eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️خدای من چگونه ناامید باشم، 💜در حالے ڪه تو امید منی ⭐️چگونه سستے بگیرم 💜ڪه تو تڪیه‌گاه منی ⭐️ای آنڪه با ڪمال زیبایے و نورانیت خویش 💜آنچنان تجلے ڪرده‌اے ڪه ⭐️عظمتت بر تمامے ما سایه افڪنده 💜نگاه خود را از ما مگیر ⭐️الـــــــــهـــــــی آمــــــــیـــــــن🙏 💜نگاه خدا معجــزه میکنه 😇 🌙نگاه خدا را براتون آرزو میکنم 🙏 💜شبتون پراز نگاه مهربون خدا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبح آمده با هزار و یک عشق و نوید بگشا تو به روی زندگی ، سطر جدید  با رقص و سرور شاخه ساران جوان هم نغمه شویم و بر کنیم درس امید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند. 🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست 🔹بزرگان زاده نمی‌شوند، ساخته می‌شوند ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده رهگذر
کانال آشپزی ایتا 😍 آموزش انواع و 👌 📌 همبرگر ، کیک ژله 🍔 📌 بستنی ، ماکارانی 🍨 📌 دونات ، شکلات 🍩 📌 کیک ، نون خامه ای 🥟 📌 سوسیس ، نودل 🌭 📌 شیرینی و ..... ❌❌جهت رایگان بر روی لینک زیر کلیک کنید . 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1957691538C9b72cc8cf9 https://eitaa.com/joinchat/1957691538C9b72cc8cf9 همه دخترا از اینجا آموزش می بینن😅
هدایت شده از تبلیغات موقت👇
. چه جوجه کبابی پخت 🤤 با کمترین هزینه ممکن 😱 . اینجا آموزش می ده 😉👇 https://eitaa.com/ashpaazbashi/4386 https://eitaa.com/ashpaazbashi/4386 ❌ پنج دقیقه دیگه پاک 😡
📚 داستان کوتاه سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! اما خدا چه میخورد؟ خداغم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟ خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد. اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد. گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند. 🔹 قانون زندگی، قانون باورهاست 🔹بزرگان زاده نمی‌شوند، ساخته می‌شوند ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚35موضوعی که در پیری حتما به آن غبطه خواهید خورد یک ضرب المثل قدیمی هست که می‌‌گوید جوانی را جوان‌ها به هدر می‌‌دهند. شاید اگر بدانید پیرها به چه چیزهایی غبطه می‌‌خورند بتوانید بهتر جوانی کنید: ۱-چرا وقتی می‌توانستم سفر کنم، نکردم! ۲- چرا زبان دومی نیاموختم! ۳-چرا در هر کاری افراط و تفریط داشتم ۴- چرا از خود در برابر نور آفتاب محافظت نکردم تا پوست سالم‌تر و بدون چروکی داشته باشم! ۵- چرا برای دیدن خوانندگان مورد علاقه‌ام به کنسرت نرفتم! ۶- چرا از انجام خیلی از کارها ترسیدم! ۷- چرا ورزش اولویت کارم نبود! ۸- چرا خود را گرفتار بعضی سنتها کردم ۹- چرا از کاری که دوست نداشتم استعفا ندادم! ۱۰- چرا بیشتر درس نخواندم! ۱۱-چرا باور نکردم زیبا هستم! ۱۲- چرا از گفتن دوستت دارم ترسیدم! ۱۳- چرا به راهنمایی‌های والدینم گوش ندادم! ۱۴-چرا خودخواه بودم! ۱۵- چرا تا این حد نظر دیگران برایم مهم بود! ۱۶- چرا به جای آنکه به رویاهای خودم فکر کنم به فکر براوردن رویای دیگران بودم ۱۷- چرا وقتم را صرف یادآوری خاطرات بد کردم و زمانم را از دست دادم. کاش افسوس گذشته را نمی‌خوردم! ۱۸- چرا کسانی را که دوست داشتم از خود رنجاندم! ۱۹- چرا از خود دفاع نکردم! ۲۰- چرا برای برخی کارها داوطلب نشدم! ۲۱- چرا بیشتر مراقب دندان‌هایم نبودم! ۲۲- چرا قبل از مرگ مادر و پدر بزرگ سئوالاتی را که داشتم از آنها نپرسیدم! ۲۳- چرا زیاد کار کردم! ۲۴- چرا آشپزی یاد نگرفتم! ۲۵- چرا از زمان حال لذت نبردم! ۲۶- چرا تلاش نکردم آنچه را شروع کردم به پایان برسانم! ۲۷- چرا گرفتار کلیشه‌های فرهنگی شدم و از هدفم بازماندم! ۲۸- چرا دوستی‌هایم را ادامه ندادم! ۲۹- چرا با کودکانم بیشتر بازی نکردم! ۳۰- چرا انسان ریسک‌پذیری نبودم! ۳۱- چرا برای افزایش دانش و ارتباطاتم تلاش نکردم! ۳۲- چرا تا این حد فرد نگرانی بودم! ۳۳- چرا سر هر چیزی زود عصبانی شدم! ۳۴- چرا به اندازه کافی با افرادی که دوست‌شان داشتم وقت نگذراندم! ۳۵- چرا برای یک بار هم که شده پشت میکروفن نرفتم تا در مقابل جمع صحبت کنم! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادشاهی در زمستان به نگهبانی گفت: سردت نیست؟ گفت: عادت دارم. گفت: می‌گویم برایت لباس گرم بیاورند ولی فراموش کرد. صبح جنازه نگهبان را در حالی پیدا کردند که روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای درآورد... حالا این شده داستان ما.‌‌.. رسول خدا(ص) فرمودند: هرکه یک شب در آرزوی گرانی بر امت من باشد،‌ خداوند اعمال چهل ساله او را تباه خواهد کرد. 📚[کنزالاعمال،‌ ج ۹۸، ص ۴] ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 🌷عقابی بر بچه گوسفند حمله آورد و او را به چنگال صید کرده و ربود. 🌷کلاغی که شوق تقلید داشت، این احوال را دید. خواست که زور خود بر گوسفندی بیازماید ولیکن پنجه‌اش در پشم گوسفند چنان اسیر ماند که بیچاره خود را از آن خلاص دادن نتوانست. 🌷شبان آمد و او را اسیر یافته، بگرفت و به خانه برد تا از بهر بازیچه به فرزندان خود دهد. 🌷چون فرزندان شبان کلاغ را دیدند، از پدر خود پرسیدند که این پرنده چه نام دارد؟ 🌷راعی گفت این پرنده‌ایست که پیش از یک ساعت خود را عقاب تصور کرده بود، اکنون خوب دانسته باشد که کلاغ بیشه است حماقت‌ پیشه. 🌷آدمی را باید که در کاری که مافوقِ استطاعت او باشد قدم ننهد و اگر نهد، هم از سرانجام آن نومید شود و هم مصدر تضحیک ابنای روزگار. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
سال جدیدی دارد از راه می‌رسد و من دلم می‌خواهد با طلوع اولین روز بهار، شاهد طلوع آفتاب تحول و سرزندگی و نشاط، در خودم باشم. می‌دانم احتمالا پیشامدهای زیادی در پیش است که از کنترل من خارج خواهد بود. می‌دانم برای خیلی چیزها و خیلی اتفاقات، کاری از من ساخته نخواهد بود. می‌دانم من هرچقدر هم که تلاش کنم، توانایی راضی کردن همه را نخواهم‌داشت و هرچقدر هم که بکوشم، از میان تمام آرزوهام، همیشه تعدادی، برای من ناممکن و دست نیافتنی خواهدماند. پس تصمیم دارم که تسلیم‌تر و پذیراتر از همیشه به استقبال سال جدید بروم و از همان آغاز، به سختی‌های پیش‌رو فکر کنم و نشدنی‌ها و ناممکن‌ها را در نظر بگیرم. تصمیم گرفته‌ام دلخوشی‌ها و رنج‌ها را به موازاتِ هم بپذیرم و با احساساتی خنثی‌تر وارد میدان ناشناخته‌ی رابطه‌ها شوم و پیش‌داوری و توقعی از هیچ‌کس نداشته‌باشم. تصمیم گرفته‌ام که ببخشم، خودم را و آدم‌ها را. می‌دانم که هیچکس بابت اتفاقات و حرف‌هایی که من - درست یا اشتباه - در ذهن دارم از من عذری نخواهد خواست اما فراموشی و بخشش، مرا زلال‌تر و خوشحال‌تر خواهد کرد. تصمیم گرفته‌ام آرام باشم و مسیر هدف‌هام را آرام‌تر از همیشه طی کنم. تصمیم گرفته‌ام به خودم سخت نگیرم برای هیچ چیز و به خودم اندوه تحمیل نکنم برای هیچ‌کس. تصمیم گرفته‌ام بیشتر مراقب خودم باشم و بیشتر به خودم فکر کنم و بیشتر لبخند بزنم. تصمیم گرفته‌ام انسان سازنده‌تری برای جهان باشم و به قدر دامنه‌ی تاثیر خودم، امید و لبخند و آرامش را در جهان تکثیر کنم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 فردی با سه خواهرش در سفر بود كه مشهورترين جنگجوي زمان نزديك او شد و به او گفت: مي‌خواهم با يكي از اين دخترهاي زيبا ازدواج كنم. اون گفت: اگر يكيشان ازدواج كند، آن دوتاي ديگر رنج مي‌برند. به دنبال قبيله‌اي مي‌گردم كه مردانش سه زن بگيرند. سالها قاره‌ي استراليا را پيمودند بدون آنكه چنين قبيله‌اي را بيابند. هنگامي كه پير شدند و خسته، از راهپيمايي ماندند، يكي از خواهرها گفت: دست كم يكي از ما مي‌توانست شاد باشد. او گفت: من اشتباه مي‌كردم، ولي حالا ديگر خيلي دير شده. و سه خواهرش را به سه تخته سنگ تبديل كرد، تا هر كس از آنجا مي‌گذرد، بفهمد كه «شادي يك نفر نبايد به معناي غمگين شدن ديگران باشد» ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═