🔺قابل توجه اعضای محترم کانال بینشنو🔺
🔶 اخیرا بر اساس برخی پیامها و ایمیلهای دریافتی متوجه شدیم تشابه اسمی فردی که در قم اشتهار به دعانویسی و استخاره دارد با استاد که فعالیتشان کاملا علمی بوده و نگارش آثار علمی متعدد را در کارنامه خود دارند، موجب بروز شبهاتی در تضاد نظرات استاد و فعالیتهای فرد مزبور شده است.
🔹 لذا از این طریق اعلام مینماییم که فرد مذکور هیچ ارتباطی با استاد و سایت و کانال بینشنو ندارد.
با تشکر و آرزوی توفیق
🖌 مقالات
🏴 جامعهشناسی کربلا 🏴
📎 بخش اول
🔸 دستكم شصت خيمه در زمين كربلا و در كنار تپههاى باستانى كه آثارى از شهر قديمى «نينوا» بود، برافراشته[1] و نشان از شصت خانواده داشت كه هر كدام در يكى از آنها سكونت داشتند، گرچه برخى از آنها تنها به يك مرد و برخى به دو مرد تعلق داشت.
🔹 چند چادرك كوچك نيز براى استحمام و نظافت در كنار آنها قرار داشت، يك خيمه بزرگ كه محلى براى اجتماع و مشورت بود، در وسط آنها خودنمائى میكرد.
🔸 از يك نگاه میتوان خيمهگاه كربلا را يك «مجموعه چادرهاى مسافرتى» ناميد كه مسافران بين راهى آنها را بر پاداشتهاند و به هر صورت بيش از چند روز در آن جا درنگ نخواهند كرد.
🔹 از نگاه ديگر بايد گفت: اين خيمهگاه به هيچ وجه به چادرهاى مسافرتى شباهت نداشت زيرا خصوصيات ماهوى آن داراى عنصرى از «چادر نشينى عرب» – كه خيمه او خانه او و مجتمع خيام درست به مثابه روستا، شهرك و گاهى شهر او تلقى میگشت – بود، ويژگى انسانى آن مجتمع، از نظر سنّ افراد، جنسيتشان، موقعيتهاى مختلف اجتماعیشان و جایگاه شخصيتى تك تكشان كه يك نظام اجتماعى را نشان میداد، آنان را از «نظام صرفا قراردادى موقتِ كاروان سفرى» متمايز میكرد، به ويژه ماهيت مديريت و سلسله مديريتى آن، اين تمايز را بيشتر فراز میكرد و به يك «مجتمع زيست عشيرهاى» شبيهتر مینمود.
🔸 حضور خانوادهها با اعضاى اصلى و فرعى – صغير، جوان، كبير، همراه با «عضوهاى متعلق»: خادم، خادمه، دايه، مولى و مجاور[2]، ماهيت اين جامعه را از يك اردوى صرفا نظامى نيز متمايز میكرد.
🔹 اگر پيشنهاد ابنعباس و همگنانش (به هنگام خروج اين جامعه از مكه) پذيرفته میشد اينك در دشت كربلا يك «اردوى نظامى محض» با يك روابط خاص نظامى ميان فردى و ميان جمعی، حضور داشت نه يك جامعه با روابط اجتماعى كامل[3].
🔸 كسى كه آن روز از كنار آن خيمهگاه میگذشت يك مجتمع مسكونى صحرائى عربى را با تمام ابعاد لازمهاش، مشاهده میكرد با دو فرق:
الف: حضور لشكر اموى و نيز نبود گله و دام و ابزار و آلات دامدارى در حدى كه براى يك مجتمع شصت خيمهاى لازم است، نشان میداد كه اين موضوع يك پديده ديگر است.
ب: عامل و عنصر جامع جامعه عشيرهاى – عنصرى كه عامل جمع كننده آنان در يك مجتمع چادرى است – نژاد و همتبارى افرادش بود كه «وحدت تبار» موجب وحدت در محل سكونت و قرار گرفتن در زير چتر يك نظام واحد، میگشت. اما در خيمهگاه حسين(ع) عامل جمع كننده صد درصد «مدنى» بود در حدّى كه بالاتر از آن و مدنیتر از آن، در سرتاسر تاريخ يافت نمیشود. زيرا گذشته از عدم عامل نژادى عامل اقتصادى نيز در روابط و باصطلاح در بافت اين جامعه عامليت نداشت. براى دريافت روشن اين حقيقت و واقعيت يك نگاه به شعر رجزى مرد شماره دوى اين جامعه كوچك، كافى است:
و اللّه ان قطعتموا يمينى: به خدا سوگند اينك كه دست راستم را قطع كرديد
انّى احامی ابدا عن دينى: من تا جان دارم از دين خودم دفاع خواهم كرد
و عن امامٍ صادق اليقينِ: و حمايت خواهم كرد از امام «صادق اليقين».
دفاع از دين نه از برادر، نه از خواهر و نه از عشيره، تنها دفاع از مكتب و ايدئولوژى و امام مكتب[4].
🔹 از ديدگاه يك جامعهشناس، كربلا يك پديده شگفت و استثنائى و منحصر به فرد است. پديدهاى كه مانند آن هيچ وقت در تاريخ زيست بشرى يافت نمیشود.
🔸 در سال 61هجرى يعنى در هشتاد و چهارمين سال بعثت كه اقدام نظرى پيامبر (ص) در نفى «تعرب» و قبيلهگرائى و نژادپرستى، و در هفتادويكمين سال اقدام عملى او در حذف عنصر همخونى و تبارگرائى از بافت نظام اجتماعى میگذشت ولى هنوز چهارچوبههاى اين گرايش از هم نگسسته بود[5]. محلههاى شهر بزرگ كوفه براساس عنصر نژاد شكل گرفته بود محلهاى ويژه بنى فلان و محله ديگر مخصوص بنى فلان ديگر بود گوئى چندين عشيره نژادگرا با هويت تام عشيرهاى از صحرا برداشته و در جائى كه كوفه (كوپه: فارسى[6]) ناميده میشد. كنار هم و بدون اختلاط، گذاشتهاند كه هر از گاهى درگيرى ميان قبيلهاى نيز رخ میدهد.
🔹 ورود فردى از يك قبيله به منطقه ديگر دقيقا زير نظر گرفته میشد كه براى چه كارى آمده است اين زير نظر گرفتن در حدى بود كه تحصيل گذرنامه و ويزاى امروزى به مراتب گواراتر و دلچسبتر از آن است.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#جامعهشناسی_کربلا
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
📌 پاورقیها
1️⃣ نینوا پایتخت آشوریان دربخش شمالى عراق قرار داشت. آشوریان براى استراحت زمستانى شاهانشان شهر دیگرى در بخش جنوبى عراق تأسیس كردند و آن را نینواى كوچك نامیدند این شهر مدت زیادى بقا نداشت در اثر طغیان فرات – و گفته شده بوسیله زلزله – ویران گشت. آشوریان این حادثه ویرانگر را «كربد اِله» یعنى غضب خدا، نامیدند.
گفته میشود زمین كربلا دستكم سه بار توسط اكدیان و آشوریان به شكل شهر در آمده امّا به هیچكدام از این سه تمدن تمكین نکرده تا روزى كه تمدن حسینى در آن قرار گرفت. در زمان سیطره هخامنشیان پارسى و نیز دو سلسله اشكانیان پارتى و ساسانیان پارسى، از آن «كار بالا» به معنى «نهر بالا» تعبیر میشد. نهرهاى بزرگ و متعدد از فرات جدا میشدند. نخلستانها و مزارع را آبیارى میكردند. نهرى كه امروز در ادبیات ما «نهر علقم» نامیده میشود. همان كاربالا بوده است.
2️⃣ مجاور یا مولى – وابسته – به كسى گفته میشد كه از قبیله خود جدا شده یا به دلیل فقدان قبیله به عضویت قبیله دیگر در آمده باشد، كاربرد دو اصطلاح فوق به شرح زیر است:
الف: مولى: برده
ب: مولى: وابسته آزاد كه به عضویت یك قبیله در آمده بدون رابطه نژادى با آن، صرفا بر اساس «قرارداد محض».
ج: مولى: بردهاى آزاد میشد او را به نام آزاد كنندهاش میگفتند: مولاى فلانى، كه گاهى پس از آزاد شدن وابستگى عضویتى را با آزاد كنندهاش برقرار میكرد و میتوانست این وابستگى را برقرار نكند.
د: مجاور: برده آزاد شدهاى كه وابستگى را میپذیرفت، و یا فرد آزادى كه از قبیله خود جدا شده و به عضویت قبیله دیگر (به عنوان شهروند درجه دوم) در میآمد. هر كدام از عنوانهاى فوق داراى حوزه حقوقى خاص خود بود.
3️⃣ كسانى مانند ابن عباس اصرار داشتند كه امام حسین (ع) كودكان و بانوان را در مكه گذاشته و به همراه نبرد.
4️⃣ در برگهاى بعدى سخن از «انسان تك بعدى» خواهد آمد. در شعر دیگرى احساسات خود را نسبت به برادر بزرگوارش نیز بیان كرده است آن چه در متن آمده نیرومندى عنصر مكتب و مدنیت در جامعه كربلا را نشان میدهد.
5️⃣ البته با حفظ مؤكّد اصلى به نام «صله رحم» تا انسانها از این جهت نیز دچار فونكوسیونالیسم نشوند.
6️⃣ كوپه: در اصطلاح ایرانیان حاكم بر عراق به معنى «تپه»: زمین فراز.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#جامعهشناسی_کربلا
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات
🏴 جامعهشناسی کربلا 🏴
📎 بخش دوم
🔸 در جنگ و لشكرگاهها نیز جایگاه هر قبیله با فرماندهى درون قبیلهاى خود، مجزا و كاملا مشخص بود اگر چه همه فرماندهیها به یك شخص معین منجر میشد. امّا سازمان فرماندهى آن سالها را نه میتوان «استوانهاى» نامید و نه «هرمى». در غزوهها و سریههاى پیامبر(ص) یك سازمان كاملا هرمی حاكم بود. در زمان ابوبكر و عمر این سازمان به تدریج به سیستم استوانهاى میگرائید.
🔹 در جنگ جمل (به دلیل ماهیت ویژه آن كه اشاره خواهد شد) از نو به سیستم هرمیتمام عیار گرائید و همین طور در جنگ نهروان. اما در جنگ صفین و دورههاى پس از آن (باستثناى نهروان[1]) سازمان استوانهاى كامل،حكمفرما گشت. گوئى جمل و نهروان دو حادثه استثنائى در جریان استوانهاى گرائى كه از عصر ابوبكر شروع شده بود و به تكامل میرفت، بودهاند و هیچ تأثیرى در این «جریان روبه توسعه» نداشتهاند.
🔸 در كوفه آن روز، على رغم قبیلهگرائى چیزى به نام «دادگاه» وجود داشت كه بنا بود بر اساس مدنیت و بىاعتنا به نژاد، داورى كند و كسى در این «بنا» تردید نداشت، عنوان نژاد از سازمان حقوقى اجتماعى حذف شده بود و تمسك به آن اصلى از حقوق محسوب نمیگشت، مسئله در قضاوت یا تخلف در اجرا، چیز دیگر بود.
🔹 كوفه را مثال زدم زیرا مدنیترین شهر مسلمانان بود تا چه رسد به شهرهاى دیگر. كوفه شهرى نو پدید و فاقد ساكنان بومى بود و لذا بیش از هر شهرى میتوانست و – بر اساس جبرهاى اجتماعى – میبایست بیش از هر شهرى داراى عناصر مدنى در ساختار اجتماعیاش باشد. گرچه بصره نیز این ویژگى را داشت لیكن حضور مردمان ایران نژاد «ابلّه» در كنار بصره نو پدید بر اساس اصل «تضاد» و «تعارض منافع»، عرب را عربیتر میكرد. و نیز بصره از نظر توسعه در حد كوفه نبود و بالاخره بصریان متعصبتر از كوفیان و در مقایسه با آنان «درون گرا» و «شخصیت پرست» بودند.
🔸 جامعه كوفه در مقایسه با بصره از «سستى بافت اجتماعى» برخوردار بود. شاید از نظر قومیتگرائى هر دو به یك شکل بودهاند لیكن در اصطلاح امروزى باید بصریان را ناسیونالیستتر نامید كه بیشتر در اندیشه منافع خود در سرزمین خود بودند تا پرداختن به امور امپراطورى بزرگ اسلامى.
🔹 در یكى از نوشتههایم علل انتخاب كربلا براى شهادت و خروج از مدینه و صرف نظر كردن از آن همه حامیان، فامیل و قبیله و كشانیدن جهاد به سرزمین مجهول – به طورى كه یاران امام و نیز افراد اردوى حرّ به سختى نام آن دشت را به یاد آوردند ظاهرا تنها یكى، دو نفر در آن میان بودند كه نام آن جا را میدانستند – را توضیح دادهام و گفتهام امام(ع) پس از ملاقات با نیروى نظامى حرّ از جاده اصلى خارج و مسیرى را در پیش گرفت كه نه به مدینه میرفت و نه به كوفه جهت حركت به سمت شمال بود و كسى نمیدانست هدف كجاست.
🔸 در این جا دو اصل را اضافه میكنم: دورى گزینى از وطن، ایل و قبیله، جامعه كوچك كربلا را به یك مدنیت ناب، رسانید و انتخاب سرزمین بىنام و نشان، ماهیت این جامعه مدنى را نابتر كرد كه یك نمونه و نماد «آرمان مدنى» اسلام را به نمایش بگذارد.
🔹 اهل و اهالى مجتمع خیمهگاه كربلا از نژادهاى مختلف بودند: عرب سامى، فارس آریائى، ترك منچورى، افریقائى حامی، یعنى از كل نژاد بشر. و نیز در میان قبایل عدنانى و قحطانى: خندقى، قریش، ثقفى، اسدى، ازدى، جملى، بجلى، سعدى، شنامى شامى و …
🔸 در این جامعه كوچك (به علاوه شهداى كوفه مانند حضرت مسلم (ع) هانى، قیس بن مسهر و دو فرزند حضرت مسلم) از هر صنف و قشر اجتماعى حضور داشتند: كشاورز، دامدار، تاجر، بازارى خردهپا، كارگر، استاد كجاوه و تعمیرگر آن، نظامى، آموزگار، برده و آزاد، گوئى هر قشرى از جامعه نماینده خود را انتخاب و به آن مجمع اعزام كرده است.
🔹 همینطور از نظر سنّى و جنسى: دختر شیرخوار، دختركوچك، دختر دمبخت، دخترنامزد، زن، مادر، مادربزرگ، خاله، عمه، و زنبیوه. پسر شیرخوار، نوجوان، جوان، پسرنامزد[2]، مرد میان سال وپیرمرد[3].
🔸 نیز: كسى كه مسلمان زاده است، كسى كه از بدریون بوده و معلوم است كه بتپرست مسلمان شده، بوده است، مسیحى تازه مسلمان شده، وابسته امویان كه اینك حسینگرا شده و نیز افسرى از افسران دشمن كه سمبل توبهكاران گشته و به حسین(ع) پیوسته است.
🔹 مدافعان: سرباز شیرخوار، سرباز نوجوان، سرباز جوان، سرباز میانسال، افسر نظامى نسبتا حرفهاى، سرباز پیر، نظامى بازنشسته دوباره به میدان برگشته.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#جامعهشناسی_کربلا
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
...ادامه
🔸 عابد دانشمند، دانشمند عابد، مجاهد سابقهدار، قارى قرآن، صحابه پیامبر(ص) تابعى معروف، فرد مردّد كه به تردیدش غالب آمده است، گنه كار توبهكارى كه هم گناهش سخت بزرگ بوده و هم توبهاش بس بزرگتر و …
🔹 شهیدانش: از علىاصغر شش ماهه تا پیرمرد (حدود) 90ساله بدرى كه در میانشان زن شهید نیز حضور دارد.
🔸 بالاخره سمبلهایش: سمبل رهبرى، سمبل دین، سمبل دانش، سمبل عزت، سمبل تعصب نسبت به حق، سمبل شرف خاندان، سمبل بىخانمان، سمبل بىخاندانى كه در شرف دینى و مروت به اوج اعلا رسیده است، سمبل عطوفت و دلسوزى، سمبل بردگى به سوى آزادگى، سمبل آزادىخواهى انسانى و …
🔹 جامعهاى كه افراد و اعضاى آن غربال شده و از صافیها گذشتهاند، حتى هاشمیان حاضر در آن گزینش شدهاند. معیار گزینش چگونگى تكوّن شخصیتى و نوع اندیشه بود كه مبادا فردى ناهمگون به عضویت این جامعه سمبل، درآید.
🔸 گویند از عبداللّه ابن جعفر اَبر سخاوتمند عرب پرسیدند: بخشى از خانواده و فرزندانت به كربلا رفتند خودت نرفتى (؟). گفت: آن72نفر كسانى بودند كه نامشان در لوح محفوظ تعیین شده بود نام ما سزاوارى قرار گرفتن در آن لیست را نداشت. ابن عباس نیز در پاسخ این سؤال گفته است: اسامى آنان را پیشتر میدانستیم و براى ما روشن بود كه راهى به آن دایره نداریم.
🔹 امام(ع) در مكه – صحراى عرفات – سخنرانى میكند: مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى: هر كس در راه مكتب ما از جان بگذرد با ما بیاید كه من فردا (به سوى عراق) حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه.
🔸 این نداى دعوت به شهادت و فراخوانى به مرگ هدفدار است چه كسى به این ندا پاسخ مثبت میدهد غیر از نخبهگانى كه بلنداى شخصیتشان در اوج اعلاى انسانیت است. دعوت این چنینى در فراخوانهاى رسول خدا(ص) و على(ع) نیز نبود بل آن قسمت از آیات قرآن و كلام خدا كه به جنگ و جهاد مربوط است با وعدههاى پیروزى ظاهرى نیز قرین است. نداى حسین(ع) در دشت عرفات یك آواى منحصر به فرد و استثنائى بود با محتواى استثنائى.
🔹 پس از حركت از عرفات برخى از اعضاى این جامعه كوچك جایشان خالى بود كه آنها را در بین راه دانه به دانه پیدا كرد و هر كدام را در این تابلوى زیباى هستى در جاى خود بگذاشت زهیر بن قین از اینهاست. برخى دیگر نیز مقدر بود با صد مشكل از خلال دیدهبانان اموى از دروازه كوفه برون آمده و از بىراههها خود را به جامعه حسین(ع) برسانند تنها در صبح عاشورا بود كه خورشید بر این جامعه تابید و آن را از هر حیث كامل یافت. یكى از علل مهلت خواهى یك شبى، نیز همین بوده است.
📌 پاورقی:
1️⃣ جنگ نهروان یك جنگ كاملا عقیدتى بود. جنگ جمل نیز در عین این كه عنصر انگیزاننده اصلى آن منافع شخصى چند نفر بود لیكن عاملى كه بدنه لشكر بصره را جمع كرده بود «تعصب مبتنى بر عقیده» بود نه تعصب عشیرهاى. سازمان هر دو سازمان هرمى بود.
2️⃣ مرحوم محدث نورى (و دیگرانى به پیروى از او) مسئله نامزدى حضرت قاسم با دختر امام حسین (ع) را رد كرده است و تنها دلیل شان این است كه امام دخترى به نام فاطمه داشت كه مسلم است همسر جناب قاسم نبوده.
باید گفت: اولا همه دختران امام، فاطمه بوده است كه هر كدام با پسوندى مشخص گشته بود: فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، فاطمه سكینه، فاطمه رقیه. همان طور كه نام همه پسرانش على بود. ثانیا رسم عرب بر این بود كه هر نام «مصغّر» وقتى انتخاب میشد كه «مكبّر» آن پیشتر براى فرزند بزرگتر انتخاب شده باشد مانند حسین كه نشان میدهد قبلا حسن در آن خانواده بوده است. سُكینه حاكى از وجود سَكینه و رُقیه حاكى از وجود رَقیه است.
وقتى فرمایش محقق نورى درست است كه ایشان تعداد دختران امام را با ادلّه قطعى محدود كنند كه در مورد اولاد امام حسین(ع) چنین ادلهاى در دست نیست. و اصل شایع و رایج «نامزدى» در حد درایت است بالاتر از روایت.
3️⃣ در میان یاران امام شخصى بود كه در سال دوم هجرى در میدان بدر رزمیده بود. وقتى كه در كربلا آماده نبرد میشد موى ابروهاى او را (كه به دلیل كهولت سن دراز شده و روى چشمان میافتاد) با نوارى به پیشانیش بستند تا مزاحم دید او نشود. ظاهرا او نمیخواسته موى ابروهایش را كه یادگار بدر بوده، با قیچى كوتاه كند.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#جامعهشناسی_کربلا
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات
🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴
بخش اول
پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی
❓میپرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟
🔸 تاریخ بشر پر است از حرکتها، قیامها، نهضتها و احیاناً انقلابها؛ بر اساس ادعاها، خاندان گرائیها، توارثها، قبیلهگرائیها، مالکیتها، وطن خواهیها، مکتب گرائیها و هر از گاهی عدالت خواهیها و دین گرائیها. قیام مختار بن ابو عبیدۀ ثقفی و نهضتی که به محوریت او پدید آمد نیز یکی از آنهاست. اما ماهیّت این قیام یک ویژگی دارد که آن را از همۀ قیامها و نهضتها جدا میکند.
🔹 مختار نه شاه زاده بود و نه خلیفه زاده و نه مدعی این گونه سمتها، سمت او فقط از یک «بیعت» ناشی میشد. برای شرح ویژگی عجیب این نهضت باید سیر تحوّل ماهیت بیعت در تاریخ زندگی مردمان عرب در عصر جاهلی و در عصر اسلام، بررسی شود، یعنی لازم است برای تشریح این موضوع به محور بحث ما، نگاهی جامعه شناسانه و «پدیده شناسانه» به تاریخ تحول ماهیت «بیعت» داشته باشیم و مسئله را از پیش از سال 11 هجری و حتی قبل از مبعث پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، پیگیری کنیم:
🔸 ماهیت بیعت در پیش از مبعث: تا جائی که دست تاریخ میرسد چیزی بنام بیعت در زیست اجتماعی عرب بوده است؛ اما بیعت در عصر جاهلی خصوصیاتی داشته که از جهاتی با هر پیمان و «عهد نامۀ» دیگر مردمان متفاوت بوده است از قبیل:
1️⃣ بیعت در مواقع ضروری بعنوان «تأکید» بر اریستوکراسی درون قبیلهای عملی میگشت؛ به این معنی: رئیس قبیله، یا شورای رئیسان قبیله برای مدیریت آن، همیشه مشخص و معین بودند و چیز جدیدی بوسیله بیعت در نظام مدیریت قبیله حاصل نمیشد، هیچ عنصری از انتخاب یا شمّهای از دموکراسی در ماهیت آن نبود.
🔹 گاهی قبیله با موضوع خطیری روبه رو میگشت؛ مثال بارز آن تهدید حیات قبیله از طرف قبیلۀ قدرتمند بود که قبیلۀ ضعیف غیر از «شدت مقاومت» و از جان گذشتگی راهی نداشت. در این صورت رئیس یا شورای مدیریت قبیله، از افراد قبیله بیعت میگرفت که تاپای جان مقاومت کنند.
🔹 این گونه بیعتها از نظر عناصر و مؤلفههای «موضوع بیعت» متفاوت بودند؛ گاهی آن را «پیروزی نهائی» و گاهی بطور مطلق، تعیین میکردند و گاهی با قید یا قیدهائی مقید میکردند مثلاً میگفتند «تا وقتی که دشمن از مراتع ما خارج شود» یا «تا آن فردی را که دشمن از ما اسیر کرده آزاد کنیم» یا «تا انتقام خون فلانی را که کشتهاند بگیریم» و…
2️⃣ دردوران جاهلی، برای بیعت- باصطلاح خودشان- «صیغه» هم میخواندند؛ هر بیعت کننده دستش را در دست شخص بیعت شونده میگذاشت و آن صیغه را که در واقع تعریف مشخصی از موضوع بیعت بود، به زبان جاری میکرد.
3️⃣ هر تعاهد، یا قرارداد، که مطابق نظام اریستوکراسی نبود و ماهیتی خارج از آن داشت، بیعت نامیده نمیشد؛ اگر چند کس یا کسانی خارج از نظام اریستوکراسی قبیله (یا قبایل) با همدیگر به محور یک موضوع همپیمان میشدند «حلف» نامیده میشد خواه هدف شان یک اقدام مثبت بود و خواه یک اقدام منفی، در هر دو صورت حلف یک نوع خودسری محسوب میگشت زیرا شئونات اریستوکراسی را نادیده میگرفت.
🔸 از نمونههای حلف به محور موضوع مثبت «حلف الفضول» است که پیش از مبعث منعقد گشت و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز عضو آن بود که در تاریخ معروف است.
🔹 چون اصل و اساس حلف همیشه با نادیده گرفتن رسم و رسوم مردم همراه بود، لذا در تاریخ عرب حلف مثبت خیلی نادر است و صدالبته مصداق حلف منفی بیشتر بوده است که افراد یاغی از یک قبیله و گاهی از قبایل مختلف همپیمان میشدند که اقدامی را بکنند؛ از این قبیل است گروه های راهزن.
توجه به اصطلاح «حلف» و معنی و مفهوم آن، ماهیت بیعت را بیشتر روشن میکند زیرا «الاشیاء تعرف با ضدادها».
🔸 ماهیت بیعت پس از بعثت: اولین بیعت که با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) انجام یافت «بیعت عقبه» بود. این بیعت دارای یک عنصر ذاتی قوی بود که ماهیت آن را با همۀ بیعتهای درون قبیلهای و بین القبایلی عرب، ذاتاً متفاوت میکرد و دارای کاربردهای زیر بود:
الف: اصل و پایۀ آن بر نقض اصل و اساس اریستوکراسی رایج بود، گرچه کاملاً خالی از آن نبود زیرا آنان که با آن حضرت در عقبه بیعت کردند سران مردم مدینه بودند.
ب: در این بیعت عنصر «انتخاب» بدون هرگونه عنصر ناسیونالیستی قبیلهای بل با انتخاب یک شخص از قبیله دیگر بنام قریش، انجام یافت.
ج: خواهیم دید که این بیعت «ماهیت بینابین» و یک مرحلۀ گذار است از ماهیت پیش از بعثت به ماهیت بیعت پس از هجرت. و توجه به این واقعیت در این بحث خیلی تعیین کننده است.
...ادامه دارد
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#قیام_مختار
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات
🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴
بخش دوم
پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی
❓میپرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟
🔸 ماهیت بیعت پس از هجرت: ماهیت بیعت پس از هجرت نیز بر اساس «تأکید» است و چیزجدیدی احداث نمیکرد؛ در پیش از مبعث «تأکید بر اریستوکراسی» بود، در پس از هجرت «تأکید بر نبوت پیامبر». کاربرد این بیعتها که مردم مدینه بطور اخص یا «امت» بطور اعم- شامل مهاجران و مردمان دیگر قبایل- با پیامبر (صلی الله علیه و آله) میکردند، کاربرد «اَشهد» را داشت؛ همان معنی را که «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» در لفظ و بیان شفاهی داشت، بیعت همان معنی را در قالب عملی داشت.
🔹 همان طور که خداوند هست خواه همۀ مردم جهان «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویند و خواه هیچ کسی آن را نگوید و به آن معتقد نباشد. شهادتین نه سمت الوهیّت را به خدا اعطا میکند و نه سمت نبوت را به پیامبر، بل صرفاً یک «اعلام فهم، اعلام شناخت» است؛ گوینده میگوید فهمیدم و شناختم که تو رسول خدا هستی و بیعت تأکید بر این شناخت بود.
🔸 پس: بیعت پس از هجرت معطی سمت نبود؛ یعنی هیچ چیزی را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمیداد؛ او خود رسالت و نبوت و مقام «واجب الاطاعه» را داشت.
🔹 اما در بیعت عقبه مولّفههائی را در ماهیت بیعت مشاهده میکنیم که عناصری هستند و دلالت میکنند که بیعت کنندگان بوسیلۀ بیعت شان چیزهائی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدهند. و متعهد میشوند که از آن حضرت و خانواده و یارانش مانند خودشان و فرزندانشان، حمایت و دفاع کنند و از هیچ ایثاری دریغ نکنند. اما پس از هجرت دیگر هیچ جائی برای این گونه «اِعطاء بوسیله بیعت» نمانده بود. اطاعت از او در هر مورد و موضوعی واجب و حمایت از او و امّتش نیز واجب بود.
🔸 این است که گفته شد «بیعت عقبه» یک «ماهیت گذر» داشت که هم با بیعتهای پیش از مبعث فرق ماهوی داشت و هم با بیعتهای پس از هجرت.
بیعت در سقیفه: این بیعت که ابوبکر را به خلافت رسانید، «معطی سمت» بود که سمت خلافت را به او داد؛ در واقع یک برگشت بود به بیعت پیش از مبعث با این تفاوت که عنصر «ناسیونالیسم قبیلهای» بصورتی که در بیعتهای عصر جاهلی بود در آن نبود؛ آن اریستوکراسی مبتنی بر ناسیونالیسم قبیلهای بود و این اریستوکراسی مبتنی بر «ناسیونالیسم جامعه»؛ جامعهای که «امّت» نامیده میشد.
🔹 چون بیعت سقیفه معطی سمت بود برخی از بزرگان صحابه مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار زیر بار آن نرفتند و باصطلاح معتقد بودند که «فاقد شیئ، معطی شیئ نمیشود»؛ هیچ فردی از مردم دارای «امامت» نبودند که آن را به ابوبکر بدهند.
🔸 اینان معتقد بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو سِمت داشت: نبوت و امامت= نبوت و ولایت. با رحلت آن حضرت نبوت ختم گشته اما امامت و ولایت ختم نگشته است و ولایت سمتی نیست که مردم آن را به کسی اعطا کنند. و گفتند: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ»: علی از جانب خدا ولی است او «حجت مِن عند الله» است. و برای این سخن شان به نصوص و تأکیدات پیامبر (صلی الله علیه و آله) بویژه به ماجرای غدیر تکیه میکردند.
🔹 بیعت برای خلافت علی علیه السلام: در این بیعت که خلافت را به علی علیه السلام میداد، اکثریت بیعت کنندگان بیعت خود را «معطی سمت» میدانستند، و عدهای- نه چندان اندک لیکن در مقایسه با آنان در اقلیت بودند کاربرد بیعت شان را کاربرد «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» و دقیقاً با ماهیتی که با پیامبر (ص) بیعت کرده بودند، میدانستند.
🔸 ولایت: «ولایت من عند الله» بحدی در آموزههای قرآن و آموزههای سنت شفاهی و سنت عملی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ریشهدار بود که با آنهمه بیعتهای اریستوکراسی- از سال 11 هجری تا سال 656و سقوط خلافت- از بین نرفت و از ذهن امت زدوده نشد. و همین ریشهدار بودن عنوان ولایت در دین اسلام بود که سران صوفیه هر کدام خود را «ولیّ الله» دانستند و سمت خلافت فقط به اجرائیات محدود گشت در حدی که هیچ خلیفهای خود را مسؤل علم و ارشاد امت نمیدانست و هر نادانی میتوانست خلیفه شود.
🔹 در سرگذشت عینی جامعه و امت اسلام، نبوت با رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) ختم گشت، و امامت آن حضرت تجزیه شد بخش اجرائی آن به خلفا و بخش ارشادی آن به صوفیان داده شد؛ علما و علمشان نیز هم در خدمت قدرت اجرائی و هم در خدمت صوفیان صرف شد.
🔸 استعفا از امامت و ولایت: امامت و ولایت استعفا پذیر نیست، هیچ پیامبری نیز حق استعفا یا رها کردن سمت امامت و ولایت خود را ندارد که ماجرای حضرت یونس در قرآن فقط برای همین اصل آمده است که نه استعفا بل بنوعی از سمت ولائی خود کنار کشیده بود.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#قیام_مختار
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی
🖌 مقالات
🏴 قیام مختار؛ نهضتی که باید از نو شناخت 🏴
بخش سوم
پاسخ تحلیلی به یک پرسش همگانی
❓میپرسند: چرا ابراهیم بن مالک اشتر به یاری مختار نیامد؟
🔸 امیرالمؤمنین دربارۀ خلافت خود- بلی دربارۀ خلافت خود نه ولایت خود- میگوید: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»، این کنار انداختن خلافت به خاطر آن است که بیعتِ اکثر بیعت کنندگان ماهیت «معطی سمت» داشت و میگفتند خلافت را به علی دادیم.
🔹 همچنین است استعفای امام حسن(ع) که استعفا از «خلافت اعطائی» بود نه استعفا از امامت و ولایت مِن عند الله. همانطور که تا آخر عمر مقدسش خود را امام و ولی میدانست.
🔸 شخصی که امام و «حجة مِن عند الله» است میتواند بیعت اعطائی را بپذیرد و یا از آن استعفا بدهد.
🔹 بیعت با امام حسین(ع): میبینیم که امام حسین(ع) در شب عاشورا اصحابش را جمع کرده و میگوید «من بیعتم را از شما برداشتم در این تاریکی شب هر کجا که میخواهید بروید».
🔸 این کدام بیعت است؟ در هیچ منبع حدیثی و منبع تاریخی نیامده که اصحاب آن حضرت یک به یک دست در دست او بگذارند و بیعت کنند. پس مراد امام علیه السلام از بیعت چیست؟ مرادش همان بیعتی است که از اعتقادات اصولی و اساسی شیعه است «امام، امام و ولیّ الله» است این حقیقت الهی است و حق امام است بر عهده هر مسلمان، بیعت واقعی همین است که بیعت ظاهری فقط «تأکید» است که به شرح رفت. امامت «اِعطاء الله» است نه «اعطاء الناس».
🔹 از اینجا به هوش، استعداد، دین شناسی و ولایت شناسی اصحاب آن حضرت پی میبریم که خودشان را بیعت کردۀ امام میدانستند بدون آن که دست در دست او بگذارند و «بیعت تأکیدی» کنند، معتقد بودند که بیعت امام بر گردنشان هست.
🔸 مراد از این سخن امام(ع) که میفرماید «من بیعتم را از شما برداشتم» این نیست که من آن بیعت که بعنوان یک «حقیقت الهی» و «حق الله» است از شما برداشتم. میفرماید تا جائی که به شخص من مربوط است برداشتم، یعنی به آنان تذکر میدهد که شهید شدنتان بطور خالص «لله» باشد نه «للحسین» یا مخلوطی از این دو. و الاّ امام مدافع و حامی «حقیقت» است نه از بین برندۀ آن. همه چیز بخاطر خدا حتی حبّ حسین نیز بخاطر خدا.
🔹 نیز یک اعلامیّۀ رسا برای تاریخ است که: اصحاب من نه بر اساس حبّ و بغض شخصی و نه بر اساس احساسات، بل بر اساس عقلانیت و شناخت اصول مکتب در کنار من شهید شدهاند.
🔸 همین برتری در شناخت و دانش است که اصحاب حسین(ع) را در کل تاریخ بشر ممتاز کرده که:
1️⃣ بایقین کامل به شهادت، در راه مستقیم ایستادند.
2️⃣ در این شناخت، برتر از همۀ شهدائی هستند که در رکاب پیامبر (ص) شهید شدند.
🔹 این است که نه حادثه کربلا با هیچ حادثه تاریخ بشری قابل مقایسه است و نه شهدایش با دیگر شهدا.
🔸 در این جای بحث نمیتوانم از بیان یک نکته بل یک اصل، خودداری کنم: امام در آغاز همین سخنرانیش خطاب به اصحابش میفرماید «من اصحابی وفادارتر از اصحابم نمیشناسم». این سخن یک امام، یک ولیّ الله، یک حجة الله است پس همۀ اصحاب آن حضرت وفادارترین انسانها بودند.
🔹 متأسفانه برخیها نوشتهاند در اثر این سخنرانی امام(ع) افراد کثیری از اطراف آن حضرت پراکنده شدهاند. این سخن فاسد، مفاسد بسیاری دارد که شرح آنها در این مختصر نمیگنجد.
🔸 بیعت با مختار: بدیهی است ماهیت بیعت مختار با ماهیت هیچکدام از بیعتها- از عصر جاهلی تا آن روز- سنخیت ندارد؛ موضوع این بیعت نه از سنخ بیعت با پیامبر(ص) و نه از سنخ بیعت با ابوبکر و نه از سنخ بیعت با امیرالمؤمنین(ع)، نه از سنخ بیعت با معاویه که بر مبنای همان بیعت سقیفه بود، و نه از سنخ بیعت با امام حسن(ع) و نه از سنخ بیعت با امام حسین(ع) و نه از سنخ بیعت با عبدالله ابن زبیر که همسنخ و همماهیت با بیعت معاویه بود، است.
🔹 همگان میدانند و مسلّم است که مختار مدعی خلافت نبود این واقعیت بحدی مسلّم است که دربارهای خلافت نیز نتوانستند آن را مخدوش کنند.
🔸 زمینۀ ذهنی ما: امثال ما که ذهنمان پر از تاریخ جنگ و جدل شاهان است، هرگز در صدد شناخت ماهیت بیعت مختار برنیامدهایم و با همان برداشت که از قیامهای تاریخ داریم به قیام مختار نگریسته و آن را حادثهای در کنار حوادث و قیامهای اوباشانی مانند طغرل و یا در ردیف جنگ مثلاً آقا محمدخان قاجار با لطفعلی خان زند قرار میدهیم.
📖 مطالعه و دانلود
#مقالات
#قیام_مختار
🌐 https://binesheno.com
🆔 @binesheno
🆔 بینش نو | شبکه اطلاع رسانی و نشر آثار آیت الله مرتضی رضوی