هدایت شده از Mazaheri
19.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙#عید_فطر_مبارک
🌙#طنز_شیرین_اصفهانـی
😍👏😍👏😍
🔹میخام امروز برادون یه قصه ازدنیا بی گم
🔶ازغم این دو روزه از غم بعضیا بی گم
🔹میخوام از دردی بی گم که این روزا فراوُنس
🔶خیلیا دچارشن اوضاشون در به داغونِس
🔹بی پولی بد دردیِس بی اون آدم پریشونِس
🔶همه تنهاش میزارن جاش وسطی خیابون
🔹هر کسی پولی ندارِد هیچ کوجا اون جا ندارد
🔶همه جا غریبس و همیشه هی بز میارد
🔹انگاری خوره دارد یا که دچاری طاعونس
🔶تشکِ ش زمینس و لحافِ شّم آسمونس
🔹هر کسی پول نداردبراش قیافه میگیرن
🔶حتی قوم وخویش شم سراغشو نمیگیرن
🔹عجب دنیایی شدس آستینی نو پلو بخور
🔶برا پولس که میگن حج آقا کیـکا،تو بوبور
🔹هر کسی پول ندارداین بدنش جون ندارد
🔶شب گشنه میخوابد سر روی بالین میزارد
🔹از زمین وآسمان بلابراش هی میبارد
🔶تازه پاشّم میشکِنـِدعصا بیچاره ندارد
🔹یارو اندازه ی یه دوزاری ارزش ندارد
🔶اما هرجـا که بِـرِد خودِشو بالا می بِـره
🔹وقتی که حرف میزند آب از چی وی لِش میریزد
🔶تاکه اونو میبینی هفت جای آدم میسوزد
🔹هر کسی پول نداردمیگن چقدرحرف میزنی
🔶لال مونی بیگیر بسس انگارتوام پیرزنی
🔹پرسیدم از شیخمون گفت عوضش خدا داری
🔶تو جهنـمم باید اونجا تو،هیزم بیاری
🔹البته اینو بی گم خدای ما مهربونس
🔶صلاحی ماروخودش خب میدوند فکرمونس
🔹خلاصه دنیابه کامی پولداراس ما تو قّفّس
🔶(بیقرار)غصه نخور
🔹پول نداری اینِس که هست
🔶#شاعر_بیقرار_اصفهانی
✍️✍️📚
🔷#تنظیم_مظاهری
عیدتان مبارک
بخندید و شاد باشید
گربه لجوج
یک زنی گفتا به همسر یار من
بشنو از من نازنین گفتار من
گربه ای باشد به خانه بس لجوج
چاره ای اینک نما گردد خروج
هر دو باهم در پی اش بشتافتند
عاقبت او را به دام انداختند
زن بگفتا کیسه ای آماده کن
مشکل ما را بیا و ساده کن
گربه را جایی ببر آزاد کن
ما و اهل خانه را دلشاد کن
مرد آمد پس برون از شهر دور
کوره راهِ پر خم و بس بی عبور
گربه در بالای سر چرخاند او
گیج و منگ او را رها بگذارد او
خواست برگردد ولی آواره شد
راه برگشتن برای او نَبـُد
هر کجا میرفت راهش بسته بود
او ز پا افتاده و بس خسته بود
زن تماسی پس گرفت از راه دور
پس کجا تومانده ای ای باشعور
گربه اینک آمده کاشانه است
او به ما می خندد و درخانه است
مرد گفتا همسرم چاره بگو
من کنون گم گشته ام راهی بجو
رو بپرس از گربه تا کاری کند
گو بیاید تا مرا یاری کند
(بیقرارا) طنز تو عالی بود
جای یک پند دیگر خالی بود
بیقرار اصفهانی ( پرویز بیابانی)
هرشب با بیقرار اصفهانی
( پند حکایت شماره ۴۴)
مرد نجار و پادشاه
مرد نجاری بُدَش همسر ملیح
در بیان و معرفت بوده فصیح
پادشه تا که بدیدش آن جمال
عاشق و شیدا به شد بر آن خصال
حکم قتل شُوی او را خود به داد
غصه ای بر جان آن همسر نهاد
گفت امشب را دهم بر تو امان
صبح فردا می شوی راحت زجان
مرد را آرامش اش رفت و نَخُفت
شدپریشان حال و همسر را بگفت
این بلا از چه شده بر حال ما
گو رها بنمود ما را حق چرا
زن بگفتا دل قوی دار و مترس
او بود بر بندگانش داد درس
تا رسد فردا به چرخد روزگار
حال ما بهتر بداند کردگار
صبح فردا آمدش مامور شه
گفت و نجار بیا با من به ره
رو که تابوتی بسازی بهر شاه
چون شدی اینک رها از بند و چاه
پادشاه رفته ز دنیا ناگهان
گشته ای آزاد از بند گران
(بیقرارا) حکمت حق را نگر
تو ندانی از پس پرده خبر
بیقرار اصفهانی
(ملیح یعنی زیبا )