فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید امشب
عاشقانه برای همدیگر دعا كنیم
برای سلامتی
برای آرامش
برای رفع گرفتاریها
برای بیماران
و هرچه خیره
مطمئن باشید
وقتی برای دیگران دعامیكنید
هزاران برابر به خود مامیرسد
⭐️شب بخیر⭐️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
سلام 😊✋
صبح زیباتون بخیر 🌹 🍃
خوش آمدید 😊
🌿صبحتون پرازانرژی
🌹آرزومی کنم
🌿درهای خوشبختی
🌹عـشق
🌿مهربانی
🌹وموفقیت
🌿همیشه به روی شما
🌹باز باشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚#توبه_ابولبابه
در جریان بنی قریظه ، به خاطر خیانتی که یهودیان به اسلام و مسلمین کردند ، رسول اکرم (ص ) تصمیم گرفت که کار آنها را یکسره کند . یهودیان از پیامبر(ص ) خواستند تا ابولبابه را پیش آنها بفرستد تا با او مشورت نمایند . پیامبر اکرم (ص ) فرمود : ابولبابه ! برو ، ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت کرده و با آنها به مشورت نشست . اما او در اثر روابط خاصی که با یهودیان داشت ، در مشورت منافع اسلام و مسلمین را رعایت نکرد و یک جمله ای را گفت و اشاره ای را نمود که آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان و به ضرر مسلمانان بود .
وقتی که از جلسه بیرون آمد ، احساس کرد که خیانت کرده است ، اگر چه هیچ کس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم که بر می داشت و به طرف مدینه می آمد ، این آتش در دلش شعله ورتر می شد .
به خانه آمد ، اما نه برای دیدن زن و بچه ، بلکه یک ریسمان از خانه برداشت و با خویش به مسجد پیامبر آورد و خود را محکم به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت :
خدایا تا توبه من قبول نشود ، هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم کرد . گفته اند فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت یا خوردن غذا دخترش می آمد و او را از ستون باز می کرد و مجددا باز خود را به آن ستون می بست و مشغول التماس و تضرع می شد و می گفت :
خدایا غلط کردم ، گناه کردم ، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت کردم ، خدایا به پیامبر تو خیانت کردم ، خدایا تا توبه من قبول نشود همچنان در همین حال خواهم ماند تا بمیرم .
این خبر به رسول اکرم (ص ) رسید . فرمود : اگر پیش من می آمد و اقرار می کرد ، در نزد خدا برایش استغفار می نمودم ولی او مستقیم نزد خدا رفت و خداوند خودش به او رسیدگی خواهد کرد . شاید دو شبانه روز یا بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان بر پیامبر اکرم (ص ) در خانه سلمه وحی نازل شد و در آن به پیامبر خبر داده شد که توبه این مرد قبول است . پس از آن پیامبر فرمود : ای ام سلمه ! توبه ابولبابه پذیرفته شد . ام سلمه عرض کرد : یا رسول الله ! اجازه می دهی که من این بشارت را به او بدهم ؟ فرمود : مانعی ندارد .
اطاقهای خانه پیامبر هر کدام دریچه ای به سوی مسجد داشت و آنها را دور تا دور مسجد ساخته بودند . ام سلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت : ابولبابه ! بشارتت بدهم که خدا توبه تو را قبول کرد .
این خبر مثل توپ در مدینه صدا کرد ، مسلمانان به داخل مسجد ریختند تا ریسمان را از او باز کنند ، اما او اجازه نداد و گفت : من دلم می خواهد که پیامبر اکرم (ص ) با دست مبارک خودشان این ریسمان را باز نمایند .
نزد پیامبر(ص ) آمدند و عرض کردند : یا رسول الله ابولبابه چنین تقاضایی دارد ، پیامبر به مسجد آمد و ریسمان را باز کرده و فرمود : ای ابولبابه توبه تو قبول شد ، آنچنان پاک شدی که مصدق آیه : یحب التوابین و نحب المتطهرین گردیدی . الان تو حالت آن بچه را داری که تازه از مادر متولد می شود ، دیگر لکه ای از گناه در وجود تو نمی توان پیدا کرد .
بعد ابولبابه عرض کرد : یا رسول الله ! می خواهم به شکرانه این نعمت که خداوند توبه من را پذیرفت ، تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم . پیامبر فرمود : این کار را نکن . گفت : یا رسول الله اجازه بدهید دو ثلث ثروتم را به شکرانه این نعمت صدقه بدهم . فرمود : نه . گفت : اجازه بده نصف ثروتم را بدهم . فرمود : نه . عرض کرد : اجازه بفرمایید یک ثلث آن را بدهم . فرمود : مانعی ندارد .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
الاغی که شیخی گریاند
از شخصیت بزرگی شنیدم كه روزی آیةالله شیخ جعفر شوشتری(ره) با جمعی از تجار و مؤمنین، در كاروانسرایی نشسته بودند. مردم مسائل مذهبی را از ایشان میپرسیدند و شیخ پاسخ میداد. ناگاه دیدند به یك باره حال شیخ دگرگون شده، شروع به گریستن كرد.
همه حاضران تعجب كردند كه گریه ایشان برای چیست. سرانجام یك نفر پرسید: آقا گریه شما برای چیست؟ ایشان با دست به گوشه ای اشاره كرد كه در آنجا الاغی بود و تازه بار آن را به زمین گذاشته بود. سپس گفت: این الاغ را ببینید! من او را نگاه میكردم؛ دیدم پس از بارگیری به من نگاه میكند و با نگاه خود به میگوید: ای شیخ! ای عالم و ای انسان! دیدی من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم، آیا تو هم بار خویش را، یعنی بار امانت را سالم به منزل رسانیدی؟ گریه ام برای این است كه یك حیوان چگونه میتواند با سربلندی بارش را به منزل برساند؛ اما من كه انسان هستم، نتوانم و در نتیجه، پیش مولایم سرشكسته هستم.
📙برگرفته از کتاب اخلاق اسلامی، امینیان .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣#بهانە_های_شیطانی
طرف نماز نمی خونه ،میگه عبادت جز خدمت به خلق نیست
صدقه و زکات نمیده میگه چراغی که به خونه رواست به مسجد حرامه
نگاه به نامحرم میکنه ،میگه یه نگاه ضرر نداره
حجاب رو رعایت نمیکنه،میگه یه تار مو عیبی نداره
امر به معروف و نهی از منکر نمیکنه میگه مراقب خودم باشم جونم سلامت
میگیم طلا برای مرد حرامه ،میگه دلت باید صاف باشه
جشن عروسی میگیره هزاران نفر عریان میبیننش میگه یه شب که هزار شب نمیشه
شاید اینجا بتونیم با این بازی ها از زیر خیلی از کارها شونه خالی کنیم و خودمون و گول بزنیم،،
اما امان از روزی که در محضر الهی حاضر بشیم و تمام اعضا و جوارحمون بر ضد ما شهادت بدن و پرونده تمام نمای افکار و گفتارمون رو جلوی چشمامون ورق بزنن،.عجب روزیه روز محشر،چه بد روزیه برای کسایی که یک عمر رو با دروغ و فریب گذرونده و به متاع دنیا دل خوش کرده.. اومده در محضر الهی و دستاش خالیه. هیچی با خودش نیاورده آبروش رفته و زمانو از دست داده.
👈مواظب باشیم به هرکی بتونیم دروغ بگیم به خودمون و خدامون نمیتونیم دروغ بگیم
مواظب قدم هایی که روی زمین بر میداری باش!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
19.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞فیلم کوتاه «قهرمانان» به مناسبت روز معلم
🔹داستان فداکاری آموزگار گیلانی که در راه نجات جان ٣٠ دانش آموز در دل آتش، فدا شد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐#مناجات_زیبا
روزی حضرت موسی (ع) در كوه طور،
به هنگام مناجات عرض كرد:
ای پروردگار جهانیان!
جواب آمد: لبیك!
سپس عرض كرد:
ای پروردگار اطاعت كنندگان!
جواب آمد: لبیك!
سپس عرض كرد: ای پروردگار گناه كاران!
موسی علیه السلام شنید:
"لبیك، لبیك ، لبیك!"
حضرت گفت:
خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم، یكبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گناهكاران، سه مرتبه جواب دادی؟
خداوند فرمود: ای موسی! عارفان به معرفت خود و نیكوكاران به كار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهكاران جز به فضل من پناهی ندارند.
اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه كسی پناهنده شوند؟
📚 کتاب قصص التوابین (ص ١٩٨)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐عید فطر است
آرزو میڪنم
لحظه،لحظه زندگيتون
خدا ڪنارتون باشه
دستتون تو دست خدا
قدمتون در راه خدا
و همواره غرق
در شادے و آرامش باشید
#عاشقان_عیدتان_مبارک🌹❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان عید فطر
نمی دانم چه خبر بود؟ ناگهان خبرنگار اخبار تلویزیون گفت : هلال ماه رؤیت شد و فردا عید فطر است.
من نمی دانستم منظورشان چیست.سهیلا هم حال من را داشت.به خودم گفتم چون فردا عید است خوب می شود که روزه بگیرم.درست است که هنوز بر من واجب نشده ولی شاید چون عید است ثوابش بیشتر باشد.سهیلا هم فکر من را خوانده بودواوهم هوس کرد روزه ی کله گنجشکی بگیرد.
من به مامان گفتم:مامان عید فطر یعنی چه؟
مادر داشت اتاق را جارو میزدوصدای من را نشنید.برای همین گفت:نمی شنوم،بعداًبگو.سهیلا دوید پیش مامان وگفت:مامان سحری چه داریم؟مامان جارو را خاموش کرد وگفت:سحری هیچی نداریم!
می خواستی روزه بگیری؟سهیلا سرش را به نشانه ی «بله»تکان داد.مامان گفت:فردا عید فطر است وروزه گرفتن هم حرام.ان شا ا… سال دیگر که بزرگتر می شوی می توانی راحت روزه بگیری.من به مامان گفتم:حرام چیه؟مامان گفت:حرام مثل این است که در ماه مبارک رمضان روزه برتو واجب باشد ولی تو روزه نگیری.این روزه نگرفتن حرام است.
بابا گفت:درست است.برای مثال این که فردا که عید فطراست،توروزه بگیری.این روزه گرفتن حرام است چون خدا گفته.من گفتم:فهمیدم،حرام کاری است که انجام ندادنش ثواب دارد ولی انجام دادنش گناه محسوب می شود.درسته؟
مامان وبابا گفتند:درسته.بعد بابا گفت:خب دیگه بروید بخوابیدچون فردا صبح زودباید برویم مسجدچون آنجا جشن عید فطر است.
همه خوشحال بودیم،مخصوصا من،چون یاد گرفته بود حرام چه است.سهیلاهم خوشحال بودچون فردا توی مسجد جشن بود.
مامان وباباهم یک جورایی خوشحال بودند و یک جورایی ناراحت.خوشحال بودند ازاینکه عید فطر آمده وناراحت بودند ازاینکه ماه رمضان رفته.
🌹عیدرمضان آمدوماه رمضان رفت
🌹صدشکر که این آمدو صدحیف که آن رفت.
📚منبع:خانواده و سرگرمی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از تبلیغات موقت👇
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬گرسنگی سهم نوزادان نیست⁉️
🍼فطریه برای تهیه «شیرخشک» نوزادان نیازمند...
🍼یک قوطی شیرخشک سهم ما در کمتر کردن گرسنگی نوزادان نیازمند
💳 5894637000012820
💳 5894631528504137
📲 *780*35260#
🧮 IR790130100000000170482327
👇پرداخت مستقیم👇
🌀 https://zarinp.al/mehrafarincharity.com
💗بیائید مهرآفرین باشیم
🖥 www.mehrafarinorg.ir
📚#حکایت
بندگی خدا
«ابو نصر سامانی» وزیر سلطان طغرل بود، او عادت داشت، پس از نماز صبح بر سر سجاده می نشست اَوْراد و اَذْکار و دعا می خواند تا اینکه آفتاب طلوع کند، آنگاه به خدمت سلطان می رفت.
یک روز صبح که آفتاب طلوع نکرده بود، سلطان کسانی را به دنبال وزیر فرستاد و به او گفت: برای امر مهمی وزیر را بگوئید بیاید.
فرستادگان آمدند و او را بحضور شاه خواندند. وزیر چون ادعیه و اَوْرادَش تمام نشده بود، بفرمان شاه التفات نکرده، و به دعا و مناجات ادامه نمود. آنان به حضور سلطان آمده و او را از عدم توجه وزیر آگاه کردند.
وزیر چون اَوْرادَش تمام شد، به خدمت سلطان آمد، شاه با نهایت خشم و غضب گفت: چه شده که به گفته ما اعتنا نمی کنی، و چرا وقتی فرمان ما به تو رسید به تأخیر انداختی؟!
وزیر گفت: «شاها من بنده خدا هستم و چاکر شما، تا از بندگی خدا فارغ نشوم به چاکری نتوانم پرداخت». این کلمه در سلطان چنان اثر کرد که گریان شده و وزیر را تحسین کرد و گفت: «بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم دار تا به برکت آن سلطنت ما پابرجا باشد.»
📗 #داستانهای_سوره_حمد
✍ علی میرخلف زاده
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا عسل سره سفره عقد میزارن
استاد مهدی دانشمند
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel