┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄
★#سوگوار_مولایمان_حسین_علیه_السلامیم
🇮🇷#طرح_مشترک_400_گروه_ولایی
🇮🇷#عمـــــاریون_رهبــــریم
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
🔍☆◁#کنفــــــــرانــــــس
📖☆◁#جهاد_تبیین_حسینی_می مانیم
📖☆◁#روزنهم_کاروان_کربلا
📖☆◁#پرچمدار_باوفا_حضرت
#ابوالفضل_العباس_علیه_السلام
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
◁جناب استاد #بـــابـــایی
۞◁سوال
🆔 @ilyan313
🗓تاریخ#چهارشنبه 1402/05/04
⏰ساعت:19/00
🔮گفتمان#اتحاد_ملی_عمـــاریون
🆔 @ammareyon
🆔 @bisimchee1400
─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─
🔮#اتحادیه_عماریون
هدایت شده از بیسیمچی
┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄
★#سوگوار_مولایمان_حسین_علیه_السلامیم
🇮🇷#طرح_مشترک_400_گروه_ولایی
🇮🇷#عمـــــاریون_رهبــــریم
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
🔍☆◁#کنفــــــــرانــــــس
📖☆◁#جهاد_تبیین_حسینی_می مانیم
📖☆◁#روزنهم_کاروان_کربلا
📖☆◁#پرچمدار_باوفا_حضرت
#ابوالفضل_العباس_علیه_السلام
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
◁جناب استاد #بـــابـــایی
۞◁سوال
🆔 @ilyan313
🗓تاریخ#چهارشنبه 1402/05/04
⏰ساعت:19/00
🔮گفتمان#اتحاد_ملی_عمـــاریون
🆔 @ammareyon
🆔 @bisimchee1400
─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─
🔮#اتحادیه_عماریون
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─═════༅•❥︎●❥︎•༅════┅─
◑◁(10)..#منـــــزل_خُزَیمِیه
❖ در روز هجدهم ذی الحجه سال ۶۰ قمری،
امام حسین علیه السلام به منزل «خُزَیمِیه» رسیدند و یک شب و یک روز در این منزل ماندند.
❍ خُزَیمِیه» نام یکى از منزلگاه هاى بین راه مکه و کوفه °نزدیک کوفه° است ، که در آن چاهها و آبها و درختان و منازلى بوده است ؛ این نام، منسوب به «خزیمة بن خازم» است و براى کسى که از کوفه به مکه رود، پس از منزل «زرود» قرار دارد.
✪ در این منزل بود که حضرت زینب کبرى سلام الله علیها صداى هاتفى را شنید که مضمونش این بود که این کاروان به سوى مرگ مىرود.
─═══┅═༅𖣔1⃣𖣔༅═┅══┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─════༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─
◉◁#وقایع_روز_نهـم_ماه_محـرم_الحــرام
❥︎(1)..#ورود_شمر_به_کربلا_و_نامه_ابن_زیاد_برای_عمر_بن_سعد
✪ در روز نهم محرم الحرام سال 61 هجرى قمرى، شمربن ذي الجوشن، با چهار هزار نفر همراه با نامهاي از ابن زياد به عمر بن سعد مبني بر جنگيدن با امام حسين علیه السلام و قتل ايشان، وارد كربلا شد. شمر هنگام ورود به کربلا نامه را به عمر بن سعد رسانید .این زیاد به عمربن سعد نوشت ..اگر حسین کشته شد.اسب بر سینه وپشتش بتازنید
❏ ابن سعد به شمر گفت.. واى بر تو! خدا خانهات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینى براى من آوردهاى! به خدا سوگند که تو عبیدالله را از قبول آنچه من براى او نوشته بودم باز داشتى و کار را خراب کردى، من امیدوار بودم که این کار به صلح تمام شود، به خدا سوگند حسین تسلیم نخواهد شد زیرا روح پدرش در کالبد اوست.
❖ شمر به او گفت.. بگو بدانم چه خواهى کرد؟! آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش خواهى جنگید و یا کناره خواهى گرفت و من مسؤلیت لشکر را به عهده خواهم داشت?
❍ عمربن سعد گفت.. امیرى لشکر را به تو واگذار نمىکنم و در تو این شایستگى را نمىبینم، و من خود این کار را به پایان مىرسانم، تو امیر پیاده نظام باش.و بالاخره عمربن سعد شامگاه روز پنجشنبه نهم محرم الحرام خود را براى جنگ آماده کرد
┄─┅═༅𖣔2⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─════༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─
❥︎◁(2)..#آمدن_امان_نامه_برای_فرزندان_ام_البنین_علیه_السلام
◑◁شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه بن زیاد امان نامهای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود كه در این روز آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد..”أین بنو اختنا“: “پسران خواهر ما کجایند“؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند
❖ امام حسین علیه السلام فرمودند...جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند...چه می گویی؟شمر گفت..من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.
❍ حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود...”لعنت خدا بر تو وامیر تو •و برامان تو • باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد“؟!
❥︎◁(3)..#اعلان_جنگ
✪ پس از رد امان نامه، عمربن سعد فریاد زد که: اى لشکر خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت مىروید!! و سواره نظام لشکر بعد از نماز عصر عازم جنگ شد.
❏ در این هنگام زینب کبرى شیون کنان به نزد برادر آمد و گفت... اى برادر! این فریاد و هیاهو را نمىشنوى که هر لحظه به ما نزدیکتر می شود؟!
★ امام حسین علیه السلام سر برداشت و فرمود... خواهرم! رسول خدا را همین حال در خواب دیدم، به من فرمود: تو به نزد ما می آیى.
┄═┅┅═༅𖣔3⃣𖣔༅══┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─═════༅•❥︎●❥︎•༅════┅─
◉◁زینب از شنیدن این سخنان چنان بیتاب شد که بى اختیار محکم به صورت خود زد و بناى بیقرارى نهاد.امام فرمود.. اى خواهر! چاى شیون نیست، خاموش باش، خدا تو را مشمول رحمت خود گرداند.
✪ در این اثنا حضرت عباس بن على آمد و به امام علیه السلام عرض کرد... اى برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکى خیمه ها آمده است!..امام حسین علیه السلام فرمود... ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
❏ حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند. . یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
❥︎◁(4)..#درخواست_تأخیر_جنگ_از_سوی_امام_حسین_علیه_السلام
❖ امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند.. اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
❍ حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت.. ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.
┄══┅┅═༅𖣔4⃣𖣔༅═══┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─═════༅•❥︎●❥︎•༅════┅─
❥︎◁(5)..#خطابه_امام_حسین_علیه_السلام_برای_اصحابش
◑◁در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.
❖ در جمع یاران امام در آغاز شب در جمع یاران حاضر شد و به سخن پرداخت. نخست حمد و ثنای خدای را به جای آورد و ذات احدیت را در تنگی و سختی درود گفت. چنانچه در آسایش و رفاه خدایرا میستود. و به نعمتهایی چند از نعمتهایی الهی اشاره کرد و خدایرا شکر و سپاس گفت و از خدا خواست او و یارانش را در زمرهی شاکرین قرار دهد.
❍ سپس خطاب به یاران فرمود... من یارانی باوفاتر از یاران خود سراغ ندارم. و اهل بیتی را بهتر و برتر از اهل بیت خود نمی شناسم. خدای به همگی پاداشی نیکو عطا فرماید. واضح است که فردا ما را با این مردم، روزی خونین خواهد بود.
✪ من بیعتم را از شما برداشتم و به شما اجازه میدهم تا از سیاهی شب استفاده نموده و از این محل دور شوید. و هر کدام از شما دست یک تن از اهل بیت مرا گرفته و در روستاها و شهرها پراکنده شوید، تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر فرماید، این مردم، مرا میخواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند.
┄═┅═══༅𖣔5⃣𖣔༅════┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─═════༅•❥︎●❥︎•༅════┅─
❥︎◁(6)..#اعلام_وفاداری_یاران
◉◁ پس از سخنان حضرت سیدالشهدا اصحاب و یاران حضرت به سخن ایستادند و ابراز وفاداری به حضرت نمودند.خاندان امام به تبعیت از عباس گفتند.. برویم و از تو دست برداریم؟ برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم خدا نکند که هرگز چنین روزی را ببینیم.
✪ مسلم بن عوسجه گفت.. بخدا سوگند این نیزه را در سینهی آنها فرو برم و تا دستهی این شمشیر در دست من است بر آنها حمله کنم، و اگر سلاحی نداشته باشم که با آن بجنگم، سنگ برداشته و به طرف آنان پرتاب کنم.
❏ بخدا قسم اگر بدانم که کشته میشوم و بعد زنده میشوم سپس مرا میسوزانند و دیگر بار زنده میگردم و سپس در زیر سم اسبان بدنم درهم کوبیده میشود و تا هفتاد مرتبه این کار را در حق من روا میدارند، هرگز از تو جدا نگردم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم .
❖ زهیر این مهمان تازه وارد به سخن ایستاد و گفت.. به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم باز زنده شوم و سپس کشته شوم تا هزار مرتبه. تا خدا تو و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد.. منازل خود را در بهشت مشاهده کنید
❍ از امام علی بن الحسین علیه السلام نقل شده که فرمودند..چون پدرم به اصحاب فرمودند.. که من بیعت خود را از شما برداشتم و شما آزاد هستید، اصحاب و یاران آن حضرت بر فداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت، در کنار امام پافشاری نمودند.
★ امام در حق آنها دعا کرده و فرمودند..سرهای خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید! یاران و اصحاب امام نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت مشاهده کردند و امام منزلت رفیع هر کدام را به آنان نشان میداد.
┄═════༅𖣔6⃣𖣔༅═══┅┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─════༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─
❥︎◁(7)..#تاسوعا_روز_حضرت_عباس_علیه_السلام
◑◁نامگذاری روز تاسوعا به نام حضرت عباس علیه السلام منشاء روایی ندارد. این نامگذاری به عرف و سنت مردم بر میگردد، مردم برای احترام به ابوالفضل علیه السلام ، از روز تاسوعا به عنوان روز حضرت عباس یاد میکنند. هرچند که ایشان نیز همچون دیگر یاران حضرت در روز عاشورا به شهادت رسیدهاند.
❖ در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یاران او سخت گشت، کودکان به امام علیه السلام شکوِه آوردند و از فرط عطش مینالیدند. عباس بن علی علیه السلام هنگامی که تنهایی امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت..آیا رخصت میدهی تا به میدان روم؟
❍ امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد و آن گاه فرمود...ای برادر! تو پرچمدار من هستی. عباس گفت...سینهام تنگ شده و از زندگی خسته شدهام. میخواهم از این منافقان خونخواهی کنم.
✪ امام حسین علیه السلام فرمود..برای این کودکان کمی آب مهیا کن. عباس به میدان رفت و سپاه کوفه را موعظه کرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولی اثر نکرد. از این رو برگشت و ماجرا را به برادر گفت
❏ وقتی فریاد العطش کودکان را شنید، مشک و نیزه خود را بر گرفت و بر اسب سوار شد و به سوی فرات رفت. چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را محاصره کردند و هدف تیر قرار دادند.
┄═┅┅═༅𖣔7⃣𖣔༅══┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─════༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─
◉◁عباس آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت تا وارد فرات شد. وقتی خواست مشتی آب بنوشد یاد تشنگی حسین و اهل بیت و کودکانش او را از نوشیدن آب باز داشت. آب را ریخت و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهی خیمهها شد. لشگر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره کردند.
✪ روز شهادت حضرت عباس
عباس با آنها پیکار میکرد و این رجز را میخواند: «هنگامی که مرگ فریاد زند، از مرگ هرگز نمیهراسم تا هنگام مقابله با شجاعان دشمن، آنان را با شمشیر به زیر افکنم. من نفس خود را نگهبان پسر پیامبر کردهام. من عباسم که سقایی میکنم و در روز ملاقات بیم از مرگ ندارم
❏ یکی از سپاهیان کوفه به نام «نوفل ازرق» دست راست او را از بدن جدا کرد. عباس علیه السلام مشک را بر دوش چپش نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند...والله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابداً عن دینی و نحن امام صادق الیقین نجل النبّی الطّاهر الامین»؛ •به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، همواره حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر امین است.
❖ پس از مدتی یکی از سپاهیان کوفه که در پشت درخت خرما کمین کرده بود، با شمشیر مچ دست چپ او را جدا کرد. عباس علیه السلام مشک را به سینه خود چسباند و این رجز را خواند..ای نفس! از کافران نهراس و به رحمت خدا شاد باش. اینان ستمگرانه دست چپم را قطع کردند. پروردگارا آنها را به لهیب آتش بسوزان.
┄═┅┅═༅𖣔8⃣𖣔༅══┅─
هدایت شده از کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
─════༅•❥︎●❥︎•༅═══┅─
◑◁پس مشک را به دندان گرفت. آن گاه تیری بر مشک خورد و آبهای آن ریخت. اما پس از مدتی، تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. بعضی راویان گفتهاند تیر بر چشمش نشست
❖ برخی نوشتهاند عمودی آهنین بر فرق مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام علیه السلام را صدا زد. در روز عاشورا پس از آن که عمودی آهنین بر فرق مبارک عباس علیه السلام فرود آمد و او از اسب بر زمین افتاد و فریادزنان برادرش را صدا زد،
❍ امام حسین علیه السلام خود را بر بالینش رساند و با دیدن حال او فرمود...اکنون کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد. و با دیدن چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس بر روی زمین در کنار فرات، خم شد و در کنار او نشست و گریست تا عباس جان سپرد.
✪ حضرت سجاد علیه السلام هنگامی که برای تدفین شهدا به کربلا آمده بود، با این که به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن امام حسین و حضرت عباس علیه السلام به آنها اجازه مشارکت نداد،
❏ وقتی پرسیدند تو تنها چگونه میتوانی؟ فرمود..ان معی من یعیننیبا من کسی هست که کمکم کند. •فرشتگان عالم غیب به یاریم میآیند.• مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس در نزدیکی قبر برادرش امام حسین علیه السلام در کربلاست.
اللّهــمَّعَجِّـــلْلِوَلِیِّک الفَــرَج
پــــایـــــان
┄═┅┅═༅𖣔9⃣𖣔༅══┅─
┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄
★#سوگوار_مولایمان_حسین_علیه_السلامیم
🇮🇷#طرح_مشترک_400_گروه_ولایی
🇮🇷#عمـــــاریون_رهبــــریم
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
🔍☆◁#کنفــــــــرانــــــس
📖☆◁#جهاد_تبیین
📖☆◁#روزیازدهم_حرکت_کاروان_اسرا
📖☆◁#مکتب_حسینی_دانشگاه_کربلا
📖☆◁#قسمت سوم
─┅═༅●❥︎🕋❥︎●༅┅┅─
◁جناب استاد #بـــابـــایی
۞◁سوال
🆔 @ilyan313
🗓تاریخ#شنبه 1402/05/07
⏰ساعت:18/00
🔮گفتمان#اتحاد_ملی_عمـــاریون
🆔 @ammareyon
🆔 @bisimchee1400
─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─
🔮#اتحادیه_عماریون