🌼باچنین وضعی کسی چون او سخاوت پیشه نیست
🌺هست بسیاری شریکان بر غذای کارگر
🌼گر هوادارش نباشد هیچ یار همدلی
🌺نیست باکی چون خدا دارد هوای کارگر
🌼روز جهانی کار و کارگر گرامی باد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌸معلم كيميای جسم و جان است
🍃مــعلم رهنمای گمرهان است
🌸شده حك بر فراز قله ی عشق
🍃معلم وارث پيغمبران است
🌸روز معلم بر همه معلمان
پیشاپیش مبارک 🎁
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
به مناسبت روز معلم❤️
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب !
قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ اقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست اخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد!
با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم.
چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي اوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟! 😅
خشكم زد😳
-عه مگه شما فهمديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟!🙈
باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت:
-حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش اموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه!
كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي اورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه ! 😓
واقعا معلمي شغل انبياست نه برا تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو اموزش انبيا ميشه پيدا كرد !
✍از خاطرات دکتر سید محمد میر هاشمی جراح و متخصص چشم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡#شاید_تلنگر
🔴یک کارگر چجوری باید زندگی رو بگذرونه؟
🌸روز کارگر به تمام کارگران زحمت کش این مرز و بوم گرامی باد🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#داستانک 📚
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید:"تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟"
آهنگر سر به زیر اورد و گفت: "وقتی که می خواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم. سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار."
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
حکایت کرده اند که صبح روز هبوط، آدم نزد پروردگار آمد و گریه ای کرد از عشق، به طراوت باران بهمنی و گفت « ای معبود و معشوق یکتای من، اکنون که ما را به تبعیدگاه نامعلومی می فرستی، گیرم که من در همه سختیهای ناشناخته در عالم آب و گل شکیبا باشم، با من بگو که آخر فراق تو را چگونه تحمل توانم کرد؟»
خدواند آهسته در گوش آدم گفت:
«من خود با تو می آیم»
آدم پرسید: « این چگونه باشد؟»
فرمود: « تو در سیمای آن حوّا که همراه توست #خورشید لبخند من و برق نگاه من و صدای مهربان و شیرین من و اطوار و تجلیات جمال من که هردم تجدید می شود خواهی یافت.
حوّا اقیانوسی است آکنده از درّ و گوهر که آن را هیچ پایان نیست
اما بدان که گوهر را در کنار ساحل نمی توان یافت.
غوّاصی باید، چالاکی، نیکبختی، تا دردانه
#عشق را در ژرفای وجود او صید کند.»
#عشق دردانه است
و من غوّاص و دریا میکده
سر فرو بردم در اینجا
تا کجا سر بر کُنم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
جواب نامه حضرت به بیماری که ازایشان خواسته بود برای صحت او دعا نمایند
در یکی از توقیعات حضرت داریم فردی در زمان غیبت صغری می گوید:
من بیمار شدم می خواستم از حضرت بخواهم دعایم نمایند.
بعضی از سوالات شرعی را نیز از حضرت داشتم ،نامه ای برای حضرت نوشتم آنرا به نایب خاص ایشان دادم نامه را به ایشان رساند و جواب را برگرداند . حضرت در پاسخ این بیمار نوشته بودند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سَأَلْتَ الدُّعَاءَ مِنَ الْعِلَّةِ الَّتِي تَجِدُهَا وَهَبَ اللَّهُ لَكَ الْعَافِيَةَ وَ دَفَعَ عَنْكَ الْآفَاتِ وَ صَرَفَ عَنْكَ بَعْضَ مَا تَجِدُهُ مِنَ الْحَرَارَةِ وَ عَافَاكَ وَ صَحَّ لَكَ جِسْمُكَ
از ما خواستی بابت بیماری که داری برایت دعا کنیم . از خداوند برایت عافیت ودفع آفات را خواستیم ...
کاش آدم بلد باشد وقت بیماری وگرفتاری و... کجا برود.
ما که بزرگتری داریم که دعایش صددرصد مستجاب است چرا سرگردانیم؟؟!!
سیّد ما این روزها بسیاری از شیعیان شما درگیر بیماری شدهاند که آنها را گرفتار نموده ، بعضی دیگر نیز روحشان درگیرشده است.
مولای ما ، درمان دل مشتاقان!
این روزها جسم و جان معدودی از اهالی آدمیان بیمار است دعایمان می کنید؟
وای که چقدر این روزها محتاج این هستیم که شما برایمان عافاک الله بگویید.
به واقع اگر شامّه ام سالم بود که باید بوی خوش شما را استشمام می کردم.
اگر چشم دلم بینا بود که باید تو را می دیدم.
اگر گوش قلبم شنوا بود که باید با کلام تو ارتباط برقرار می کردم.
چگونه به آدمها بگویم : شامّه ام از کار افتاده ، چگونه بگویم فلج شده ام و توان رفتن به خانه دوست را ندارم .
ما آدمیان را چه شده بعضی وقتها آنقدر بیمار شده ایم که حتی نمی فهمیم باید از بزرگترمان بخواهیم برایمان دعا کند.
بهترین عالم ! مثل همیشه زحمات ما به عهده شماست
این بار نیز بیاییم همگی به ساحت مقدس حضرت نامه ای بنویسیم ملتمسانه از ایشان بخواهیم سرور ما می شود ازطرف ما برای عافیت همه ما یک یس بخوانید ؟؟
زشت است درب خانه ی کریم باشیم و کامل ترین گدایی را نداشته باشیم
مولایمان چشم دل ما می خواهد آنگاه که حضور شما را احساس می کند چیزی را از قلم نیاندازد
آنچنان عافیتی را برای وجود بیمارمان طلب کنید که آنی از منظر نگاه زیبای شما دور نمانیم.
منبع : الخرائج والجرائح ، ج 2 ، ص : 703
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🦌🦌🦌می گویند سال ها پیش در جزیره ای
آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری
باعث شد که تحرک آهوها کم
و به تدریج تنبل و بیمار شده
و نسل آنها رو به نابودی گذارد.
برای حل این مساله تعدادی گرگ
در جزیره رها شد.
وجود گرگ ها باعث تحرک دوباره
آهوان گردید و سلامتی به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختی ها
هم گرگهای زندگی ما هستند که
ما را قوی تر می کنند
و باعث می شوند پخته تر شویم...
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚داستان جالب قصر پادشاه
در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد !!!
اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید …
و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند …
مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال دوباره سر و کله سنمار پیدا شد .
او که با پای خود امده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرفهای او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد…
پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم …
پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود .
مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه اجری را نشان داد و گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این راز را باکسی در میان نگذار ...
تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!!!
سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و با زبان بی زبانی پرسید چرا ؟؟؟!!!
و پادشاه گفت برای اینکه جز من کسی راز جاودانگی و فنای قصر نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده و راز را برای همیشه از همه مخفی نگاه داشت…!
ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیمودهایم
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز معلم مبارک ❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید امشب
عاشقانه برای همدیگر دعا كنیم
برای سلامتی
برای آرامش
برای رفع گرفتاریها
برای بیماران
و هرچه خیره
مطمئن باشید
وقتی برای دیگران دعامیكنید
هزاران برابر به خود مامیرسد
⭐️شب بخیر⭐️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
سلام 😊✋
صبح زیباتون بخیر 🌹 🍃
خوش آمدید 😊
🌿صبحتون پرازانرژی
🌹آرزومی کنم
🌿درهای خوشبختی
🌹عـشق
🌿مهربانی
🌹وموفقیت
🌿همیشه به روی شما
🌹باز باشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel