فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚰بازسازی صدای یک مومیایی ۳ هزار ساله توسط محققان دانشگاه لندن با اسکن مجرای صوتی و ساخت یک حنجره الکترونیکی برای اون با پرینت سه بعدی که صدای اون رو در اخر ویدیو میتونین بشنوین!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افطار ششم
برایت یک بغل مریم
که مستش میشوی هردم
برایت سفره ای ساده
حلال و پاک و آماده
برایت یک غزل احساس
دوبیتی های عطریاس
برایت هر چه خوبی هست
صمیمانه دعا کردم
دوست من لحظه لحظه عمرت
پر از تپش عشق
لحظات نزدیک افطار است
طاعات و عبادتون قبول درگاه حق👌
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🌸🍃
🌸ای خدای شکوه و جلال،
✨ای سلطان عشق،
🌸تو را می پرستیم، سرشار از وجد و نشاط؛
✨دل ها در حضور تو چون گل می شکفند
🌸و تو را که چون خورشید بر آنها
✨نور می افشانی می ستایند.
🌸ابرهای گناه و غم را از آسمان ما محو کن.
✨و ظلمت شک را از خانه ما بران.
🌸ای بخشندۀ شادی لایزال
✨جام ما را از نور صبح لبریز گردان.
🌸آمیـن
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚دماغ زن مرده روزه خوار را شكستند!!
مرحوم حاجى نورى از قول يكى از علماى نجف نقل مى كند پدر و مادرم در اصفهان بودند و به من نامه مى نوشتند; ولى مدتى بود كه نامه آنها نمى آمد. در خواب ديدم جنازه مادرم را مى آوردند در حالى كه بينى او شكسته بود و خون مى آمد و نيز او را مى زنند: رفتم گفتم: مگر چه كرده است؟ گفتند: ما مأمور عذاب او هستيم. من وحشتزده از خواب بيدار شدم. طولى نكشيد كه به من خبر رسيد كه جنازه اش را به كربلا آورده اند و براى نماز و دفنش بيا. من رفتم تا او را از تابوت درآورم; سر تابوت را كه باز كردم ديدم كفن مادرم خونين است چونكه دماغ او شكسته بود. از آن كسى كه مأمور حمل جنازه بود علّت را پرسيدم، او عذر آورد كه تقصير من نبود چون كه چند جنازه را با هم مى آوردم; در فلان منزل كه پياده شديم جنازه ها را روى هم گذاشته بوديم، قاطرها با هم نزاع كردند و به تابوتها خودند تابوت مادر تو افتاد; براى همين دماغش شكست.
وقتى آن را ديدم متوجه شدم كه تعبير همان خواب است و فهميدم كه بقيه خوابم نيز صحيح است و مادرم الآن در عالم برزخ در عذاب است و به فكر عذاب قبرش افتادم. به حرم حضرت ابوالفضل العباس7 آمدم و متوسّل شدم به آن حضرت به طور جدّى از آقا خواستم مادرم را شفاعت كن و عهد كردم كه براى قضاى نماز و روزه هاى او نايب بگيرم. يكى دو ماه براى نماز و روزه هاى مادرم نايب گرفتم، ولى بعدها فراموش كردم. پس از دو ماه در عالم رؤيا همان قضيه را دوباره ديدم. گفتم: مگر قمر بنى هاشم شفاعت نكرد؟ گفتند: تو به عهد خود وفا نكردى از خواب بيدار شدم و نماز و روزه هايش را بجا آوردم.
اف بدان مردى كه سازد اختيار از براى خويش همسر بى نماز
زندگى دشوار باشد بر زنى باشدش در دهر شوهر بى نماز
هيچ مى دانى نمى بايست داد بر كسى گر خواست دختر بى نماز
📚 دستغيب، عبدالحسين، داستانهاى پراكنده، ج 3، ص 140.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است
و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...
از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»
فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد.
اگر خواهان تغییرات هستی
همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚خواهی نشوی رسوا، عامل به سه آیت شو !
شخصی به عبد الله بن عباس گفت: میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. ابن عباس پرسید: شروع کرده ای؟ گفت: تصمیم دارم. ابن عباس گفت: مانعی ندارد؛ اما مواظب باش که سه آیه تو را رسوا نسازد! آن شخص گفت: کدام سه آیه؟ ابن عباس گفت: یکی این آیه که میگوید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» [۳] ؛ آیا تو اطمینان داری که از مخاطبان و نکوهش شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه دوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی دوم این است که میگوید: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ [۴] »، نسبت به این آیه چه طور؟ آیا مطمئن هستی که از توبیخ شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه سوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی سوم، گفتار خدای تعالی به نقل از عبد صالح حضرت شعیب ( (علیه السلام) ) است که به مردم چنین گفت: «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ [۵] »: آیا از اهل این آیه هستی؟ آن شخص گفت: نه، ابن عباس گفت: بنابراین اول از خودت شروع کن [آن گاه به نصیحت کردنم. ص: ۴۴
[۳]: بقره / ۴۴، ترجمه: آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش میکنید؟
[۴]: صف / ۲-۳. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی میگویید که عمل نمی کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید!
[۵]: هود / ۸۸، ترجمه: من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز میدارم، خودم مرتکب شوم.
📙[هزار و یک حکایت اخلاقی]
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚰قبر زلیخا همسر حضرت یوسف کجاست؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
سایه الهی!
سرورم!
میپرسند مگر دنیا پر از ظلم و جور نیست، پس چرا شما تشریف نمیآورید؟!
و کسی نیست به آن ها بگوید که خدای متعال از روز اوّل با مردمان عهد کرده که برای شما باشند نه شما برای آنان. و شما خود فرمودید که جهت یاد آوری این تعهّد و تکلیف با همین عنوان به شما عرض سلام و ادب شود: ِ
السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَه
سلام و سلامتی و تسلیم از ما بر شما که همان عهدالاهی هستید که خدای متعال از ما پیمان بر آن گرفته و تأکید بر آن فرموده است. (زیارت ال یس)
ولی ما «سُرنا را از سر گشادش زدیم»؛ شمارا برای خود خواسته و می خواهیم و میخواهیم اگر شما تشریف آوردید مشکل ما مردمان را حل کنید و حالا کسی نمی گوید که اگر شما تشریف بیاورید، این مردم با چنین تلقّی پای شما نخواهند ایستاد و گوش بفرمان شما نخواهند بود.
آنان شما را برای خود و برآورده شدن امیال خود می خواهند، نه خود را برای شما و میل شما.
آنان همین رفتار را در زیارت های خود نیز دارند؛به زیارت مشاهد مشرّفه، مشرّف می شوند و گمان دارند باید خواسته های خود را از آقا بگیرند و هر چه لازم دارند از او بخواهند؛ ولی نمیگویند:
«آقا! خدای متعال هر چه به ما داده به طفیل شما و صدقه سر شما و به وسیله ی شما به ما داده. شکر خدای متعال و تشکّر از شما. و العفو العفو که در مقابل این همه احسان، ما به جز قصور و تقصیر در حقّ شما کاری نکردیم.»
البته مانعی ندارد که خادم نیازهای خود را از صاحب و سرور خود تقاضا کند، ولی مودّبانه نیست که خادم بدون باور داشتن خادم بودن خود و انجام خدمت، فقط ابراز ما یحتاج خود به آقا کرده و اصرار در برآورده شدن آن ها داشته باشد. تلقّی او از آن سرور، چنین باشد که ما باید زندگی خود را بکنیم، بدون آن که کاری به ایشان داشته باشیم ولی هر وقت گرفتار شدیم به سراغ ایشان بیاییم اگر چه ایشان به لطف و کرم و رأفت خود هیچ سائلی را از درِ خود نا امید بر نگرداند.
تأخیر در ظهور اگر فقط یک علّت داشته باشد آن هم سستی ما در امر امامت وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است.
از القاب مبارک آن حضرت «غریب» است و به فرمایش امیرالمومنین صلوات الله علیه:
▫️الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيب
▫️غریب کسی است که دوست واقعی ندارد(تحف العقول: ٨٤)
این فرمایش در واقع حکایت حال ما با وجود مبارک امام زمان علیه السّلام است.
سیّدنا العفو العفو
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
خیلی خوشگل نبود
یه صورت معمولی داشت، با چشمای معمولی و مهربون.
اما؛
اما قشنگ می خندید...
انقد قشنگ می خندید که آدم احساس می کرد هیچکس تو دنیا مثل اون بلد نیست بخنده!
راستش همه کار کردم که به دستش بیارم...
دروغ چرا! همه چی هم خوب بود.
دوسم داشت؛ دوسش داشتم.
اما انگار آدم وقتی داره به آرزوهای بزرگش می رسه یادش میره که چقد آرزوهای کوچیک هم داشته!
یادمه یه بار خسته از سر کلاس برمی گشتم خونه که تو راه زنگ زد و گفت بریم بیرون!
عدسی پخته بود... خودش کلاسش رو نرفته بود که درستش کنه و بیاره تا بتونیم با هم بخوریم.
یکم شور شده بود؛
به شوخی غر زدم بهش که چرا انقد شور آخه دختر! گلوم سوخت!
ولی بعد فوری نوک دماغشو گرفتم کشیدم و گفتم: با این حال، باورکن این خوشمزه ترین عدسی بود که تا حالا خورده بودم !
می دونستم بلده خوب غذا درست کنه؛
فقط چون عجله ای بوده این یه دفعه اینطوری شده.
اون موقع ها آرزوم همین چند لحظه نشستنا کنارش بود.
یه مدت که گذشت الکی بهانه گیر شدم؛
هر بار سر یه چیزی ناراحتش می کردم؛
همه کارم کرد واسه موندنما!
اما من دیگه رویاهای جدید تو سرم داشتم؛
و از نظر من اون سد راه تک تکشون بود.
واسه همین یه روز بی دلیل گذاشتم و رفتم.
الآن یک ماهی میشه که برگشتم ایران.
دیروز عصر خیلی اتفاقی توی پارک دیدمش.
برعکس من که هر دفعه یه چیز می گفتم و هر روز یه رنگ عوض می کردم؛اون انگار خیلی عوض نشده بود...
فقط یه ذره پیر شده بود، یه ذره هم آروم تر.
با همون تیپ و قیافه!
نمیدونم چرا با وجودی که ازش فاصله داشتم، ولی انگار بوی عطرشو حس میکردم. نمیدونم شایدم خیالاتی شده بودم…
گاهی وقتا لبخند می زدا اما خنده هاش دیگه اون شکلی نبود...
چشاشم هنوز مثل قبل مهربون بود اما برق اون سالها رو نداشت.
همین طوری زل زده بودم به صورتش؛
یه تیکه از موهای جو گندمیشو دزدکی دیدم از زیر روسریش؛
همون روسری که من براش خریده بودم؛
باورم نمی شد هنوز نگهش داشته
باشه!
داشت یه دختر بچه رو توی تاب هل می داد که مامان صداش می زد.
میدونی من آدمای زیادی رو شناختم تو این مدت...
اما انگار هیشکی مثل اون دوست دارماش بوی موندن نمی داد.
یه لحظه دلم خواست زمان برگرده و بشیم همون دو تا دانشجوی ۲۰ ۲۲ ساله که عصرا بعد کلاس از ذوق و شوق بودن کنار همدیگه همه کوچه ها و خیابونای شهر و قدم می زدن، بدون اینکه حتی یه لحظه خسته بشن
اما...
الان ساعت ۱۰ شبه و اون احتمالا داره کنار خانوادش عدسی خوش نمک می خوره. منم همچنان روی صندلی پارک نشستم و به اون سالها فکر می کنم؛ اما نه مثل اون خانواده ای دارم و نه کسی که حتی توی خونه منتظرم باشه.
می دونی یه چیزایی هست که آدم سال ها بعد می فهمه!
سال ها بعدی که دیگه خیلی دیره.
خیلی دیر…
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🖼چند نفر را در این عکس میشناسید؟
اگر فقط ۴ نفر را شناختید
شما فقط در دنیا هستید!
اگر ۸ نفر را شناختید
شما نسبتا در جریان اوضاع جهان هستید!
اگر ۱۲ نفر را شناختید شما اهل مطالعه هستید!
اگر ۱۶ نفر را شناختید
شما آدم بافرهنگ و کتابخوان هستید!
اگر ۲۰ نفر را شناختید
خیلی با فرهنگ و کتابخوان هستید!
اگر ۲۵ نفر و بالاتر را شناختید
احتمالا دارای کتابفروشی بودهاید!!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺روایت تجربهگر مرگ موقت از اهمیت "قضاوت کردن دیگران" در آخرت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼افــطــار هفتم❤
✨در ایـن لـحـظـات مـلــکـوتـی
🌼نزدیک به افطار ، آرزو میکــنــم
✨لحظه ، لحظه زنـدگيتـون
🌼خـــدا كـنـارتـون بــاشه
✨دستتون تودست خدا
🌼قدمتون در راه خدا
✨و سفرهتـون پـر برکت بـاشه
🌼نـماز و روزههـاتـون قبـول
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel