💡اشتباه فکر نکنیم!
- درسم تموم شه راحت شم
- نماز بخونم، راحت شم
- غذام رو بپزم راحت شم
- اتاقم رو تميز کنم راحت شم
- الهی بزرگ شی، راحت شدم
- اوه چه پروژهای، تموم شه راحت شم...
تموم شه که چی بشه؟
تا زنده هستيم و زندگی میکنیم هيچ کاری تموم شدنی نيست...
پس چه بهتر که موقع انجام دادن هر کاری لذت بردن رو فراموش نکنيم نه مثل يک ربات فقط به انجام دادن و به تموم شدن و فارغ شدن فکر کنیم.
لذت باعث قدرتمند شدن میشه و به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس میشه.
توانایی لذت بردن، یک مهارت و یکی از اهداف مهم زندگیه.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚کدام گناه بالاتر است: ترک نماز یا شهوت رانی ؟
از امام صادق(ع) سوالکردند بعضی از گناهان جنسی که از سر لذت انجام میشود، حکمش اعدام است ولی به او کافر نمیگویید، ولی طرف نماز نمیخواند به او کافر میگوید، حضرت فرمود:«او تحت فشار شهوت گناه کرده ولی کسی که نماز نمیخواند، به خدا تکبر کرده است. این خیلی بدتر است! ؛ ... سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ سُئِلَ مَا بَالُ الزَّانِي لَا تُسَمِّيهِ كَافِراً وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ قَدْ تُسَمِّيهِ كَافِراً ...»
📚علل الشرائع، ج2، ص339
اینکه میبینید یک آدم شراب خوار و دارای رفتارهای بسیار زننده، یک دفعه آدم خوبی میشود برای این است که گناهانی که با انگیزههای لذت بری، این قدر فرد را خراب نمیکند که دیگر قابل برگشت نباشد، اما شما به این سادگی نمیتوانید پیدا کنید، کسی متکبر باشد بعداً خوب شود.
ما به شدت در معرض تکبر هستیم، برای همین دین به ما میگوید:«روزی 5 مرتبه نماز بخوان.» چرا که نماز، فلسفه اصلیاش تکبرزدایی است: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ
📚نهج البلاغه،حکمت252
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
زمین بهشت میشود
اگر مــــردم بفهمند
هیچ چیز عیب نیست
جز قضاوت کردن دیگران…
هیچ چیز گناه نیست
جز حقالناس…
چقدر ثواب است
خدمت به دیگران
و هیچکس اسطوره نیست
مگر در مهربانی و انسانیت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
سه چیز رو هرگز فدا نکن
خانواده ات
قلبت
وشخصیتت...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴 چشم برزخی دختر دبیرستانی و حاج اقا
حاج آقا محمد رضایی میگوید:
خاطره خوب دیگر بنده مربوط میشود به یک راهنمایی و دبیرستان دخترانه عشایری، مدیر مدرسه منطقه محروم -که روحانی کم آنجا میرود- به من گفت: اگر میشد به شما نشان میدادم که خیلی از بچههای ما در اینجا نماز شب میخوانند، خلاصه ما در این مدرسه سخنرانی کردیم و بعد از سخنرانی به سؤالهای دانشآموزان پاسخ میدادیم تا اینکه دانشآموزی پیش من آمد و گفت: من وقتی به چهره بعضیها نگاه میکنم، چهرهشان خیلی نورانی است و بعضی دیگر چهره بسیار وحشتناک و ترسناکی دارند که شبها از ترس خوابم نمیبرد.
خیلی برای من عجیب بود که یک دانشآموز دختر دوم دبیرستانی به این درجه رسیده باشد، من که هنگام پاسخ به سؤالها سرم پایین بود، هنگامی که دانش آموز این جمله را گفت، مو بر تنم سیخ شد و پیش خودم گفتم که الان آبروی من رفته است و معلوم نیست من را چگونه میبیند! بنابراین اولین سؤالی که کردم گفتم: من را چگونه میبینی؟! گفت: بعضیها را همان طور که هستند میبینم، شما را عادی میبینیم! نفس راحتی کشیدم، بعد یک نگاهی به ایشان کردم دیدم: بله چه حجابی دارد! در آن منطقهای که زنان چادر سر میکنند ولی حد و حدود حجاب را زیاد رعایت نمیکنند، دیدم چقدر محجبه است.
بعد ادامه داد: میخواهم کاری کنم که دیگر چهره برخی افراد را ترسناک نبینم، شبها واقعاً میترسم و خوابم نمیبرد، از آنجایی که خودم جواب سؤال را نمیدانستم، به منزل یکی از علمای بزرگوار زنگ زدم و گفتم که چنین سؤالی از من شده است، آیا چنین چیزی میشود؟
ایشان گفتند: بله! اشکال ندارد، تقوا داشته و خدا این توفیق را به ایشان داده، به او بگو که به هیچ کس نگوید، والا سلب توفیق میشود، به این عالم ربانی گفتم که میگوید میترسم!
گفت: توجیه کنید که ترس ندارد، بلکه توفیقی است که خدا به اولیاء الله و دوستانش میدهد، قدرش را بداند و خدا را شکر کند، بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، از آن دختر سؤال کردم که شما نماز شب میخوانید؟! بعد با یک اکراهی که دوست نداشت بگوید، گفت: بله! من نماز شب میخوانم.
آن دختر محجبه دوم دبیرستان منطقه محرومی که خیلیها در آنجا نماز نمیخوانند، چون روحانی نداشتند که بروند و در گوش آنها بگویند نماز بخوانید، نماز که هیچ! نماز شب هم میخواند، خداوند به ایشان توفیق داده که به چنین مقاماتی برسد
📚منبع؛
مطالب بهجت
به کانال بهلول عاقل بپیوندید 🔽
⇝http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
کپی پست فقط با ذکر لینک مجاز👌
(استفاده از پست های کانال جهت ساخت بنر حرام)
بچه که بودیم ثانیه به ثانیه لحظه ها را زندگی می کردیم
خوشی تنها هدفمان بود
انگار خدا سفت در آغوشمان گرفته بود
تنها زمانی از آغوشش بیرون بودیم و سخت می گذشت که مشق شبمان از دو خط به ده خط می رسید
لذت هایمان را با تغییر فصل ها منطبق می کردیم
بزرگتر که شدیم لحظه ها و ثانیه ها و ساعت ها همانقدر بی ارزش شدن که زندگی کردن
یادمان رفت دست هایمان بلندتر شدند تا آغوشمان بزرگتر باشد!
یادمان رفت آغوش مادر، عطری نایاب دارد که ریه هایمان را تازه می کند،
یادمان رفت روزی می رسد که دست هایمان بهانه ی دست های پینه بسته مردی را می گیرند که جوانیش را سختی ها دزدیدند
یادمان رفت خیس شدن زیر باران همان لذت بچگی را دارد
یادمان رفت هیچ چیز و هیچ کس روزهای رفته را برایمان هدیه نمی آورد ...
✍️ #ناهید_آقاطبا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت ✏️
روزی حکیمی به شاگردانش گفت: «فردا هر کدام یک کیسه بیاورید و در آن به تعداد آدمهایی که دوستشان ندارید و از آنان بدتان میآید پیاز قرار دهید.»روز بعد همه همین کار را انجام دادند و حکیم گفت: «هر جا که میروید این کیسه را با خود حمل کنید.»
شاگردان بعد از چند روز خسته شدند و به حکیم شکایت بردند که: «پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و ما را اذیت میکند.»
حکیم پاسخ زیبایی داد: «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید. این کینه، قلب و دل شما را فاسد میکند و بیشتر از همه خودتان را اذیت خواهد کرد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خودت رو به کسی تحمیل نکن
#دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند...
کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از آن دو نفر گفت: طلاها را بگذاریم پشت منبر... آن یکی گفت: نه !
گویا آن مرد نخوابیده و وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد.
گفتند: امتحانش میکنیم کفشهایش را از زیر سرش برمیداریم اگر بیدار باشد معلوم میشود.
مرد که حرفای آنها را شنیده بود خودش را بخواب زد.
آن دو، کفشهایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند پس حتما خواب است طلاها را بگذاریم پشت منبر...
بعد از رفتن آن دو فرد، مرد خوش باور بلند شد و رفت
که جعبه طلای آن دو رو بردارد اما اثری از طلا نبود
و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده
که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند...!
پس هیچوقت خودتون رو به خواب نزنید :)))
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستانهایی از انبیا و اولیاءالله
🌹امام باقر(علیه السلام)می فرماید :
مردی در میان بنی اسراییل دودختر داشت که یکی از آنها را به ازدواج کشاورزی در آورده بود و دیگری را به کوزه گری داد ه بود . روزی برای دیدن دختربزرگتر به خانه او رفت و احوالش را جویا شد او گفت : پدر جان شوهرم امسال زمین های زیادی را زیر کشت برده و اگر خدا با ما باشد و از آسمان باران زیادی ببارد از جهت معیشتی بهترین وضعیت را در میان بنی اسراییل خواهیم داشت .
آن گاه پدر به خانه دختر بعدی رفت و از او نیز جویای احوال شد . او گفت : شوهرم امسال کوزه های زیادی ساخته و منتظر مانده تاخشک شوند آگر خدا با ما با شد و باران نبارد در میان بنی اسراییل وضعیت خیلی خوبی خواهیم داشت . پدر وقتی از دخترش جداشد روبه آسمان کرد و گفت :خدایا ! با هر دو باش و به هر دو کمک نما.
(📚برگرفته از کتاب قصص الانبیا، آیت الله سید نعمت الله جزائری)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#حکایت ✏️
جوان ثروتمندی نزد یک استادی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. استاد وی را به کنار پنجره برد و پرسید:" پشت پنجره چه می بینی؟ "جواب داد: "آدمهایي که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد."
بعد آینهي بزرگی به او نشان داد و باز پرسید:" دراین آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟" جواب داد: "خودم را می بینم."
استاد گفت :" تو دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هردو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته ودر آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای رابا هم مقایسه کن.وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره «یعنی ثروت» پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری."
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel