حکایتی از گلستان سعدی
ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش
نشسته بود
و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم
در كنار قبر پدرش بود.
ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد
و مى گفت:
صندوق گور پدرم سنگى است
و نوشته روى سنگ رنگین است.
مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده
و در میان قبر
خشت فیروزه به كار رفته است،
ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام
و مشتى خاك، درست شده،
این كجا و آن كجا؟
فقیرزاده در پاسخ گفت:
تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد
پدر من به بهشت رسیده است...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌙ازخداخواهانم در فراسـوی
🌙این شب تاریـک
⭐️نورعشق بی حدش را
🌙بتاباندبرخوشه آرزوهای
⭐️شماتاصدهاستاره برویدبرای اجابتشان
🌟شبتون بخیر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌷هر روز صبح طلوع دوباره
🌸خوشبختی و امید دیگری است
🌷بگشای دلت را به مهربانی
🌸و عشق و محبت را
🌷در قلبت مهمان کن بی شک
🌸شکوفه های خوشبختی
🌷در زندگیت گل خواهد کرد
🌹درود بر شما #شنبهتون زیبا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی
یه روز یه اسب پیر افتاد توی چاه.
مردم جمع شدند و هر کاری کردند تا اون رو بیرون بیارند، نشد.
پس برای اینکه بیشتر زجر نکشه، تصمیم گرفتند چاه رو با خاک پر کنند تا زودتر بمیره.
اونها با بیل روی سرش خاک می ریختند.
اسب هم خودش رو تکون می داد، خاک ها رو زیر پاش می ریخت و کمی خودش رو بالاتر می کشید.
تا اینکه بالاخره چاه پر از خاک شد و اسب به راحتی بیرون اومد.
عزیز دلم
مسائل زندگی نیومدند تا زنده به گورمون کنند.
هر اتفاق واسه اینه که بیشتر صعود کنیم.
پس بخاطر اتفاقات پیاپی زندگی مون گلایه نکنیم.
و فکر کنیم شاید :
اونها هدیه هائی هستند که قدرشون رو خوب نمی دونیم.
👤شاهین فرهنگ
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚حکایت زن نازا...
و خداوند فرمود 👈🏻رحمت من بر سرنوشت او پیشی گرفت...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایتی جالب
در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: پس سر چه شد ؟
درویش گفت: اسب آورنده در گودالی افتاده و دستش شکسته است او مقصر نمیباشد. که همینطور هم شده بود و چون سر برسید درویش با سرعت راه عتبات (عراق ) را پیش گرفت.
از آن طرف اطرافیان شاه به او گفتند که میرزا محمد اخباری همانطور که از راه دور سردار روسی را کشت شما را هم میتواند از میان بردارد و شاه را وادار نمودند تا کسی را به عتبات فرستاده و وی را تلف بکند.
این ضرب المثل « مگر سر را آوردی» تا اوایل دهه ۲۰ در بین مردم معمول بوده و به کسانی میگفتند که ادعای انجام کاری شاق و بزرگ میکردند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فروتنی یعنی
پذیرفتن معایب خود
قوی باشیم،
اما نه گستاخ...
مهربان باشیم،
اما نه ضعیف......
جسور باشیم،
اما نه زورگو......
فروتن باشیم،
امانه ترسو...
مغرور باشیم،
اما نه خودبین ...
بی توقع مثل خـــدا
مهربان باشیم با هـــمہ ...♥️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم آرامش وارانه میخواهد...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚دعایی که هدر رفت !
خداوند به يكى از پيامبرانش #وحى فرمود كه در ميان قومت سه دعای فلان شخص #مستجاب است.
پیامبر آن شخص را مطلع کرد و آن مرد نیز این قضیه را به همسرش اطلاع داد ، همسر مرد از وی درخواست کرد که یکی از دعاها را مختص او قرار دهد و مرد نیز پذیرفت.
#همسر آن مرد از وى خواست تا #دعا كند كه او زيباترين #زن روزگار گردد ، مرد نیز دعا کرد و دعایش مستجاب شد ، ولى زيبايى زن چنان كرد كه پادشاه و درباريان و جوانان بسيارى به او دل بستند.
كار به جايى رسيد كه آن زن ديگر به #شوهر پيرش علاقهاى نداشت و خشمگينانه با او رفتار مىكرد ولى آن مرد پيوسته با زنش #مدارا مىكرد. اما بلاخره طاقتش به سر رسید و مرد از خدا خواست كه زنش را به شكل سگى درآورد.
فرزندان آن مرد به نزد وی آمدن و گفتند مردم مارا سرزنش می کنند که مادر شما #سگ است و ... زارىكنان به پدر التماس کردند تا برای حفظ آبروى خانواده، مادرشان را به چهرۀ نخست درآورد؛ پدر نيز قبول كرد و دعا کرد؛ همسرش به چهرۀ پيشين بازگشت و اينگونه دعا های این مرد ضایع شد.
📚منبع :بحار الأنوار, ج 14 , ص 485
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آیا هر آفریدهای لایق جایگاهش هست؟
👤سعدی شیرازی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
همیشه افرادی که به عنوان محافظان و نزدیکان مقامات هستند ،خاطراتی از اتفاقاتی که در حین انجام ماموریت برای آن ها رخ می دهد دارند که گاها به بیان آن ها می پردازند.
یکی از محافظان آیت الله خامنه ای خاطره ی جالبی از سیلی خوردن خود به دست پیرمردی را اینگونه تعریف می کند: اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
برگرفته از کتاب «حافظ هفت»
منبع: افکارنیوز
http://eitaa.com/joinchat/4033871893C0cb7888cc3
کپی فقط با ذکر لینک مجاز🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدم بنويسم بعضي از آدمها
خيلي شبيه حيوونها هستند اما .....
وقتي ياد نجابت اسب افتادم
وقتي ياد با وفايي سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتي ياد نهنگ افتادم که به جفتش
تا آخر عمرش وفادار مي مونه
وقتي ياد شير افتادم که اگر گرسنه نباشه ،
شکار نمي کنه
وقتي ياد قو افتادم که غرورش رو
خيلي دوست داره
وقتي ياد مرغ عشق افتادم که
بدون جفتش ميميره
وقتي ...
به خودم گفتم خيلي نامرديه شيطان
صفت رو به حيوون تشبيه کنم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel