eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.5هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝گشته دختر 🌸بر زمین همچو پری 💖چون نگینی 🌸هست بر انگشتری 💝لطف ایزد 🌸شامل حالش شود 💝هرکسی 🌸دارد به خانه دختری 🌸 روز دختر مبارک 😘😍🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 👼 تقدیم به همه دخترداران 👼 پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: 🌸🍃 چه خوب فرزندانی هستند دختران هر کس یکی از آنها را داشته باشد، خداوند آن را برای وی پوششی از آتش دوزخ قرار می دهد و هر کس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت می سازد؛ و هرکس سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه ای استحبابی از او بر می دارد 🍃🌸 🌸🍃 هر خانه‌اي كه در آن دختر باشد، هر روز دوازده بركت و رحمت از آسمان ارزاني‌اش مي شود؛ و زيارت فرشتگان از آن خانه قطع نمي‌گردد، در حالي كه در هر شبانه روز براي پدر آن دختران عبادت يكسال نوشته ميشود 🍃🌸 🌸🍃 دخترداران شاکر باشید و قدرخودتان را بدانید . ارزش يک دختر را خدايي ميداند که او را در سنين کودکي براي عبادت برميگزيند 🍃🌸 🌸🍃 پيامبري ميداند که فرمود: دختر باقيات الصالحات است 🍃🌸 🌸🍃 امام صادق ع فرمود:پسران، نعمت‏ اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ‏ها سؤال مى ‏کند و به خوبى‏ ها پاداش مى‏ دهد 🍃🌸 🌸🍃 ارزش دختر را خدايي ميداند که هرکسي را لايق ديدن نکرد ارزش دختر را خدايي ميداند که به بهترين مخلوقش حضرت محمد ص دختري عطا کرد که هدايت يک جهان به عهده ي فرزندان اوست 🍃🌸 ✨ انا اعطيناک الکوثر ✨ و اين هديه ي الهي، يک دختر بود ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
┄┄┄┅═✧❁🍃🌹🍃❁✧═┅┄┄┄ بارگاهی که به شهر قم به پاست، هم برای نجف هم کربلاست، خاک اورا غرق بوسه می کنم، چون که جای پای اربابم رضاست 🌹میلادحضرت معصومه(س)و روز دختر مبارک ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚داستانی بسیار زیبا از سلام الله علیه اسلام (صل الله علیه و آله) در مقام تجلیل و قدردانی از دخترش حضرت زهرا علیهاالسلام و مقامات او، بارها درباره­ اش در حضور و در غیابش این جمله را بر زبان آورده بود که: فداک ابوک، «فداها ابوها» (پدرش به قربانش) 📘 بحارالانوار/ ج۴۳/ص۸۶ (علیه السلام) پدر بزرگوار حضرت معصومه علیها السلام نیز به مناسبتی درباره ایشان چنین جمله­ ای را فرمودند. آن جا که جمعی از شیعیان برای دریافت پاسخ پرسش­های خود وارد مدینه شدند تا به محضر امام کاظم علیه السلام برسند، آن حضرت در مسافرت بود. آنها ناگزیر بودند از آن سفر مراجعت کنند. از این روی سوالات خود را نوشتند و به افراد خانواده امام کاظم (علیه السلام) تحویل دادند تا در سفر بعد، جواب آن را دریافت نمایند. هنگام خداحافظی، دیدند حضرت معصومه علیها السلام که حدود شش سال سن داشت، پاسخ سوالات آنها را نوشته و آماده نموده است! بسیار شادمان شدند و آن نامه را تحویل گرفتند. هنگام مراجعت در بین راه با امام کاظم (ع) که از سفر باز می­گشت ملاقات کردند و ماجرا را به عرض امام رساندند. امام (علیه السلام) آن نوشته را از آنها طلبیدند و مطالعه فرمودند و پاسخ­های حضرت معصومه علیهاالسلام را درست یافتند، آن گاه ضمن تمجید و تجلیل از دختر گرامی­اش حضرت معصومه علیهاالسلام وتصدیق پاسخ­های او، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» (پدرش فدایش باد) 📘كريمة أهل البيت عليهم السلام/صص۱۷۰و۱۷۱ 🌸 میلاد (سلام الله علیه) و مبارک 🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت. خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم. بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر. شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟ 📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شب خود و دوستانم را به تو میسپارم آرزوهایم زیاد است اما ناب ترین آرزویم نعمت سلامتیست برای همه ی عزیزانم صبور باشیم مشکلات هم تاریخ انقضا دارند امشب براتون سلامتی آرزو میکنم الهی همیشه سلامت و شاداب باشید🙏 ⭐شبتون بخیر دوستان🌙 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امــروز بهتريــن ثانيه ها 🌼شيرين تــــرين دقايق 🌺دلچسب تــــرين ساعت ها 🌼و دوست داشتنی‌ترين لحظه‌ها 🌺را برای شما آرزومنـدیم 🌻صبـح زیباتون بخیر🌻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام و درود بر تو ، روزت پراز انرژی رفیق دریافت انرژی کائنات خدایا شکرت که در پرتو عشق و لطف تو نیروی کائنات ، هم اکنون از طریق افکار مثبت من سرگرم کارهاست، تا عالیترین خیر و صلاحم را به انجام برساند... همه ی امور به پنجره ی ذهن من بستگی دارد... نور قلبم...