❤️ داستان کوتاه
پیکی به محضر خواجه نظام الملک وارد شد و نامه ای تقدیم نمود. خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند. در نامه نوشته بود؛ خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کرده اند و اسبها وحشتزده دویده اند و ناگاه بعضی شان به دره ای سقوط کرده اند و بیست اسب کشته شده اند.
گفتند : عمرخواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد می شود. خودتان را اذیت نکنید.
خواجه نظام الملک،وزیر اعظم سلاجقه، اشکهایش را پاک کرد و پاسخ داد : از بابت تلف شدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم. پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. منهم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود. پدر و مادرم در درگاه ایستادند، شرمگین، بدرقه ام کردند و دستها را بالا بردند و دعا کردند خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش ...
امروز چهل سال از آن وقت گذشته. ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمی دانم این خیل اسبها کجا هستند و تلف شدن بیست راس از آنها ابدا خللی به دستگاه زندگی ام نیست، که صدها برابر آن را دارا شده ام و همه اینها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است .
📚جوامع الحکایات
✍محمد عوفی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستان ضرب المثل قوز بالا قوز
قوز بالا قوز
هنگامی كه یك نفر گرفتار مصیبتی شده
و روی ندانم كاری مصیبت تازه ای هم برای خودش فراهم می كند این مثل را می گویند.
یك قوزی بود كه خیلی غصه می خورد كه چرا قوز دارد؟
یك شب مهتابی از خواب بیدار شد خیال كرد سحر شده، بلند شد رفت حمام.
از سر تون حمام كه رد شد صدای ساز و آواز به گوشش خورد.
اعتنا نكرد و رفت تو. سر بینه كه داشت لخت می شد حمامی را خوب نگاه نكرد و ملتفت نشد كه سر بینه نشسته.
وارد گرم خانه كه شد دید جماعتی بزن و بكوب دارند
و مثل اینكه عروسی داشته باشند می زنند و می رقصند.
او هم بنا كرد به آواز خواندن و رقصیدن و خوشحالی كردن.
درضمن اینكه می رقصید دید پاهای آنها سم دارد. آن وقت بود فهمید كه آنها از ما بهتران هستند.
اگر چه خیلی ترسید اما خودش را به خدا سپرد و به روی آنها هم نیاورد.
از ما بهتران هم كه داشتند می زدند و می رقصیدند فهمیدند كه او از خودشان نیست
ولی از رفتارش خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
فردا رفیقش كه او هم قوزی بود از او پرسید : «تو چكار كردی كه قوزت صاف شد؟»
او هم ماجرای آن شب را تعریف كرد. چند شب بعد رفیقش رفت حمام. دید باز حضرات آنجا جمع شده اند
خیال كرد كه همین كه برقصد از ما بهتران خوششان می آید.
وقتی كه او شروع كرد به رقصیدن و آواز خواندن و خوشحالی كردن،
از ما بهتران كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد.
قوز آن بابا را آوردند گذاشتند بالای قوزش آن وقت بود كه فهمید كار بی مورد كرده، گفت :
«ای وای دیدی كه چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد !»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️ نیایش شبانه
به آسمان نگاه می کنم، چشمانم را میبندم
و با تمام یقین و ایمان قلبی ام به تو
و قدرت بی نهایتت دل می بندم
از تو طلب میکنم هر آنچه را که میخواهم
آرزوهایم را ، خوشبختی ام را ، آرامشم را
سلامتی ام را ، خوشبختی عزیزانم را و میدانم
که میبینی ام، میدانم که می شنوی صدای مرا ،و با تمام مهربانی و قدرتت به ضعیفی من رحم میکنی. الهی آمین
شب زیبایتان در پناه پروردگار مهربان❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔻اخبار حکمت کارت و آوند کارت
🔻معرفی مهمانسراها و مکان های تخفیفی
🔻اخبار استخدام نیروها
🔻اخبار افزایش حقوق نیروها👇
https://eitaa.com/joinchat/2168783201C34884a1403
طلوع صبحگاهتون
به طراوت گلهای بهاری
روزتون به زیبایی شکوفهها
صبح زیباتون
سرشار از نیکی
بارش بوسه های خداوند پای تمام آرزوهای قشنگتون
سلام صبح پنجشنبه تون بخیر❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستانک
امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود:
چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است.
فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند.
فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.
📚 مجموعه آثار شهید مطهری. ج ۱۸، ص ۴۳
شیوه ی زندگی ائمه ی اطهار ما اینگونه بوده و هست که ما افتخار میکنیم به این که شیعه ی اثنی عشری هستیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید⁉️
که در 6 ماه اول نوشاندن آب زیاد به نوزادان سطح سدیم خونشان را پایین میآورد که همین مسئله میتواند منجر به مسمومیت، تشنج، کما و حتی مرگ نوزاد شود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید⁉️
که طناب زدن جزء ورزش های هوازی است که به سوزاندن کالری بسیار کمک می کند و با بالابردن متابولیسم بدن باعث می شود که حتی بعد از تمرین نیز روند چربی سوزی ادامه یابد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید 💡
اصطلاح "چوب توی آستین کردن "،برای تهدید کسی به تنبیه و مجازات به کار می گیرند.
سابق براین یکی از انواع تنبیه خلاف کاران چوب درآستین کردن بوده است. ترتیب آن نیز چنین بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و سپس چوبی محکم و خم نشدنی را به موازات دستهای محکوم از یک آستین لباس او وارد کرده و از آستین دیگرش خارج می کردند. سپس مچ دست ها را با طنابی محکم به آن چوب می بستند تا محکوم دیگر نتواند دست هایش را به چپ و راست یا بالا و پایین حرکت دهد و یا آنها را خم کند.
پس از آن، مدتی او را در جایی رو باز نگاه میداشتند تا پشه و مگس و دیگر حشرات مزاحم و چندش آور بر سر و صورتش بنشینندو او نتواند آن ها را از خود براند.
دست های محکوم به دلیل بیحرکت ماندن پس از مدتی کرخت و بی حس می شد و هجوم و حملات پشه ها و مگس هابر سر و صورتش آن اندازه ناراحت کننده و چندش آور می گردید که دیری نمیگذشت که فریادش به آسمان بلند می شد و درخواست عفو و بخشش می کرد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ روزمان را با یاد او شروع کنیم
حجت الاسلام شهاب مرادی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺تلویزیون چگونه وارد ایران شد؟
«جعبهی جادویی» لقبی است که به تلویزیون دادهاند تا همه بدانند این وسیله چه اثر شگرفی در فرهنگ و تمدن ملل بر جای گذاشته است.
در سال ۱۹۹۶ میلادی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با هدف ترغیب کشورهای مختلف به تبادل برنامههای تلویزیونی برای گسترش صلح، توسعهی اجتماعی و اقتصادی و تقویت مسائل فرهنگی در سطح جوامع ۲۱ نوامبر را روز جهانی تلویزیون نامگذاری کرده است.
به بهانه روز جهانی تلویزیون مروری داریم بر قصه ورود جعبه جادویی به ایران
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
چوپانى به مقام وزارت رسید. هر روز بامداد بر مىخاست و كلید بر مىداشت و درب خانه پیشین خود باز مىكرد و ساعتى را در خانه چوپانى خود مىگذراند. سپس از آنجا بیرون مىآمد و به نزد امیر مىرفت. شاه را خبر دادند كه وزیر هر روز صبح به خلوتى مىرود و هیچ كس را از كار او آگاهى نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند كه در آن خانه چیست. روزى ناگاه از پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را دید كه پوستین چوپانى بر تن كرده و عصاى چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانى مىخواند. امیر گفت: «اى وزیر! این چیست كه مىبینم؟»
وزیر گفت: «هر روز بدین جا مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش نكنم و به غلط نیفتم، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.»
امیر، انگشترى خود از انگشت بیرون كرد و گفت: «بگیر و در انگشت كن؛ تاكنون وزیر بودى، اكنون امیرى!»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 دو بر خورد متفاوت، نسبت به یک خواهر وبرادر
روزی پیامبر الهی در منزل خویش نشسته بود؛ که خواهر رضاعی آن حضرت وارد شد.
چون حضرت رسول (ص)، نگاهش به وی افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را برای او پهن کرد تا خواهرش بر روی آن بنشیند، پس از آن نیز با خوش روئی با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد...
روزی دیگر، برادر آن زن که برادر رضاعی رسول خدا (ص) نیز محسوب می شد برآن حضرت وارد شد، ولیکن حضرت، آن برخورد و خوش روئی را که با خواهرش انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت که شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا (ص)، عرضه داشتند: یا رسول ا...! چرا در برخورد بین خواهر و برادر تفاوت قائل شدی؟!
حضرت فرمودند: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت می کرد، من نیز این چنین او را تکریم و احترام کردم، ولی پسر نسبت به پدرش بی اعتنا بود.( بحار الا نوار: ج 16، ص281)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴بچه گرسنه نمی مونه ...!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرمش؟
مروت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن، نزد جفت
نگر تا زن او را چه مردانه گفت:
مخور هول ابلیس تا جان دهد
همان کس که دندان دهد نان دهد
📙 بوستان سعدی ، باب ششم .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید ⁉️
که جمله ی سیریش نشو از کجا اومده؟🤔
این گیاه سريش نام دارد و چسبندگى بالايي دارد كه در قدیم نيز از آن برای تهیه نوعی چسب قوی به همین نام استفاده می شده است!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید ⁉️
موز حاوی ترکیب موثری به نام تیروزین است که قدرت تمرکز را بالا میبرد و باعث هوشیاری بیشتر مغز و افزایش سرعت عمل فرد می شود.
اگر رانندگی طولانی در پیش دارید، موز بخورید!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت چند خط روزه
سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟
گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب.گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند!
گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت.
كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد.
تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند
گفت: مى خواهم روزه بگيرم.
گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهمترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند.
او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد.
روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت.
یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود.
وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی.
در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود... بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کنیم.
🌹امام علی (علیه السلان): چه بسا چيزي را از خداوند طلب میکنی و به تو عطا نميشود، ولی خداوند بهتر از آنرا به تو عطا ميكند...
📗تصنيف غرر الحكم،ح 3765
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🔴 آیا میدانستید؟
درگذشته يكى از روش هايى كه برای زمان بیدار شدن استفاده ميكردند،یک میخ درشمع قرارمیدادند و زمان مقرر که مى رسید، میخ روی سطح فلزی افتاده و با تولید صدا بیدار ميشدند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید⁉️
بزاق انسان شامل مسکنی به نام opiorphin ه که شش بار قوی تر از مورفینه به خاطر همین وقتی دستتون زخم میشه یا درد میگیره ناخودآگاه دستتون میکنید تو دهنتون؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 ﺩﻟﺪﺍﺭﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﺼﺮ (ﻋﺞ) ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺎﻛﻢ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻧﻴﺸﺎﺑﻮﺭ، ﺑﻪ ﻧﺎﻡ (ﻋﻤﺮ ﻭﺑﻦ ﻋﻮﻑ) ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻣﺮﺍ (ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﺗﺸﻴﻊ) ﺍﻋﺪﺍﻡ ﻛﻨﺪ، ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ ﺷﺪﻡ، ﺑﺎ ﺑﺴﺘﮕﺎﻧﻢ ﻭﺩﺍﻉ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﻣﺮﻩ، ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ (ﻉ) ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻗﺼﺪ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻣﺨﻔﻰ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﺷﺮﻓﻴﺎﺏ ﺷﺪﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﭘﺴﺮﻯ ﻛﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺷﺐ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻣﻰ ﺩﺭﺧﺸﻴﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻭ ﺷﻴﻔﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻮﺩ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻢ، ﺁﻥ ﻛﻮﺩﻙ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: (ﺍﻯ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ! ﻓﺮﺍﺭ ﻧﻜﻦ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﻛﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﻮ، ﺩﻓﻊ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ).
ﺣﻴﺮﺕ ﻣﻦ ﺯﻳﺎﺩﺗﺮ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ (ﻉ) ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩﻡ: (ﺍﻳﻦ ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ؟ ) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻮ ﺍﺑﻨﻰ ﻭ ﺧﻠﻴﻔﺘﻰ ﻣﻦ ﺑﻌﺪﻯ: (ﺍﻳﻦ ﻛﻮﺩﻙ ﭘﺴﺮﻡ، ﻭ ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ ﻣﻦ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ).
ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺷﺮ (ﻋﻤﺮﻭ) ﺣﻔﻆ ﻛﺮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻌﺘﻤﺪ ﻋﺒﺎﺳﻰ، ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ (ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ) ﺭﺍ ﺑﻜﺸﺪ.
ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﻟﺮﺟﻌﻪ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﺷﺎﺫﺍﻥ، ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻧﻘﻞ ﺍﺛﺒﺎﻩ ﺍﻟﻬﺪﺍﻩ، ﺝ 7، ﺹ 356.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ از اون نخی بترس که درون خودته
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آیا میدانستید⁉️
که کاکاپو تنها طوطی جهان است که نمیتواند پرواز کند. این پرنده در معرض انقراض بوده و حدود 100 عدد از آن وجود دارد. کاکاپو تا 120 سال هم عمر میکند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کثیفی پنجره مهمه یا زیبایی منظره
دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#ایا_می_دانستید 💡
گاهی اتفاق می افتد که شخصی موضوع ساده ای را تا نقطه انتها که ضرور و لازم به نظر نمی رسد دنبال می کند. در چنین موقع در باب تمثیل و کنایه می گویند:" می خواهد تا فیها خالدون برود."همچنین در مورد ناطق و سخنرانی که مطلب واضح و پیش پا افتاده ای را به تطویل و درازا بکشاند و به اطناب سخن بپردازد در مقام تعریض و کنایه می گویند :" عجب حوصله ای دارد، می خواهد تا فیها خالدون را بگوید."
عبارت فیها خالدون از آیات قرآن کریم است و آیة الکرسی به این جمله ختم می شود. اساس دعای آیة الکرسی و تلاوت آن به طریق ده وقف به منظور نیت و استجابت دعا تا عبارت:" وهو العی العظیم" است که اگر تلاوت ده مرتبه سوره الحمد را نیز به آن علاوه کنیم وقت زیادی را می گیرد بنابر این چنانچه کسی پس از انجام این برنامه مفصل بقیه آیة الکرسی تا آخر آیه یعنی:" هم فیها خالدون" ادامه دهد افراد کم حوصله به چنین شخصی البته از باب شوخی و مطایبه می گوید:" لزونی ندارد تا هم فیها خالدون بروی".
البته مقصود متکلم این است که پس از نیت کردن و استجابت دعا به طریق ده وقف که به عبارت:" وهوالعی العظیم" منتهی می شود دیگر لزومی ندارد که تا فیها خالدون خوانده شود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel