ذوالفقار علوی
کاش روزی خبر از مهدی زهرا برسد
منجی کل جهان صاحب دلها برسد
کاش آید ز سفر هستی عالم به مدد
ذوالفقار علوی مالک دنیا برسد
کاش شمشیرعلی باز به چرخدبه هوا
فاتح. بدر و حُنین تالی مولا برسد
کاش آید پسر فاطمه از سوی حجاز
تکسوار از طرف مادر طاها برسد
کاش آید ز سفر منتقم خون حسین
روز امداد بشر خواری اعدا ٕ برسد
کاش آید خبری از تبر ابراهیم
صاحب عصروزمان شافع فردا برسد
کاش آید ز سفر منجی عالم مهدی
(بیقرار) دل ما یوسف زهرا برسد
بیقرار اصفهانی
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت شماره ۱۰۸ )
عید قربان مبارک
################
عید قربان است و من قربان دوست
من فدای خنجر بُرّآن دوست
من به پای خود به مسلخ آمدم
تا دهم جان بر سر پیمان دوست
امتحان عاشقی باشد میان
جان دهم من بر سر فرمان دوست
همچو اسماعیل من هم عاشقم
روز عید است و منم مهمان دوست
من در این وادی شدم مست خدا
بی خود ازخود گشته و حیران دوست
آمدم با پای خود ذبحم کنی
سر دهم رنگین کنم دامان دوست
عاشقت هستم بیا جانم بگیر
چون که من باشم بلاگردان دوست
تا قیامت واله و شیدا منم
(بیقرارم) (جانِ من) قربان دوست
پرویز بیابانی ( بیقرار اصفهانی)
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
عید قربان
خدا همین جاست
حاجی توکجایی که خداخانه ماست
نامش حرم و مکه و کاشانه ماست
اِحرام نبسته همه جا سوی وِئیم
او هستی ما دلبر جانانه ماست
عید قربان مبارک
بیقرار اصفهانی
آمدم حاجی
(شعر طنز)
آمدم حاجی که قربانم کنی
نان سنگک پخته بریانم کنی
آمدم گردم بلا گردان تو
چنجه گردم من کنار نان تو
آمدم حاجی که تقسیم ام کنی
قطعه قطعه نیک تقدیم ام کنی
آفرین حاجی شوی حاجت روا
نذر تو باشد قبول پیش خدا
(بیقرارم)سهم من حاجی کجاست
گردهی برمن صله مزدت دعاست
(بیقرار اصفهانی)
عیدتان مبارک
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
شب جمعه یاد رفتگان باش
شب جمعه به یاد رفتگان باش
بخوان حمدی به یاد خفتگان باش
به یاد بستگان و مادرت باش
عمو عمه به یاد خواهرت باش
پدر را یاد کن جایش چوخالیست
که روحش منتظردراین حوالیست
ز خاله جان و دائی یاد بنما
عزیزان خودت را شاد بنما
دعا کن بر رفیقان ات که رفتند
که اکنون در مزار خویش خفتند
همه همسایگان و آشنایان
تمام شیعیان و جمله یاران
شهیدان وطن را یاد بنما
به حمدی روحشان را شاد بنما
الهی روحشان مسرور بادا
به شخص مرتضی محشور بادا
خدا بخشد جمیع رفتگان را
کند رحمت تمام خفتگان را
خداوندا ببخشا مادرم را
به همراه پدر تاج سرم را
دعا گوی شما من (بیقرارم)
شما را من به ایزد می سپارم
یا علی مدد. بیقرار اصفهانی
(پدر و مادر بیقرار را یاد کنید)
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت شماره ۱۰۸ )
داستان سلیمان و مور و تلاش
##################
در رهی دید آن سلیمان نبی مور ی ضعیف
داشت سنگی برسرش درپای کوه آن بس حریف
در چه حالی و چه کاری مور را پرسید او
بهر حل این معما پیش آی و پس بگو
گفت عاشق گشته ام بر روی یاری بس عزیز
نیست زین عشق حقیقی پای عشقم را گریز
گفته آن یارم که دارم من تمنایی بدان
شرط وصلت گویمت انجام آن باشد ز جان
کوه را باید نمایی جابجا از عشق خویش
تا رسی تو بر وصالم تا نگردم دل پریش
می نمایم جابجا کوه گران از هِمَتم
میبرم سود فراوان از تلاش و زَحمتم
آن نبی گفتا بر آن مور نحیف بینوا
عمر همچون نوح باید تا کنی آن جابجا
مور گفتا ای سلیمان واقفم بر این روال
لیک در حد توان دارم تلاشی بس محال
آفرین گفتش سلیمان بر تلاش و زحمتش
جابجا بنمود او آن کوه را با هِمَتش
( بیقرارا) کمتر از موری اگر باشی خطاست
بهر این قصه بگویم آفرین بر تو رواست
بیقرار اصفهانی
در سوگ ذاکر اهلبیت
(حاج سید محمد جلالی)
عرض تسلیت به خانواده
محترم جلالی
کانون ذاکران و شاعران قم
ز دنیا رفته ذاکر نیک و عالی
یکی سید بود کنیه (جلالی)
(محمد)نام و عاشق بر علی بود
صدایش وه چه زیبا منجلی بود
غلام مرتضی فرزند زهرا
ارادت بر حسین بودش هویدا
چه روزی رفته از دنیا و آسود
به قربان عید نیکو روز مسعود
سفر کرده چه آسان ناگهانی
رفیق ( بیقرار اصفهانی )
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از آرشیوهرشب با بیقرار اصفهانی
خداوندا
خداوندا تو تنها تکیه گاهی
ندارم جز تو یا رب من پناهی
به سویت آمدم با دست خالی
تو بر حال من خسته گواهی
بیقرار اصفهانی
هدایت شده از اشعار بیقرار اصفهانی
یا علی
یا علی دور سرت میگردیم
دور شمس و قمرت میگردیم
جان عالم به فدای تو علی
دور مهدی پسرت میگردیم
بیقرار اصفهانی