🔴 حکایت
شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند. وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم.
شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن.
وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم. وزیر چنین کرد و عده دیگری شترهای خودشان را به حکومت فروختند. دفعه بعد سی سکه اعلام کردند و عدهای دیگر وسوسه شدند که وارد این عرصه پر سود بشوند و شترهای خود را فروختند.
به همین ترتیب قیمتها را تا هشتاد سکه بالا بردند و مردم تمام شترهای کشور را به حکومت فروختند. شاه به وزیر گفت حالا اعلام کن که شترها را به صد سکه می خریم و از آن طرف به عوامل ما بگو که شترها را نود سکه بفروشند.
مردم هم به طمع سود ده سکه ای بار دیگر حماسه آفریدند و هجوم بردند تا شترهایی که خودشان با قیمت های عمدتاً پایین به حکومت فروختند را دوباره بخرند. وقتی همه شترها فروخته شد، حکومت اعلام کرد به علت دزدی های انجام شده در خرید و فروش شتر، دیگر به ماموران خود اعتماد ندارد و هیچ شتری نمی خرد. به همین سادگی خزانه حکومت از سکه های مردم ابله و طمع کار پر شد و پول کافی برای تامین نیازهای ارتش و داروغه و دیوان و حکومت تامین شد. وزیر اعظم هم از این تدبیر شاه به وجد آمد و اینبار کلید خزانه ای را در دست داشت که پر بود از درآمد قانونی و شرعی. این وسط فقط کمی نارضایتی مردم بود که مهم نبود چون اکثراً اصلاً نمی فهمیدند از کجا خورده اند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایان در جوانی
و خانم ها در پیری...
#دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
امام علی علیه السلام:
اى فرزند آدم! روزى دو گونه است يكى آن روزى كه تو به دنبالش مى روى و ديگرى آن روزى كه به دنبال تو مى آيد و اگر به دنبالش نروى باز هم به سراغ تو خواهد آمد بنابراين غم و اندوه تمام سال را بر همّ و غمّ امروزت اضافه مكن. غم هر روز براى آن روز كافى است. اگر در تمام سال زنده بمانى و جزء عمر تو باشد خداوند هر روز آنچه از روزى براى تو معين كرده است به تو مى دهد و اگر تمام آن سال جزء عمر تو نباشد چرا غم و اندوه چيزى را بخورى كه مربوط به تو نيست؟ (بدان) هيچ كس پيش از تو نمى تواند روزى تو را دريافت كند و يا آن را از دست تو بيرون ببرد و آنچه براى تو مقدر شده است بدون تأخير به تو مى رسد
حکمت 379 نهج البلاغه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمهای جنایی بر اساس واقعیت، عامل بیماری!
🔹ژانر جنایی در صنعت سینما و سریال در روان مردم نفوذ کردهاست، اما این ژانر چه آثار منفی دارد؟
🔹آیا میدانستید فیلمهای جنایی براساس واقعیت، میتواند منجر به بیماری شود؟
🔹در این ویدیو به بررسی عوارض این قبیل فیلمها پرداختهایم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نهنگ میاد ماهی بخوره ناغافل دوتا آدم که سوار یه قایق کوچک بودن رو هم میخوره، بعد تفشون میکنه بیرون
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟»
ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.»
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.»
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!»
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به اين دو کاسه نگاه کنيد. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسهای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه مینوشید؟»
شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلی.»
استاد گفت:
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسهها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون اين کاسه است. آنچه که آدمی را زيبا میکند درونش و اخلاقش است.
بايد سيرتمان را زيبا کنيم نه صورتمان ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 یک قطعه سنگِ استفاده شده در ساخت اهرام مصر 😳
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت ✏️
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود، ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به استاد پیرش تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: "آب بسیار بد مزه است."ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:"آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟"
استاد در جواب گفت:"تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد."
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
ﻣﺮﺩی ﻛﻪ ﻋﻘﺐ ﺗﺎکسی ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮی ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﭼﻴﺰی ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ میﻛﺮﺩ، ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮچی میﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﻋﻘﺒﻴﻢ.
کسی ﺟﻮﺍبی ﻧﺪﺍﺩ، ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ میﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ هیچی، ﺯنی ﻛﻪ ﺟﻠﻮی ﺗﺎکسی ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: «ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ» ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: « ﭼﺮﺍ؟»
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: « ﭘﺴﺮ ﻣﻦ همش ﺷﺶ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭلی نمیتونه ﺑﺪﻭﻭئه... ﻫﺮ ﻛﺎﺭی میﻛﻨﻴﻢ نمیﺗﻮنه.»
ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻﻛﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻳﻢ، ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ، ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ.
چقدر برای اینکه سلامتید خدارو شکر میکنید؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
✍امام على عليه السلام:
اى مردم! بدانيد كه هر كس از سخن دروغ و ناحقّ درباره خود رنجيده شود، خردمند نيست و هر كس از مدح و ثناى نادان درباره خود خوشحال شود، حكيم نمى باشد
أيُّها النّاسُ، اعلَموا أنّهُ ليسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فيهِ، و لا بحَكيمٍ مَن رَضِيَ بثَناءِ الجاهِلِ علَيهِ
📚تحف العقول صفحه208
🚫 اگه ساختار روانی شما جوری باشه که صرفا بر اساس تأیید دیگران به خودتون بها بدید، نهایتا نسبت به عقاید و انتقادهای دیگران بیش از حد حساس و آسیب پذیر میشید و برای هر مطلب کوچیک و بزرگی که در مورد خودتون می شنوید کلی ذهنتون به هم می ریزه و استرس و ناراحتی می کشید، اگر حرف ناروایی که می شنوید رو یک سنگ در نظر بگیرید که به سوی شما پرتاب می شود اگر ظرف وجودیِ شما مثل یک دریا باشه سنگ هیچ تاثیری روی آرامش دریا نمی ذاره یا نهایتا یک موج کوچیک ایجاد می کنه که سریع محو می شه ولی اگر ظرف وجودی شما مثل یک کاسه باشه اون سنگ می تونه همه ی آب رو متلاطم کنه و بهم بریزه و کلی طول می کشه تا به حالت آرامش قبل برگردید...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 قلعه متروکه در Torre Scola ایتالیا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت راحت ترین راه بهلول برای کوه نوردی
شخص تنبلی نزد بهلول آمده و پرسید :
میخواهم از کوهی بلند بالا روم می تواني نزدیکترین را ه رابه من نشان دهی؟
بهلول جواب داد: نزدیکترین و آسانترین راه : نرفتن بالای کوه است
حکایت زندگی از نگاه بهلول
شخصی از بهلول پرسید:
میتوانی بگویی زندگی آدمیان مانند چیست ؟
بهلول جواب داد : زندگی مردم مانند نردبان دو طرفه است که از یک طرفش سن انها بالا میرود و از طرف دیگر زندگی آن ها پائین میآید
📚خواجة بخشنده و غلام وفادار
درويشي كه بسيار فقير بودو در زمستان لباس و غذا نداشت. هرروز در شهر هرات غلامان حاكم شهر را ميديد كه جامههای زيبا و گرانقيمت بر تن دارند و كمربندهاي ابريشمين بر كمر ميبندند. روزي با جسارت رو به آسمان كرد و گفت خدايا! بنده نوازي را از رئيس بخشندة شهر ما ياد بگير. ما هم بندة تو هستيم.
زمان گذشت و روزي شاه خواجه را دستگير كرد و دست و پايش را بست. ميخواست بيند طلاها را چه كرده است؟ هرچه از غلامان ميپرسيد آن ها چيزي نميگفتند. يك ماه غلامان را شكنجه كرد و ميگفت بگوييد خزانة طلا و پول حاكم كجاست؟ اگر نگوييد گلويتان را ميبرم و زبانتان را از گلويتان بيرون ميكشم. اما غلامان شب و روز شكنجه را تحمل ميكردند و هيچ نميگفتند. شاه انها را پاره پاره كرد ولي هيچ يك لب به سخن باز نكردند و راز خواجه را فاش نكردند. شبي درويش در خواب صدايي شنيد كه ميگفت: ای مرد! بندگي و اطاعت را از اين غلامان ياد بگير.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
این ضربالمثل به جای وجب با نی و ذرع هم گفته میشود و به معنی به نهایت بدبختی رسیدن یا کنایه از زمانی است که کار خراب شده و آنچه که نبايد بشود شده و ديگر زياد و کمش فرقي نميکند.
در زمانهای گذشته در جیحون سرمای سختی بود، گاوچرانی هم در همین ایام ، گاومیشهای خود را از رود جیحون میگذراند که به دلیل طغیان آب در روزهای قبل به عمق رود افزوده شده بود، گاوچران چون یک یک گاومیشهای خود از آب گذراند به سالار گاومیشها رسید. چون خواست سالار گاومیشهای خود را ز جیحون بگذراند به داخل آب فرو رفت و چون آب از سرش بیشتر شد به راه خود در عمق پایینتر رود ادامه داد. شخصی به او گفت: ای مرد آب که از سر گذشت چرا به راهت ادامه میدهی؟
گاوچران سر برآورد و گفت:
در فصل سرما در جیحون، آب که از سرگذشت چه به سری چه به وجبی.
و امروزه تبدیل شده است به:
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
مرا بگذشت آب و رفت از سر
برین حالم مدارا نیست در خور
ویس و رامین
ما از سر این آب نخواهیم گذشت
صد بار اگر بگذرد آب از سر ما
ذکاءالملک فروغی
سر از خواب گران وقتی برآریم
کهمان بگذشته باشد آب از سر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚چند جمله زیبا
🍁از دوست جدید رازت را پنهان کن
از دشمن قدیمی که طرح دوستی
دوباره با تو ریخته خنجرت را
چون اولی باورت را نشانه می گیرد ,
دومی قلبت را
🍁ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ
ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ…
🍁از گناه کوچک کسی که دوست داری بگذر چون سرانجام تنهایی کاری خواهد کرد که از گناه بزرگ کسی بگذری که دوستش نداری!
🍁رابطه ای که توش اعتماد نیست مثل ماشینیه که توش بنزین نیست تا هروقت بخوای میتونی توش بمونی ولی به جایی نمیرسی.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌎تصویر جالب از لس آنجلس سال ۱۹۳۰ پلیس یک ارابه که توسط شتر مرغ کشیده میشد را جریمه میکند آنهم به علت رد سرعت غیر مجاز!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
💔 چرا همسرم عاشقم نیست؟
🔻اساساً محبت در ازدواج نمیتواند آنقدر عمیق و پرحرارت باشد که ما تصور میکنیم. اینکه امکان داشته باشد با یاد کسی دلمان بلرزد، با بردن نامش دست و پایمان را گم کنیم، از دیدنش حس پر شدن تمام خلأهای روحمان را داشته باشیم و این حسها همیشگی و دائمی باشد درون ما؛ تصور غلطی است. معمولا اینجور حسها سطحی و زودگذر هست و در دراز مدت اینگونه نخواهد ماند.
🔻اصولا توقع عاشقی از کسی داشتن خودش باعث نفرت خواهد شد. مرد وارد خانه میشود، همسرش به هر دلیلی الآن حوصلۀ خیلی چیزها را ندارد، به او میگوید: تو چرا مرا تحویل نگرفتی وقتی وارد خانه شدم؟ خانم میگوید: خب حال نداشتم، سرم درد میکرد! مردی که توقع زیادی از عشق داشته باشد اینگونه خواهد شد، به او میگوید: اِ؟ تو مگر مرا میبینی سر دردت برطرف نمیشود؟ مگر روحیه نمیگیری از حضور من؟ چرا اینقدر سرد برخورد میکنی؟ با کمی بیمحلی طرف مقابل از چشمش میافتد. چون توقعش را دیگر برطرف نمیکند.
🔻همۀ این نوسانات موجب میشود که آن عشق موهوم و خیالی مخدوش بشود. عشق موهوم و خیالی مخدوش شد، کینه و نفرت شروع میشود. سر چی؟ سر چیزهای خیلی ساده که شما بزرگترش را از رفقای خودتان میبینید اما کینه پیدا نمیکنید.
#استاد_پناهیان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رونمایی از قرآنی با دستخط امام حسین (ع)
نسخهای خطی از قرآن کریم منسوب به اباعبدالله الحسین(ع) در موزه آستان قدس رضوی نگهداری میشود❤️💚
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی ✨
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 خانم ڪمحجابی ڪه به شیشهی ماشین سردار سلیمانی میزند
✍سردار سلیمانی نقل میڪند یڪبار با دخترم زینب رفته بودیم ڪه میوه بخریم. من داخل ماشین نشسته و منتظر دخترم بودم. هم زمان دختر خانمی ڪه پوشش مناسبی نداشت، با شڪ و تردید من را نگاه میڪـــرد و به همراهش میگفت این آقا ...😳
ادامه این ماجرای عجیب درڪانال🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4043833365C3d3968f492
ســـ😊ـــلام ✋
صبحتـون پـراز عطر خــدا
الهی سهـم امـروز شما
از زندگی فراونی نعمت
اتفاقـات لـذت بـخش ...
و سعادت وموفقیت باشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت
رستم، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند . هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند .
پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند!
افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته
پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند ،
وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد.
رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.
بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ »
بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. »
از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند:
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
دروازه جهنم»
یکی از مکانهای عجیب در ترکمنستان است که بیش از 40 سال همچنان شعلور است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، یا_حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهید بشوم…
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
نقاش مشهوری درحال اتمام نقاشی اش بود.
آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود و میبایست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمی نمایش داده میشد.
نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت.
نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.
شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند.
میخواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و نابود شود، مرد به سرعت قلمویی را برداشت و دوید روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد.
نقاش که این صحنه را دید باسرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.
اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه در حال سقوط بود.
براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم
اما گویا خالق هستی میبیند چه خطری در مقابل ماست و نقاشی زیبای ما را خراب میکند.
گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم
اما یک مطلب را هرگز فراموش نکنیم:
خدای مهربان ما همیشه بهترین را برایمان می خواهد. به زور و اصرار چیزی را از او نخواهیم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیریت تعارض منافع
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel