیروها پریدند توی قایق و گفتند: «ببخشید برادر اگه می‌شه ما رو ببر اون طرف آب.» رسیدند به وسط آب که یکی از آن‌ها گفت: «فکر می‌کنید الان توی این گرما فرمانده لشکر چه کار می‌کنه؟» بعد هم که جوابی نشنید ادامه داد: «من که مطمئنم با یه زیرپوش نشسته توی دفترش زیر کولر.» یکی از نیروها گفت: «بهتره حرف خودمون رو بزنیم.» ولی او ادامه داد: «آخه همه‌ی سختی‌ها مال ماست، اون‌ها که کاری نمی‌کنند.» یکی دیگر از نیروها با عصبانیت گفت: «اگه ادامه بدی می‌اندازیمت تو آب، مگه نه برادر؟» حاج حسین اما با خنده‌ی روی لبش هیچ جوابی نداد. 📚 برگرفته از کتاب ؛ خاطراتی از سردار مجموعه‌ی ۱ 📖 ص ۵۴ ❤ 📌 پ.ن: عکس تزئینی است. ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار ) 📖 ص ۲۶۰ 👤 نوشته‌ی ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ می‌دانی «الله اکبر» یعنی چه؟ 🔻 ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» 📚 از کتاب ۲ 📖 صفحه ۱۳۰ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
تحریم و تهدید در مؤمن اثری ندارد 🔻 ، بر وحدانیت خدای تعالی می‌باشد. باید در ، استقامت ورزید و صبور شد. حتی اگر خواستند آدم را بکشند، بگوید من از خدا دست برنمی‌دارم. اگر آب و نانش را قطع کردند، دست برندارد. استقامت کند و حتی اگر دنیا جمع شوند و بگویند صرف‌نظر کن، صرف‌نظر نکند. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۴۳ ❤ 🌷 ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ کسی منتظر ظهور است که منتظر شهادت باشد 🔻 اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه‌ی ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه‌ی عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن. ✅ در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. 🖋 بخشی از وصیت‌نامه‌ی سردار ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f