ای خدای مهربانم، مرا یاری ده، تحملم را افزون، قولم را صدق ، قلبم را پاک گردان ، الهی تو یگانه ی منی، پناهم باش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌    ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚داستان کوتاه تقدیمیِ دختران به باباهای عزیزشون روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزیین کرده! مرد دخترک رو به خاطر این کار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به رختخواب رفت و خوابید. فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد، دید که دخترک بالای سرش نشسته و جعبه تزیین شده رو به طرف اون دراز کرده! مرد تازه یادش اومد که امروز، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزیین کادوی تولد اون استفاده کرده. با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو باز کرد. اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه! مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که: «جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه چیزی میذاشتی!». دخترک با تعجب به صورت پدرش خیره شد و گفت: «اما این جعبه خالی نیست. من دیشب هزار تا بوس توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استفاده کنی. از اون روز به بعد، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هر وقت دلتنگ دخترش می شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرفت. هدیه کار خودش رو کرده بود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ ‍ 📚 داستان کوتاه در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید. گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده. گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه روز یه اسب پیر افتاد توی چاه.مردم جمع شدند و هر کاری کردند تا اون رو بیرون بیارند، نشد. پس برای اینکه بیشتر زجر نکشه، تصمیم گرفتند چاه رو با خاک پر کنند تا زودتر بمیره. اون ها با بیل روی سرش خاک می ریختند. اسب هم خودش رو تکون می داد، خاک ها رو زیر پاش می ریخت و کمی خودش رو بالاتر می کشید. تا اینکه بالاخره چاه پر از خاک شد و اسب به راحتی بیرون اومد. عزیز دلم مسائل زندگی نیومدند تا زنده به گورمون کنند. هر اتفاق واسه اینه که بیشتر صعود کنیم. پس بخاطر اتفاقات پیاپی زندگی مون گلایه نکنیم. و فکر کنیم شاید : اونها هدیه هائی هستند که قدرشون رو خوب نمی دونیم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ ✍ دست‌نوشته یک جراح چشم‌پزشک (بخونید، زیباست) 🔹از خوزستان آمده بود، سلام كرد و پشت اسليت نشست، جواب سلامش را گفتم و به معاينه مشغول شدم. ديد چشم چپش در حد درک نور، كاتاراكتی بسيار پيشرفته! 🔸-سن ات چقدره؟! چه مدتيه چشمت اینجوری شده؟! -١٦ سالمه، از بچگی ديابت داشتم، چند ماهيه كه كلا نمی‌بينم! 🔹به جوان همراهش كه ده سالی بزرگتر از او بود رو كردم : - چرا اينقدر دير؟ سرش را پايين انداخت: حالا ميشه كاری براش كرد؟! 🔸-عملش ميكنم، موفقيت در درمان بستگی به وضعيت شبكيه دارد، زودتر آورده بوديد شانس موفقيت بيشتر بود. نگاهی حسرت بار به پسرک كرد و نگاهی به پذيرشي كه برايش مينوشتم، سوالش را از چشمان نگرانش خواندم! -پذيرشش را برای بيمارستان دولتی نوشتم، هزينه زيادی ندارد نگران نباشيد. -انگار دنيا را به او داده باشند، خدا خيرت بده آقای دكتر -فقط عمل ايشان خاص است و بايد برای عمل رضايت مخصوص بدهيد، خودش و ولی او... 🔹-غير از من كسی همراهش نيست! -خواستم بپرسم نسبت شما؟ چشمم به پسرک افتاد كه با پشت آستين اشكش را پاک ميكرد، نپرسيدم! 🔸پسرک را برای ريختن قطره و آماده شدن جهت معاينات تكميلی به اتاق مجاور فرستادم تا با خيال راحت پاسخ سوالات و فضولی های گل كرده ام را بجويم؛ 🔹عمل شروع درمان است، بخاطر ديابتش بايد تحت نظر باشد و كارهای لازم روی شبكيه انجام شود، چرا اينقدر دير مراجعه كرديد؟! پدر و مادرش؟! نسبت شما با او؟! 🔸 *اين پسر در فقر مطلق است، پدرش به سختی توان سير كردن شكم فرزندانش را دارد... نسبت قومی با او ندارم، معلمش هستم ، چند روزی مرخصی گرفتم تا پی درمان او باشم...* *-هزينه اش؟!* *-با خودم!* 🔹 *بر دلم تحسين همت بلند اين جوان بود و بر دستانم شرمی كه قلم را روی برگ پذيرش به حركت درآورد "رايگان" !* 🔸فردا روز عمل شد و از اقبال خوبش لنز مرغوبی كه از قبل داشتيم و مناسبش بود در چشمش گذاشتم. ذهنم مشغول او بود و فكرم در گروئه روح بزرگ انسانهايی گمنام و امروز عصر كه پانسمان از چشمش برميدارم... 🔹پانسمان را برداشتم، آرام و با ترس چشمانش را باز كرد سری در اتاق گردانيد و بعد آن نگاهی به من و نگاهی به جوان همراهش: آقا داريم می‌بينيم، آقا داريم می‌بينيم. 🔸اشک آقا معلم سرازير شد، با سر و چشم نگاهی به سقف انداخت و زير لب گفت خدايا شكرت، پسرک را بغل كرد و سرش را بوسيد. 🔹موقع رفتن گفت خدا رو شكر كه شما رو سر راه ما گذاشت تا چشم اين پسر.... اشتباه می‌كرد، در اين وانفسايی كه كمتر خبر خوبی از جايی می‌رسد، خدا او را سر راه معلمش گذاشته بود تا منجی چشم پسرک باشد! 🔻 *عشق یعنی نان ده و از دین مپرس، در مقام بخشش از آیین مپرس*❣ ✍ دكتر سيدمحمد ميرهاشمی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
‌ 💗آدم باید یک دختر داشته‌باشد تا موهاش را خرگوشی ببندد و جوراب‌ توری‌های پاپیون‌ دار پاش کند. 💖آدم باید یک دختر داشته‌باشد تا به هوای لبخندهاش، دنیا را به هم بریزد، و به هوای آرامشش، جهان را خواب کند. 💖آدم باید یک دختر داشته‌باشد تا پا به پاش، تمام خیابان‌ها را قدم بزند، که دستش را بگیرد و تمام دلخوشی‌ها را زیر و رو کند، که بغلش بگیرد، ببوسدش، نوازشش کند و بنشاندش روی پاهای خودش و ساعت‌ها دلبری‌هاش را تماشا کند. 💖آدم باید یک دختر داشته‌باشد که بی‌نیازش کند از جهان و تمام آدم‌ها، که پایه‌ی شیطنت‌هاش باشد و اسیرِ چشم‌های زلال و نگاه‌های عمیق او. که پا به پاش برقصد و دلخوش باشد و بچگی کند. 💖آدم باید یک دختر داشته‌باشد تا جهان و اضطراب‌های مداومش را تاب بیاورد، که حس کند می‌شود به آینده امید داشت، که بداند یکی هست که ارزش اینهمه جنگیدن و دویدن و دوام آوردن را داشته‌باشد، یکی که باید بخاطرش بلند شد، وسط رینگ زندگی ایستاد، مبارزه‌کرد، طاقت آورد و هرطور که شده، همه چیز را درست کرد روز دختر مبارک💖 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ زندگی سازی است و زندگی کردن نواختنِ آن ساز برایِ آن‌که آهنگِ دل‌انگیزی بسازی باید راه و رسمِ ساز را بلد باشی باید سازَت را کوک کنی باید کوک کردنِ ساز را بیاموزی فاصله‌ها را رعایت کنی نظم را بیاموزی صدا و سکوت هر دو سازنده‌ٔ آهنگِ زندگی‌ست باید با طبیعت هماهنگ باشی تا در سمفونیِ خلقت ناکوک ننوازی تا وقت هست سازت را کوک کن و با طبیعت همراه شو و در جشنِ زندگی پا‌به‌پایِ روزگار بساز .. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴🌔 «دجّال» کیست؟ ⭕️ آیا صحت دارد «دجّال» از «یهودیّه» اصفهان خروج خواهد كرد؟ 🌕🌎 ...اصبغ بن نباته سوال کرد یا امیرالمومنین! دجّال کیست؟ پس حضرت فرمودند: «دجّال، صائد بن صائد است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و خوشبخت آن است که او را تکذیب کند؛ از شهری برآید که آن را «اصفهان» نامند؛ از دهی که آن را «یهودیّه» گویند. چشم راستش ممسوح است و چشم دیگرش در پیشانی است و مانند ستاره ی صبح می درخشد؛ در آن قطعه خونی است، و یا ممزوح با خونست؛ میان دو چشمش نوشته است: این کافر است؛ هر خواننده و بی سواد آن را می خواند؛ در دریاها فرو می شود و آفتاب با او می گردد و مقابلش کوهی از دود است و عقبش کوه سپیدیست که مردم تصوّر کنند نانست؛ در زمان قحطی سختی خروج کند و بر خر سپیدی سوار است، هر گام خرش یک میل است و زمین آبگاه به آبگاه زیر پایش نوردیده شود و بر آبی نگذرد، جز آنکه فرو رود تا روز قیامت؛ به آوازی که همه ی جنّ و انس از مشرق تا مغرب بشنوند، فریاد کند: ای دوستان من! نزد من آیید، منم آنکه آفریدم، درست کردم، تقدیر کردم و رهبری نمودم. منم پروردگار والای شما. او دشمن خداست و دروغ می گوید. او یک چشم است. غذا می خورد و در بازارها راه می رود. به راستی پروردگار شما نه یک چشم است، نه راه می رود و نه زوال دارد و خداوند برتر است از این اوصاف با برتری و بزرگی. هلا! بیشتر پیروانش در آن روز زنازادگانند و صاحبان پوستین های سبز. خدا او را در «شام» بکشد بر سر گردنه ای که آن را «افیق» نامند؛ در حالی که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، به دست کسی که مسیح عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز بخواند. 📗مختصر البصائر، ج ۱، ص ۱۲۵ 📗نوادر الأخبار، ج ۱، ص ۲۶۱ 📗بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۱۹۲ 📗منتخب الأنوار المضیّة ج ۱، ص ۸۵ 📗کمال الدين، ج ۲، ص ۵۲۵ ✅فتنهٔ دجال فتنه ای بزرگ، سهمگین، پیچیده و بسیار گمراه کننده است که باید برای در امان ماندن از آن تنها به خدا بزرگ پناه برد و از حضرت عجل الله تعالی فرجه عاجزانه تقاضای مدد نموده و از ایشان عنایات خاصه شان را طلب کنیم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ «افیق» : دهکده ای در فلسطین بین حوران و غوربیسان در نزدیکی شهر «لد» می باشد. منظور از «یهودیه»: ممکن است جویباره باشد که اصلی ترین هسته اولیه شهر اصفهان است که منشأ آن به حکومت هخامنشی و مهاجرت یهودیان بابل به دستور کوروش بر می گردد. نقطه ای که یهودیان در آن رحل اقامت افکندند تا قرن پنجم هجری به «دارالیهود» معروف بوده است، اما بعدها تغییر نام داد و به جهانباره و جویباره معروف گشت... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊🔊 ⭐ شب بهانه قشنگی‌ست برای سکوت 🌺 طبیعت هم ساکت است ⭐️ و به صدای خدا گوش می‌دهد 🌺 سکوت کنیم تـا صدای خدا را بشنویم 🌙 شبت معطر به عطر گل و در پناه خدا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاااااااااام 🌸 صبحتون شااااد 🌸 صبحتون زيبا 🌸 صبحتون پر اميد🌸 صبحتون پر برکت🌸 صبحتون پر انرژي🌸 روزتون_بخیروخوشی🌸   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ჻🌼❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸⎆‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بی حد و اندازه بر شما دوستان خوب🌹 🗓۱۴۰۰/۳/۲۳ به این روز زیبا خوش آمدید درود به آغاز دوباره ات درود به بودن دوباره ات درود به زندگی امروز، یه روز شاد پُراز انرژیه لبخند بزن دوست من و با عشق به استقبال روز جدیدت برو شروع روزتون پر برکت ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بر تو مهربان ، به به چه روز زیبایی🌹 🌷دریافت انرژی کائنات ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ، ﻫﺮ ﻏﺼﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ ، ﻫﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ، ﻫﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﻪ آﺳﺎﯾﺶ ﻭآﺳﺎﻧﯽ ، ﻫﺮ ﻓﺮﺍﻗﯽ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ ، ﻫﺮ ﻗﻬﺮﯼ ﺑﻪ آﺷﺘﯽ ، ﻫﺮ ﺯﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ، ﻫﺮ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ، ﻫﺮ ﻧﺎﻣﻤﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺘﯿﻤﺎﻥ و آﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﮔﺮﺕ ﺑﻔﺮﻣﺎ...الهی آمین🙏🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
هرگز بکسی حسادت نکن بخاطر نعمتی که خدا به او داده؛ زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴حکایت تاجر متوكل در زمان پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم مردی هميشه متوكل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدينه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد. تاجر گفت: ای سارق اگر مقصود تو مال من است، بيا بگير و از قتل من درگذر. سارق گفت: قتل تو لازم است، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفی می كنی. تاجر گفت: پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند. مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت: بار خدايا از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم تو شنيدم هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد، من در اين صحرا ناصری ندارم و به كرم تو اميدوارم. چون اين كلمات بر زبان جاری ساخت و به دريای صفت توكل خويش را انداخت، ديد سواری بر اسب سفيدی نمودار شد، و سارق با او درگير شد. آن سوار به يك ضربه او را كشت و به نزد تاجر آمد و گفت: ای متوكل، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود. تاجر گفت: تو كيستی كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدی؟ گفت: من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكی در آورده و در آسمان بودم كه جبرئيل به من ندا داد: كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما. الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم، پس غايب شد. تاجر به سجده افتاد و خدای را شكر كرد و به فرمايش پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتری پيدا كرد. پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلی الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد، و حضرت تصديق فرمود. آری توكل انسان را به اوج سعادت می رساند و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است. 📚 خزينه الجواهر، ص ۶۷۹ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
❤️عشق از نوع شدید ﺧﺎﻧﻤﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺬﺭﺍ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﻋﺰﯾﺰﻡ ... ﺍﺯﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﻬﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮﻧﺪﻭ ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﺩﺍﺷﺖ . ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺵ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ .. ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ : ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟ ﯾﮏ ﺷﺐ ﮐﻼﻓﻪ ﺑﻮﺩ،ﯾﺎﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﺪ ،ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻣﻔﺼﻞ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ،ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ،ﻣﻦ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﺗﻮﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺪ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺎﻧﻨﺪﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﭽﺴﺒﯽ ... ﮔﻔﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﻤﯿﺸﺪﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻩ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻢ،ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻧﺒﺎﺷﯽ ... ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﺯﺩﻡ .. ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺸﮑﺶ ﺯﺩ،ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﯾﮏ ﺁﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﺳﯽ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ... ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ،ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﺵ ﺭﻫﺎﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺑﺎ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺷﺖ،ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺯﻥ ﺩﻧﯿﺎﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯽ ﺭﻭﺣﯽ ﺯﺩ ... ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻢ .. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻋﻤﯿﻖ ﺑﻮﺩ،ﺍﺻﻼ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺪﻡ ... ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺐ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ... ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺍﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﻣﮕﺮ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ... ﻣﮕﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ ؟ !! ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻧﺸﺪ،ﺩﭼﺎﺭ ﺍﯾﺴﺖ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻧﮕﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺍﻣﺎﺩﺭﻇﺎﻫﺮ،ﻧﻪ ... ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻡ،ﺍﻣﺎ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻭﻗﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﺭﻭﺑﺮﺍﻩ ﺷﺪ ،ﺣﺎﻻ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺿﻌﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺖ ... ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ... ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ... ﺑﻌﺪ ﻣﺮﮔﺶ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ،ﮐﺸﻮﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ،ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ،ﭘﺎﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺟﻮﺍﺏ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﺶ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ ﺁﻭﺍﺭ ﮐﺮﺩ، ... ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ،ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻮﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﻧﺸﻮﻡ ... ﺁﻧﺸﺐ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺧﺒﺮ ﭘﺪﺭ ﺷﺪﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ... ﺣﺎﻻ ﻫﺮﺷﺐ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﻟﯽ ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺍﺯ ﺗﭙﺶ ﻣﯽ ایستد ! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🌺🍃🌺 🍃🌺به یاد داشته باش این حقیقت جاودانه است هیچ گامی بیش از مهربان بودن تو را به خدا نزدیک نمی‌کند هنگامی ‌که زندگی از محبت سرشار شود❤️ تو با خدا روبه‌رو می‌شوی و عشق الهی❤️ تو را سرشار از سعادت می‌کند و می‌آموزی که مهر ورزیدن یعنی بدون چشمداشت و توقع بخشیدن یعنی نثار خویشتن حالا ببین موهبتی بالاتر از محبت می‌شناسی!❤️🌺🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺آدم‌‌هاے مہربون زندگےمون ♥️مثل تیکہ هاے پازلن، 🌺مواظبشون باشین ♥️کہ اگہ یہ روزے نباشن 🌺نہ جاشون پُر مےشہ ♥️نہ چیزے جاے اونارو مےگیره 🌺چه زیبا گفت مولانا : ♥️ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ 🌺ﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﻫﯿﭻ ﻣَﭙﯿﭻ ♥️ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺎﻗﯽ؟ 🌺ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستانی زیبا و تکان دهنده درباره اینکه خدا کجاست و در کجای زندگی ما قرار دارد ! شاید این داستان تاثیرش روی شما از هر چیز دیگری بیشتر باشد ! پس کلیپ را باز کنید و تا انتها ببینید و بدانید دستان خدا هر لحظه در دستان شماست ! ازرحمت خداوندناامیدنباش ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚داستان کوتاه دوستی ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﯾﻪ ﻧﯿﺴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﯿﺴﺎﻧﯿﻪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ! ﺑﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﺶ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺧﯿﻠﯽ ﻧﯿﺴﺎﻧﺸﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﺷَﻢ ﺗﻌﺼﺐ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﯾﺎﺩﻣﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻢ، ﺍﯾﻨﻘﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟!! ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﻠﯽ ﺷﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ ﺍﻭﻟﺶ ﯾﻪ ﺗﺮﮎ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩ، ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﮔﺮﻣﺎ، ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ... ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﺮﮎ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺗﻌﻤﯿﺮﺵ ﮐﻨﻪ! ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳِﺶ ﺩﺍﺷﺖ... ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ هم ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ...! ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻧﻮ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﻣﻮﻧﻮ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺻﻼﺣﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭگﺗﺮ ﻣﯿﺸﻦ... ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺐﻫﺎ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺩﯾﺪ ﮐﻢ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ! ﻫﻤﯿﻦ ﻋﯿﺒﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﺑﻮﺩﯾﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻦ... ﻫﻤﯿﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﭘﺬﯾﺮﯾﻤﺸﻮﻥ!!! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚 دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند.  اين خانواده رفتار نا مناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند. بلکه زير زمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند.فرشته پير در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. وقتي فرشته جوان از او پرسيدچرا چنين کار را کرده، پاسخ داد(( همه امور بدان گونه که مي نمايند، نيستند!)) شب بعد اين دو فرشته به منزل يک خانواده فقير ولي بسيار مهماننوازرفتند. بعد از خوردن غذايي مختصر زن و مرد فقير، رختخواب خود را در اختيار دو فرشته گذاشتند.صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقير را گريان ديدند، گاو آنها که تنها وسيله گذران زندگيشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان عصباني شد و از فرشته پير پرسيد: چرا گذاشتي چنين اتفاقي بيفتد؟ خانواده قبلي همه چيز داشتند و با اين حال تو کمکشان کردي، اما اين خانواده دارايي اندکي دارند و تو گذاشتي که گاوشان هم بميرد! فرشته پير پاسخ داد: وقتي در زير زمين آن خانواده ثروتمند بوديم، ديدم که در شکاف ديوار کيسه اي طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسيار حريص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلا ها را از ديدشان مخفي کردم. ديشب وقتي در رختخواب زن و مرد فقير خوابيده بودم، فرشته مرگ براي گرفتن جان زن فقير آمد و من به جايش آن گاو را به او دادم! همه امور به دان گونه که نشان مي دهند، نيستند و ما گاهي اوقات خيلي دير به اين نکته پي مي بريم. پس به گوش باشيد شايد کسي که زنگ در خانه شما را مي زند فرشته اي باشد و يا نگاه و لبخندي که شما بي تفاوت از کنارش مي گذريد، آنها باشند که به ديدار اعمال شما آمده اند! ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔈 ⭐️رحمت الـهی بــه وســعــت، 🌺آسـمــان‌هــا پــهــن است ⭐️الـــهـــی کـــه دلــتــان 🌺بـوسه‌گـاه خورشیـد ⭐️چشمتان ستاره بـاران 🌺دلــتــان كـهـكـشــان نـــور ⭐️گونـه‌هـاتـان بوسه‌گـاه خــدا ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹شبـ🌙ـت در پناه خدا ، دوست مهربانم🌹 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🌹درود به دوشنبه ۲۴ خرداد خوش آمدید🌹 🌺صبح: هر روز صبح که چشم می گشایی ☘یعنی قرار است که باشی ... 🌺یعنی هنوز باید نقشت را ☘در این صحنه شگفت زندگی بازی کنی 🌺یعنی هنوز فرصت داری تا زندگی کنی ☘و هر روزی جدید می تواند آغازی جدید باشد 🌺نگاهی نو ، حضور و تجربه ای نو برای تو ☘امروزت را زندگی کن ... 🌺صبح زیباتون سرشار از عشق و عطر خدایی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel