📚حکایت بسیار زیبااا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفرپوشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_5974378626328562015.pdf
8.6M
می خواهم به یادِ من باشی
اگر تو به یادِ من باشی،
عین خیالم نیست که
همه فراموشم کنند...
📕 کافکا در کرانه
✍🏻 #هاروکی_موراکامی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
هر انسانی که از کنار تو می گذرد، برای تو فرستاده شده تا به تو چیزی دهد يا به تو خدمت کند يا به تو درسی را بياموزد و يا تو به او چيزی دهی.
هيچ مورچه ای بدون اجازه خدا بارش را حمل نمی کند.
هيچ زنبوری بدون اجازه خدا وارد کندويش نمی شود و هيچ جوانه ای بدون اجازه خدا سبز نميشود.
پس انسان هایی که وارد زندگی تو می شوند، بر اساس طرحي الهي به خاطر تو می آيند و دست خير و عشق خداوند در پشت تمامی اين اتفاقات است حتی اگر در ظاهر اینگونه نباشد.
اگر خداوند انسانی را به زندگی ات وارد میکند، فقط از طريق وحدت با همان يک نفر می توانی به اوج کمال برسی.
ميتوانی از طريق يکی شدن با او، طعم زیبایى، ستايش، توحيد، وحدت و یگانگی را بچشی.
يکی شدن فقط منظور ازدواج نيست. تمام عالم، معشوق تمام عالم است. ما با هر کسی ارتباطی روحانی و معنوی برقرار می کنيم. ما با تمام انسان های اطرافمان، حتی آنهایی که فقط از کنارشان می گذريم، بدون اين که متوجه باشيم، ارتباطی روحانی داريم.
هنگامی که در چشمان پيرزنی نگاه ميکنی و به او لبخند میزنی، با او يکی شده ای.
هنگامی که سکه ای را در دست فقيری ميگذاری و درخشش و شعف و شادمانی را در چشمان او نظاره ميکنی، با او يکی شده ای.
هنگامی که کاری برای دوستی انجام ميدهی و او صميمانه و با خوشحالی تشکر ميکند، با او يکی شده ای. هنگامی که فقط احساس خوبی نسبت به شخصی داری، با او يکی شده ای...
📕 چشم دل بگشا
✍🏻 #کاترین_پاندر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
یه روز شاملو مياد خونه ميبينه آيدا هنوز نيومده و ازونجايى که اون موقع تلفن نبوده براش يادداشت ميذاره آيدا من ساعت ٦:٣٠ اومدم و الان ساعت ٧:٣٠ شده و تو هنوز نيومدى، تحمل خونه بدون تو سخته، ميرم بيرون چرخى ميزنم، اميدوارم برگشتم تو در رو برام باز كنى، خونه بدون تو جهنمه...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌹🌹پيامبر اکرم (ص) :
هر که از روی محبت و دوستی نسبت به من ، هر روز سه مرتبه و هر شب سه مرتبه صلوات فرستد ، خداوند بر خود لازم نموده است که از گناهان آن شب و روز او درگذرد .
📖 بحار الأنوار ، ج ۹۱ ، ص ۷۰
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربان معبودم❤️🙏
شب خود و دوستانم را
به تو میسپارم🙏
آرزوهایم زیاد است ...😇
اما ناب ترین آرزویم
نعمت سلامتیست
برای همه ی عزیزانم ✨🙏
✨🌸✨ صبور باشیم ✨🌸✨
✨مشکلات هم تاریخ انقضا دارند✨
شب بخیر دوستان ✨🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌷سلام به جمعه ۱۸ تیرماه خوشآمدید🌷
تصمیم بگیر با دل خوشی های ساده🌺
معادله پیچیده ی زندگی را دور بزنی؛
در خنده اسراف کن و به غم پشت پا بزن.
با باران هم آواز شو و بگذار ،🌼
خورشید تنت را لمس کند...🌸
و برای بودن در شادی ها بهانه نیاور؛🌺
گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان و
از دلخوشیهای بندانگشتی ساده نگذر...
برای گربه همسایه غذا بگذار...🌼
با سایه ات شکلک بازی کن و🌸
در سرزمین تنهایی آواره نباش؛
خودت را دوست بدار و مثل🌺
صبح بعد از باران خنک باش و دلپذیر...🌼
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
مغازه دار محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لوله ها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد!
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را بنام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند.
همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 برکت بردن نام خدا
🌹پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
خداوند می فرماید: « هرگاه بنده بگويد
بسم اللّه الرحمن الرحيم، خداى متعال می گويد:
بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه
كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال،
بركت دهم».
دعايى كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم شروع
شود، رد نمى شود.
اگـر بنـده اى... در ابتداى وضويش، بسم اللّه
الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش از گناهان
پاك می شود.
هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه
الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان
مى گويد: به تعداد نفس هايش تا صبح برايش
حسنه بنويسيد.
📚 امالی(صدوق) ص۱۷۷۴
📚بحار الانوار(ط-بیروت) ج۸۹ ، ص۲۵۸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
مامان خانم، خانه ی شما خوب است
کلی خاطره دارد، مورچه دارد، جیرجیرک دارد، کلاغ دارد، گنجشک و مرغ و جوجه دارد. خانهی ما هیچ هم خوب نیست، آپارتمانی که نه جیرجیرکها راهش را بلدند، نه گنجشکها. پاییز و بهار و زمستان و تابستانش یکیست، خانهی ما فقط سقف و دیوار دارد، خانهی ما حتی پنجرههایش آفتاب ندارد.
خانهی شما خوب است مامان خانم، با تمام دار و درخت و کهنگیاش بوی عشق میدهد، بوی تو، بوی بچگیهای من، بوی کوکوهای مامانپز و بوی دود آتشی که عصرها برای چای روشن میکنی.
مامان خانم، خدا تو را برای من حفظ کند و خم روی ابروهای نازنینت ننشیند و همیشه با لبخند، برایم چای آتشی دم کنی، کوکو و آبگوشتهای خوشمزه درست کنی و من وقتی جیرجیرکها توی حیاط شلوغش کردهاند، روی پاهایت بخوابم و تو برایم از آن قدیمها قصههای قشنگ تعریف کنی.
خانهی شما خیلی خوب است مامان خانم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راه شیطان برای بی نماز کردن 👹🔥
#تلنگرانه حتما ببینید
🎙#سخنران:دکتر رفیعی
#شیطان در کمین است مواظب باشیم👹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_400313865637724568.pdf
6.29M
سرگذشت جوانی که در جنگ جهانی اول دوستش را از دست می دهد و این حادثه او را تکان می دهد و به جستجوی پاسخ مسائل ابدی بر می انگیزد:
خدا چیست؟
چرا درد وجود دارد؟
غرض از زندگی و مرگ چیست؟
بر لبه تیغ گذر کردن، دشوار است؛ به همین گونه دانایان گویند که راه رستگاری دشوار است.
📕 لبه تیغ
✍🏻 #سامرست_موام
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel