eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.2هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌅 🏴 اهمیت توجه به امام زمان در عزای سید الشهدا علیهماالسلام ( قسمت اول) ♥️ دستور اهل‌بیت به دعا برای فرج در جزئی ترین موارد 👌 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
▪️روزی که حضرت آدم(ع)برای امام حسین (ع)گریست...  هنگام سیر حضرت آدم (ع) در زمین ٬ گذر آن حضرت به زمین کربلا افتاد . ناگهان نا خود آگاه سینه اش به تنگ آمد و غمناک شد چون به قتلگاه امام حسین (ع) رسید پایش لغزید و خون از پایش جاری گردید. پس سرش را بسوی آسمان بلند کرد و خدمت خداوند متعال عرض کرد : « پروردگارا ! آیا من مرتکب گناه دیگری۱ شده ام که اینک مرا به کیفر می رسانی ؟ » خداوند فرمود : « ای آدم ! گناهی تازه ای نکرده ای بلکه در این سرزمین فرزند تو حسین (ع) به ظلم و ستم کشته می شود و خون تو نیز به خاطر همدردی و موافقت با او به زمین ریخته شد . » حضرت آدم (ع) فرمود : « قاتل او کیست ؟ » خداوند فرمود : « قاتلش ٬ یزید که مورد لعن اهل آسمانها و زمین است می باشد.» در این هنگام حضرت آدم (ع) به حضرت جبرئیل گفت : « حالا چه کار بکنم ؟ » جبرئیل گفت : « بر یزید لعنت بفرست . » پس حضرت آدم (ع) چهار مرتبه بر یزید لعنت فرستاد . گناه حضرت آدم (ع) ترک اولی بوده است . 📚بحارالانوار ٬ ج ۴۴ حسین بن علی (ع)  ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
حضور جنیان درکربلا 🔴داستان زعفر جنی در کربلا هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید زعفرجنی گفت : کیست که در وقت شادی، گریه می کند ؟! دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدن و زعفر از آنان سبب گریه را پرسید آنان گفتند : ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی، در حین رفتن به آن شهر، عبور ما به رود فرات افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ود ر حال جنگ هستند وقتی که نزدیک آنان شدیم، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ و راست خود نگاه می کرد و می فرمود : آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟! و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند ⚫️زعفر جنی و حرکت بسوی کربلا به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند ⚫️مخالفت امام حسین از کمک زعفر جنی خود زعفر گفته است : وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان دشمن فرا گرفته است، بعلاوه صف های فرشتگان زیادی را دیدیم، خود را به امام حسين (ع) رساندیم و گفتنیم : ما در خدمت هستيم، امام حسين از آنان تشكر كرد و فرمود : بايد امور اين عالم به طور طبيعي پيش برود 📚ویکی شیعه به کانال بهلول عاقل بپیوندید 🔽 http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3 ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─ کپی پست فقط با ذکر لینک مجاز⛔️
یک درخت میتواند شروع یک جنگل باشد یک لبخند میتواند آغازگر یک دوستی باشد یک دست میتواند یاریگر یک انسان باشد یک واژه میتواند بیانگر هدف باشد یک شمع میتواند پایان تاریکی باشد یک خنده میتواند فاتح دلتنگی باشد امید میتواند رافع روحتان باشد یک نوازش میتواند راوی مهرتان باشد یک زندگی میتواند خالق تفاوت باشد 👈امـروز آن بـاش...👉 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
▪️روزی که حضرت آدم(ع)برای امام حسین (ع)گریست...  هنگام سیر حضرت آدم (ع) در زمین ٬ گذر آن حضرت به زمین کربلا افتاد . ناگهان نا خود آگاه سینه اش به تنگ آمد و غمناک شد چون به قتلگاه امام حسین (ع) رسید پایش لغزید و خون از پایش جاری گردید. پس سرش را بسوی آسمان بلند کرد و خدمت خداوند متعال عرض کرد : « پروردگارا ! آیا من مرتکب گناه دیگری۱ شده ام که اینک مرا به کیفر می رسانی ؟ » خداوند فرمود : « ای آدم ! گناهی تازه ای نکرده ای بلکه در این سرزمین فرزند تو حسین (ع) به ظلم و ستم کشته می شود و خون تو نیز به خاطر همدردی و موافقت با او به زمین ریخته شد . » حضرت آدم (ع) فرمود : « قاتل او کیست ؟ » خداوند فرمود : « قاتلش ٬ یزید که مورد لعن اهل آسمانها و زمین است می باشد.» در این هنگام حضرت آدم (ع) به حضرت جبرئیل گفت : « حالا چه کار بکنم ؟ » جبرئیل گفت : « بر یزید لعنت بفرست . » پس حضرت آدم (ع) چهار مرتبه بر یزید لعنت فرستاد . گناه حضرت آدم (ع) ترک اولی بوده است . 📚بحارالانوار ٬ ج ۴۴ حسین بن علی (ع)  ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 که در کربلا اسیر شد 📌 ‌موقع بن ثمامه، یکی از یاران سیدالشهدا علیه‌السلام در کربلاست که روایت جنگاوری‌اش در رکاب اباعبدالله علیه‌السلام شکل و رنگ متفاوت تر از بقیه دارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋نیایش شبانگاهی🦋 خـــدای عــزیز و مـهربان ، مهربانیت همانند امواج دریا پی در پی ساحل وجودم را در بر می‌گیرد و به دستِ قدرت تو ، تمام تیرهای بلا شکسته می‌شود. تو هر زمان با من و در کنار من بوده‌ایی من در گهواره‌ی محبتت چه آسوده آرام گرفته‌ام... پس ای خـــــداے مهربانم به ذکر نام زیبایی و نیایش لحظه‌هایت،وجود زمینیَم را ملکوتی گردان تا آنچه تو می‌خواهی باشم و از آنچه من هستم رها شوم ، که تو بی نیاز و من "غرق" نیازم. ⭐شبتون در پناه پروردگار مهربان🌙 ‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 نظر اجنه درباره‌ آیت‌ الله‌ بهجت! وارد منزل عمویم در ڪربلا شدم خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت:آن‌جا نرو دارد. گفتم: باشد به من ڪــاری ندارند.رفتم داخل اتاق دراز ڪشیدم ، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم ڪشیدم.پاسی از شب ڪه گذشت ، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یڪ دفعه احساس ڪردم ڪه 😰..... ادامه ماجرا در ڪانال سنجاق شده👇🏻‌ https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر دوست خوبم ☀خدایاشکرت که دوباره من بیدار شدم🙏 🌷دریافت انرژی الـهـی🌷 تنها امید من شکرت که روز دیگری از راه رسید و دوباره پرانگیزه تر روزم را آغاز میکنم...خدایا در این روز زیبا، بهترینها را که به بندگان مقرب خود عطا میکنی به همه دوستانم عطا فرما...خدایا همه بیماران را شفای عاجل بفرما ....گره از کار گرفتاران باز کن ، به زندگی ما خیر و برکت و عافیت عنایت بفرما...کسانی که  قرض دارند خودت کمک کن تا آبرویشان حفظ شود. لحظه ای رهایمان نکن. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
از تو ممنونم برای تمام روزهایی که کنار من بودی، برای من وقت گذاشتی و به حرف‌هام گوش دادی، که دیوانه‌بازی‌هام را تحمل کردی، که خشم‌های سرکوب شده‌‌ام را سمت تو سرریز کردم و هیچ اعتراضی نکردی، که کوله‌بار عظیم اندوهم را کشان کشان تا آغوش مهربان تو آوردم و از من گرفتی‌، که بغض‌هام را مقابل تو باریدم و نوازشم کردی، که ترس‌هام را برای تو آوردم . از تو ممنونم که همیشه حتی در بدترین روزهای زندگی‌ات با من مهربان بودی، به من امید دادی و از حجم دلهره‌ها و دردهام کم کردی. از تو ممنونم برای زمان‌هایی که دوستم داشتی، مراقبم بودی، حمایتم کردی و حرف‌هام را شنیدی و سعی کردی مرا آرام کنی و کاری کنی که احساس بهتری به آدم‌ها و جهان داشته‌باشم. ما روزهای خوبی کنار هم داشتیم و تو آدمِ خوبی برای من بودی... اگر انتخاب کنی از یک جایی به بعد ادامه ندهی؛ حق می‌دهم، اگر از یک جایی به بعد، همنشین بهتری پیدا کردی و بیشتر دوستش داشتی؛ حق می‌دهم، اگر از یک جایی به بعد خواستی پیش من نباشی و با من حرف نزنی و دوستم نداشته‌باشی، حق می‌دهم و درک می‌کنم که هیچ آدمی نیامده که برای همیشه بماند. این خوشبختیِ بزرگی بود که با تو آشنا شدم و توسط کسی مثل تو در مدت کوتاهی، اینهمه دوست داشته‌شدم. و خوشحالم برای اعتمادی که به تو داشتم و برای تک تک ثانیه‌هایی که با تو گذشت، و با تو چقدر خوب گذشت! از تو ممنونم، بخاطر همه چیز از تو ممنونم... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
دو آفت محرم... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سال ها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست. چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد. زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباس های مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست. ساعتی بعد باز هم کسی به دیدار زن آمد. زن با امیدواری بیشتری در را باز کرد. اما این بار هم فقط پسر بچه ای پشت در بود. پسرک لباس کهنه ای به تن داشت، بدن نحیفش از سرما می لرزید و رنگش از گرسنگی و خستگی سفید شده بود. صورتش سیاه و زخمی بود و امیدوارانه به زن نگاه می کرد. زن با دیدن او بیشتر از پیش عصبانی شد و در را محکم به چهار چوبش کوبید و دوباره منتظر خداوند شد. خورشید غروب کرده بود که بار دیگر در خانه زن به صدا درآمد. زن پیش رفت و در را باز کرد. پیرزنی گوژپشت و خمیده که به کمک تکه چوبی روی پاهایش ایستاده بود، پشت در بود. پاهای پیرزن تحمل نگه داشتن بدن نحیفش را نداشت و دستانش از فرط پیری به لرزش درآمده بود. زن که از این همه انتظار خسته شده بود، این بار نیز در را به روی پیرزن بست. شب هنگام زن دوباره با خداوند صحبت کرد و از او گلایه کرد که چرا به وعده اش عمل نکرده است!؟ آنگاه خداوند پاسخ گفت: «من سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel