عیدتان مبارک
بخندید و شاد باشید
گربه لجوج
یک زنی گفتا به همسر یار من
بشنو از من نازنین گفتار من
گربه ای باشد به خانه بس لجوج
چاره ای اینک نما گردد خروج
هر دو باهم در پی اش بشتافتند
عاقبت او را به دام انداختند
زن بگفتا کیسه ای آماده کن
مشکل ما را بیا و ساده کن
گربه را جایی ببر آزاد کن
ما و اهل خانه را دلشاد کن
مرد آمد پس برون از شهر دور
کوره راهِ پر خم و بس بی عبور
گربه در بالای سر چرخاند او
گیج و منگ او را رها بگذارد او
خواست برگردد ولی آواره شد
راه برگشتن برای او نَبـُد
هر کجا میرفت راهش بسته بود
او ز پا افتاده و بس خسته بود
زن تماسی پس گرفت از راه دور
پس کجا تومانده ای ای باشعور
گربه اینک آمده کاشانه است
او به ما می خندد و درخانه است
مرد گفتا همسرم چاره بگو
من کنون گم گشته ام راهی بجو
رو بپرس از گربه تا کاری کند
گو بیاید تا مرا یاری کند
(بیقرارا) طنز تو عالی بود
جای یک پند دیگر خالی بود
بیقرار اصفهانی ( پرویز بیابانی)
هرشب با بیقرار اصفهانی
( پند حکایت شماره ۴۴)
مرد نجار و پادشاه
مرد نجاری بُدَش همسر ملیح
در بیان و معرفت بوده فصیح
پادشه تا که بدیدش آن جمال
عاشق و شیدا به شد بر آن خصال
حکم قتل شُوی او را خود به داد
غصه ای بر جان آن همسر نهاد
گفت امشب را دهم بر تو امان
صبح فردا می شوی راحت زجان
مرد را آرامش اش رفت و نَخُفت
شدپریشان حال و همسر را بگفت
این بلا از چه شده بر حال ما
گو رها بنمود ما را حق چرا
زن بگفتا دل قوی دار و مترس
او بود بر بندگانش داد درس
تا رسد فردا به چرخد روزگار
حال ما بهتر بداند کردگار
صبح فردا آمدش مامور شه
گفت و نجار بیا با من به ره
رو که تابوتی بسازی بهر شاه
چون شدی اینک رها از بند و چاه
پادشاه رفته ز دنیا ناگهان
گشته ای آزاد از بند گران
(بیقرارا) حکمت حق را نگر
تو ندانی از پس پرده خبر
بیقرار اصفهانی
(ملیح یعنی زیبا )
(معلم عزیز خسته نباشی)
بر( معلم ) آفرین صدها درود
سنتی بزمی عجب بر پا نمود
روضه اش ساده ولیکن بی ریا
دور هم از هر کجا و با صفا
همچو شمعی در میان انجمن
مهربان و با ادب اهل سخن
در میان روضه اشک او روان
مزد او با مهدی صاحب الزمان
یاد پیران و غلامان می نمود
بر روان والدین او درود
حضرت مولا بگیرد دست او
روضه اش داده به شهرش آبرو
(بیقرارم)من دعا گویش ز جان
چون بود محبوب قلب دیگران
بیقرار اصفهانی
بمناسبت هفته اصفهان
(بهار صفهان)
بهار اصفهان بسیار زیباست
جهانی در جهانی جمله اینجاست
صفای عاشقان اردیبهشت است
که در هرکوی آن صد عیش بر پاست
بخواند بلبل بیدل ترانه
خدا لطفش به ما هر دم هویداست
بهار شهر ما رنگ خدایست
اگر جنت تو خواهی گویم اینجاست
بیا گشتی بزن شور و نوا بین
که آب زنده رودش بس گواراست
قرار بی قراران اصفهان است
که تا باشد بساط عشق برپاست
بیقرار اصفهانی
@bigharar_esfahani