فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹❤️🌹
❤️صبح آدینه آذرماه تون
🌹گلبارون
❤️روزتون پراز مهربانی
🌹وجودتون سلامت
❤️دلتون گرم از محبت
🌹عمرتون با عزت
❤️و زندگیتون مملو از خوشبختی
🌹امروزتون زیبا
❤️در کنار خانواده و عزیزانتون
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️ حضرت سليمان و جغد کوچولو
حضرت سليمان که فرمانرواى همه جانواران بود با زنى ازدواج کرد. روزى اين زن به حضرت سليمان گفت: ”يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم از پر پرندگان برايم درست کن“. در آن روزگار، جانوران مىتوانستند صحبت کنند. از اينرو حضرت سليمان پيامى براى پرندگان فرستاد و از آنها خواست نزد وى بيايند. طى مدت کوتاهى پرندگان با شکلها و رنگهاى گوناگون پرواز کردند و پيرامون حضرت سليمان جمع شدند. او به پرندگان گفت: ”جغد کوچولو هنوز نيامده است، از اينرو منتظر او مىمانم تا بيايد و بعد از آن چيدن پرهايتان را آغاز مىکنم.
سرانجام جغد کوچولو آمد. حضرت سليمان از وى پرسيد: ”چرا اينقدر دير کردي؟“ جغد گفت: ”ارباب، علت دير کردنم، اين بود که مشغول مقايسه روز و شب، سنگ و گِل و مرد و زن در دنيا بودم.“
حضرت سليمان خنديد و پرسيد: ”تعداد کدام يک را بيشتر ديدي، روزها يا شبها را؟“ جغد گفت: ”بهنظر من تعداد روزها بيشتر از شبها است زيرا وقتى که مهتاب باشد شب مثل روز روشن است.“
حضرت سليمان پرسيد: ”خب جغد کوچولو حالا بگو که سنگ در دنيا بيشتر است يا گِل؟“ جغد گفت: ”سنگ از گل بيشتر است زيرا يک کلوخ گل به محکمى سنگ نيست.“ حضرت سليمان گفت: ”حالا از مرد و زن برايم بگو، آيا تعداد مردها از زنها بيشتر است؟“ جغد گفت: ”نه ارباب، زنها خيلى بيشتر از مردها هستند. زيرا وقتى مردى تسليم خواستههاى زن خود مىشود چيزى جز يک زن نيست؟“
حضرت سليمان پرسيد: ”بنابراين من که قصد دارم پرهاى همه پرندگان را بچينم تا يک قاليچه قشنگ و يک رختخواب نرم براى همسرم بسازم يک زن بهشمار مىروم؟“ جغد گفت: ”همينطور است، شما مىتوانستى دربارهٔ خواستهٔ همسرت چند و چون بکنى نه اينکه دستور او را اجراء کني“.
حضرت سليمان پرندگان را مخاطب قرار داد و گفت: ”فرزندان من برويد. هريک از شما هرجا بخواهد مىتواند پرواز کند!“ و بدينسان آنها را بار ديگر آزاد کرد و به همسر خود گفت: ”به زودى به شما اجازه مىدهم موهاى ريشم را بچينى اما ديگر اجازه نمىدهم يک کلمه راجعبه چيدن پر پرندگان بگوئي.“ خدا همه ما و شما را شادکام کند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚چراغهای فروزان، در سیاهی شب
پیامبر گرامی اسلام، در فرصت های مناسب، بارها از یاران وفادار خود در آخرالزمان یاد میکردند و همواره ایمان استوار و فداکاری آنها را گرامی میداشتند.
امام باقر فرمودند: روزی عده ای در حضور پیامبر گرامی نشسته بودند و آن حضرت با شور و شوقی دعا میکردند و میفرمودند: «خداوندا، مشتاق دیدن برادران عزیزم هستم.» و این جمله را تکرار نمودند. اصحاب ایشان پرسیدند: مگر ما برادران تو نیستیم؟ آن حضرت فرمودند: «نه، شما یاران من هستید؛ برادرانم مردمی هستند که در آخرالزمان به من ایمان دارند، در حالی که هیچگاه مرا ندیده اند. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلمانی، دشوارتر است و همانند کسی هستند که آتش سرخ را در دست گرفته است. آن ها چراغ های فروزان هستند. پروردگار، آنان را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.»
📚 بحارالانوار، ج ۵٢، ص ١٢۴
🔺 باید این را بدانیم که بهشت و زندگی جاودانه را به بها میدهند، نه بهانه. هنر حفظ ایمان، و هنر عشق راستین در این زمان و در این شرایط نامناسب، آشکار و ثابت میشود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
خشمِ بزرگِ خداوند
خشم بزرگخدا برای چه موضوعی است؟!
📖 یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ. کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اَللهِ أَنْ تَقُولُوا مٰا لاٰ تَفْعَلُونَ
(صف/۲و۳)
ای کسانی که ایمان آوردهاید!
چرا سخنی را میگوئید که خودتان عمل نمیکنید؟!
⬅️ این امر بسیار موجب خشم و غضب خداست که سخنی بگوئید، که خودتان عمل نمیکنید!!
خدایا کمک کن که حرف و عمل ما یکی باشد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚چند جمله زیبا
🍁از دوست جدید رازت را پنهان کن
از دشمن قدیمی که طرح دوستی
دوباره با تو ریخته خنجرت را
چون اولی باورت را نشانه می گیرد ,
دومی قلبت را
🍁ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ
ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ…
🍁از گناه کوچک کسی که دوست داری بگذر چون سرانجام تنهایی کاری خواهد کرد که از گناه بزرگ کسی بگذری که دوستش نداری!
🍁رابطه ای که توش اعتماد نیست مثل ماشینیه که توش بنزین نیست تا هروقت بخوای میتونی توش بمونی ولی به جایی نمیرسی.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🤲🏻چرا ما دعا میکنیم ؟
در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را میداند.
دعا تجمع نیروهای درونی ما است، تا بتوانیم آرمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری میگیریم.
یک قانون فیزیکی ميگه که:
هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژي به سمت مشخصی است. انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است .
اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت اون چیز مشخص میره و خیلی وقت ها میشه که به کسی زنگ میزنیم و میگه:
- "چه خوب شد زنگ زدی!"
- " داشتم بهت زنگ می زدم!"
- "داشتم بهت فکر می کردم!"
- "حلال زاده!"
نکتهٔ جالبش اینه که من به محض اینکه به شخص خاصی هر جای دنیا که فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت اون حرکت میکنه و بلافاصله به او میرسد بدون سپری شدن زمان.
در فیزیک به این میگن "جهش کوانتومی".
یعنی انرژی ما از زمان عبور ميكند
پس بهترین دعاها را به همدیگر هدیه کنیم
چون خداوند زمانی به فریادمان می رسد، که حتی در خیالمان هم تصور نمی کنیم❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#جمعه
هنوز به عصر جمعه نرسیده، دلمان میگیرد، و نمیدانیم برای چه، دلمان تنگ میشود و نمیدانیم برای که!
هنوز به عصر جمعه نرسیده، حالمان خوش نیست...
جمعهها رسالت عجیبی دارند. ابر ماتمِ هزاران هزار آدم غمگین و هزاران هزار آدم افسرده؛ از آنان که میلیونها سال است که رفتهاند تا آنان که هنوز نیامدهاند را روی پهنهی دلهای بیقرار، میبارند.
و تو گاهی به وسعت تمام تاریخ، بغضهای بیدلیل داری برای گریستن، آنقدر که برایشان "چشم" کم میآوری...
هوایِ خودت را که داشته باشی ؛
جمعه ؛ بهترین روزِ هفته است ،
و پاییز ؛ زیباترین فصلِ سال ...
فقط کافیست حالِ دلت خوب باشد ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
عاداتی كه معجزه میکند:
با ملايمت، سخن بگوئيد.
عميق نفس بكشيد.
شيک لباس بپوشيد.
صبورانه كار كنيد
.
نجيبانه رفتار كنيد.
همواره پس انداز كنيد.
عاقلانه بخوريد.
كافى بخوابيد.
بى باكانه عمل كنيد.
خلاقانه بينديشيد.
صادقانه عشق بورزید.
هوشمندانه خرج كنيد.
خوشبختی یک سفر است،
نه یک مقصد.
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه
برای شاد بودن وجود ندارد.
زندگی کنید و از حال لذت ببرید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا کسی که در دامان تو پناه گرفت طعم بی پناهی را نمی چشد هر کس که مدد از تو گرفت بی یاور نمی ماند انکه به تو پیوست تنها نمی شود💙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📌 عدالت، بدون راه فرار
🔆 امام علی گرم سخن بود و خطبه میخواند؛ هنوز خطبهاش تمام نشده بود که مردم برای بیعت به سمتش هجوم بردند؛ به طوری که از ازدحام و زیادی جمعيّت، امام حسن و حسين زير دست و پا رفتند و دو طرف لباس و رداى ایشان پاره شد.*۱
🔹 امیرالمؤمنین به ناچار حکومت را پذیرفت اما همین که زمام کار را به دست گرفت، مردم یکی یکی رهایش کردند. مگر چه چیز عوض شده یا چه کسی تغییر کرده بود که مردم چنین کردند؟ هیچ! فقط عدالتِ علی در همهجا جاری شده بود و مردم این عدالت را تحمل نمیکردند.
💕 برای با امام ماندن باید مانند او شد؛ مثلاً باید عادل بود تا بتوان عدالت او را تحمل و اجرا کرد. اتفاقی که در زمان ظهور امام زمان میافتد این است که عدالت مهدی در داخل خانه به مردم میرسد، همانگونه که سرما و گرما به داخل خانهها نفوذ میکند*
۲ و هیچ حقی از کسی برعهدهٔ دیگری نمیماند مگر آنکه آن حضرت آن را میگیرد و به صاحب حق میدهد.*۳
پس لازمهٔ تحقق این امر داشتن یارانی عادل است.
🔻 آزمایش و ابتلا یکی از سنتهای الهی است که در هیچ زمانی تعطیل نمیشود. به خودت نگاه کن. اگر با معیارهای مورد نظر امام زمان فاصله داری تا دیر نشده فکری به حال خودت کن! مبادا به دلیل نداشتن ویژگیهایی چون صبر و عدالت در آزمون یاری و بیعت با امام زمان رد شوی. حواست باشد این آزمون فقط یک بار برگزار میشود.
📚 ۱. نهج البلاغه، خطبه شقشقیّه
۲. نعمانی، الغیبه، ص ۲۹۷
۳. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۴
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خانومت بگو دوستت دارم...💞
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸💕تقدیم به شما خوبان
🍃🌸💕شروع هفته تون عالی
🍃🌸💕اول هفته تون زیبا و بینظیر
🍃🌸💕امروزتون پر از موفقیت
🍃🌸💕لحظاتتون سرشاراز آرامش
🍃🌸💕دلتون از محبت لبریز
🍃🌸💕تنتون از سلامتی سرشار
🍃🌸💕زندگیتون از برکت جاری
🍃🌸💕وخدا پشت پناهتون باشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚اهمیت گفتن و نوشتن "ان شاءالله" در نامه
روزی امام صادق (علیه السلام) به خدمتكاران دستور داد،برای كاری نامه ای بنويسند.
آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند،حضرت آن را نامه خواند،ديد در آن،ان شاءالله (بخواست خدا) نوشته نشده است.
به تنظيم كنندگان نامه،فرمود:
چگونه اميد دارید كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد،با اينكه در آن "ان شاءالله" ننوشته ايد!
نامه را با دقت بنگريد،در هر جای آن كه لازم است و "ان شاءالله" نوشته نشده، "ان شاء الله" بنويسيد...
پیوست:
گروهى از يهود چيزى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند،حضرت فرمود: فردا بياييد تا جوابتان را بدهم
و اِن شاءاللّه نگفت.
پس تا چهل روز از آمدن جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر جلوگيرى شد.
و پس از آن،بر پيامبر فرود آمد و گفت: «هرگز در مورد چيزى مگوى كه:
من آن را فردا انجام خواهم داد!
مگر اینکه در ادامه بگویی:مگر اینکه خداوند بخواهد...
و چون فراموش كنى،پروردگارت را به ياد آور و بگو:اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر از اين به صواب است، هدايت كند»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خدا چه میخورد؟
سوال دوم: خدا چه میپوشد؟
سوال سوم: خدا چه کار میکند؟
وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی دانا و زیرک داشت.
وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم.
اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟
غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...!
اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد.
اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند.
وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟
وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.
گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد.
بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.
🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست
🔹بزرگان زاده نمیشوند، ساخته میشوند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
پسرکی بود که می خواست خدا را ملاقات کند، او می دانست تا رسیدن به خدا باید راه دور و درازی بپیماید. به همین دلیل چمدانی برداشت و درون آن را پر از ساندویچ و نوشابه کرد و بی آنکه به کسی چیزی بگوید، سفر را شروع کرد. چند کوچه آنطرف تر به یک پارک رسید، پیرمردی را دید که در حال دانه دادن به پرندگان بود. پیش او رفت و روی نیمکت نشست. پیرمرد گرسنه به نظر می رسید، پسرک هم احساس گرسنگی می کرد. پس چمدانش را باز کرد و یک ساندویچ و یک نوشابه به پیرمرد تعارف کرد. پیرمرد غذا را گرفت و لبخندی به کودک زد. پسرک شاد شد و با هم شروع به خوردن کردند. آن ها تمام بعد از ظهر را به پرندگان غذا دادند و شادی کردند، بی آنکه کلمه ای با هم حرف بزنند. وقتی هوا تاریک شد، پسرک فهمید که باید به خانه بازگردد، چند قدمی دور نشده بود که برگشت و خود را در آغوش پیرمرد انداخت، پیرمرد با محبت او را بوسید و لبخندی به او هدیه داد. وقتی پسرک به خانه برگشت، مادرش با نگرانی از او پرسید: تا این وقت شب کجا بودی؟ پسرک در حالی که خیلی خوشحال به نظر می رسید، جواب داد: پیش خدا! پیرمرد هم به خانه اش رفت. همسر پیرش با تعجب پرسید: چرا اینقدر خوشحالی؟ پیرمرد جواب داد: امروز بهترین روز عمرم بود، من امروز در پارک با خدا غذا خوردم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚#حکایتهای_بهلول_دانا
بهلول و بوی غذا
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.
آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴مردى كه عاشق كنيز همسايه خود شده بود
مردى عاشق كنيز همسا يه خود شد . خدمت امام صادق (ص)آمده و جريان را به عرض ايشان رسانيد .
آن حضرت فرمودند:((هروقت اورا ديدى بگو:(اللهم اسيلك من فضلك) (يعنى:خداوند!اوراازفضل ولطف تو مى خواهم .)
مدتى گذشت.اتفاقا صاحب آن كنيز قصد مسافرت نمود. پيش همان همسايه آ مد وتقاضا كرد كه كنيزش را به رسم امانت پيش او بگذرد .
مرد در جواب گفت:من مردى مجردم. درست نيست كنيز تو پيش من باشد .
آن همسايه گفت :مانعى ندارد !من كنيز رابرايت قيمت مى كنم وتو ازاو به نحو حلال بهره بردار . بعد از بازگشت تو را مخير مى كنم كه يا پول اورا بدهى ويا خودش رابرگردانى .
اوهم از خدا خواسته اين پيشنهاد را پذيرفت .
پس از چندى خليفه خواستار كنيزى شد. توصيف همان كنيز را پيش خليفه كردند وخليفه نيز خواستار كنىز شد . آن مرد هم كنِيز رابه قيمت بسيار زيادى به خليفه فروخت.
پس از بازگشت صاحب كنيز از مسافرت تمام پول را به اوداد ولى آن مرد پولها را نگرفت و گفت :
اين مال به توتعلق داشت ومن بيش از مقدار كه از اول براى كنيز قيمت كردم بر نمى دارم .
منبع 👇🏻
📚داستان شگفت آور از عاقبت غلبه بر هوس
تهيه وتنظيم: واحد تحقيقاتى گل نرگس
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴یوسف زهرا
🌹🌹امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا صاحب الامر شباهتهایی به جناب یوسف دارد. برادران یوسف، نوادگان و فرزندان پیغمبران بودند و با او تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. با وجود این، همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت من یوسفم. پس چرا لعنت شدگان این امت انکار می کنند که خداوند در یک زمانی با حجت خود همان کند که با یوسف کرد.
📚 اصول کافی، ج۲، ص۱۳۴
در ادامه ی این روایت آمده است که فاصله میان حضرت یوسف و پدرش ۱۸ روز راه بود، ولی حضرت یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، این فاصله را ۹ روزه پیمودند. ما نیز میتوانیم فاصله خودمون را با یوسف زهرا کوتاه کنیم، اگر بخواهیم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚مثبت نگر باشيم!!
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند.
فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچ کس کفش نمیپوشد،فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت:فردا برمیگردم،اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد،فورا این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد:لطفا هزار جفت کفش بفرستید،اینجا همه کفش لازم دارند.
براي كسب موفقيت بايد نگرش درست داشت.افراد عادی به دیدن چیزهای منفی و مدام بهانه آوردن عادت کردهاند،در حالی که هر چیزی هم جنبهی منفی دارد و هم مثبت که افراد موفق با انرژی خوبشان جنبههای مثبت را میبینند و از نقاط قوت استفاده میکنند...☘🌹
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از خبرازما
🔻 برو بچه های تیم ملی دیروز دل مردمو حسابی شاد کردن. امروز نوبت ماست که حسابی بهشون روحیه بدیم. روی اسامی زیر کلیک کنید تا وارد پیج شخصی بازیکنای تیم ملی توی اینستاگرام بشید. بنظرم وظیفه تک تکمونه که بریم و تو پیجشون ازشون تشکر کنیم.
صعود نزدیکه 👌💪
مهدی طارمی - مهدی ترابی - رامین رضائیان - کریم انصاری فرد - علیرضا جهانبخش - وحید امیری - علی کریمی - احسان حاج صفی - روزبه چشمی - مرتضی پورعلی گنجی - احمد نوراللهی - سیدحسین حسینی - مجید حسینی - میلاد محمدی
@KhabarAzMa
📚سعادت
دوستی میگفت: سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از دعوتشدگان بادکنکی دادند. سخنران بعد خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند، خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند. سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند.
من به همراه سایرین دیوانهوار به جستجو پرداختیم، یکدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود. مهلت ۵ دقیقهای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید، اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
این بار سخنران همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد که هر کس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد. بدین ترتیب کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند
سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد، دیوانهوار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که "سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است"
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌸🍃🌸🍃
📚#داستان
#مال_حرام
مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ بهطوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت.
روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟
گفت: بخدا قسم حاضرم.
داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری وبا آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آب لیمو است.
این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت.
چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.
مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی.
عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد.
پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدرجان داد.
💞الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💞
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
حالم را خوب میکنند کارمندانی که حوصله دارند و لیست مدارک و مراحل کارها را یک ریز پشت سر هم بلغور نمیکنند، صاف و پوست کنده حالیت میکنند باید چکار کنی...
خوشم میآید از آقا و خانم دکترهایی که موقع ورود مریض زیرچشمی به او نگاه نمیاندازند. خوش و بش میکنند و صمیمانه از دردش میپرسند...
خوش خلقم میکنند رانندههایی که میایستند و دست تکان میدهند تا تو از خیابان رد شوی...
با نشاطم میکنند آدمهایی که از شغل شان راضی اند و کارشان را مزخرف ترین شغل هستی نمیدانند...
هیجان زده ام میکنند آدمهایی که برایت کاری میکنند، بی آنکه از آنها خواسته باشی...
حس خوبی دارم وقتی رفیقی که کمتر همدیگر را میبینیم، راهش را دور میکند تا بیشتر با هم باشیم...
جانم در میرود برای مادری که وقتی میرسم خانه و دلم غذای دلخواهم را میخواهد، کتلت های سرخ شده را توی سس گوجه فرنگی غلت میدهد...
خوشم میآید از رفیق شفیقی که زنگ میزند و میگوید "برنامه محبوبت شروع شده" و سریع قطع میکند...
خوشم میآید از مسافرانی که در صندلی عقب تاکسی یه وری لم نمیدهند...
هنوز هیجان زده ام میکنند رفقایی که اول صبح پیام میدهند "سلام خوبی؟"
خوشم میآید از آدم های خوش ذوقی که وقتی یک لباس نو میخرند، فردا صبح تن شان می کنند...
احترام میگذارم به غریبه هایی که در آسانسور را باز نگه میدارند تا تو برسی...
خوشم میآید از آدمهایی که برای زندگی، خوب هنرمندند...
وقتی حالت خوب باشه میتونی آدم بهتری بشی ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 قبری پر از مار!
بیهقی از عبد الحمید بن محمود نقل میکند:
نزد ابن عباس بودیم که مردی آمد و گفت:
به حج میآمدیم که یکی از همراهان ما
در محلی به نام «صفاح» از دنیا رفت.
برایش قبری کندیم که دفنش کنیم،
دیدیم مار سیاهی لحد را پر کرد.
قبر دیگری کندیم باز دیدیم مار آن قبر را
پر کرد، قبر سوم را کندیم
باز مار در آن نمایان شد.
اکنون برای چاره جویی پیش تو آمده ایم.
ابن عباس گفت: آن مار، عمل او است.
بروید او را در یک طرف قبر بگذارید،
اگر تمام زمین را بکنید مار در آن خواهد بود.
برگشتیم و او را در یکی از قبرها انداختیم،
چون از سفر برگشتیم نزد همسرش رفتیم
و خبر مرگ او را دادیم و از کارهای آن شخص
سؤال کردیم.
زن گفت: او آرد میفروخت،
غذای خانواده ی خود را از خالص آن
برمی داشت و به همان مقدار که برمیداشت،
کاه و نی قاطی آرد میکرد و میفروخت!
📙حیاة الحیوان.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴زرنگی ملانصرالدین رو داشته باش ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel