10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 زنان موفق در چهارچوب حجاب
زنانی که در پزشکی،صنعت هوایی، علوم فضایی و تجارت با حجاب به اعلاترین درجه دست یافتند تا به جهانیان ثابت کنند حجاب، محدودیت نیست ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی ✨
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا 🌙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌺ســـــــلام😊☕️
🌺صـبـح زیـبـاتـون بـخـیر
🌺روزتون سرشار از انرژی مثبت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️ از_او_بگوئیم
💢پسر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدید، این هم پولش.
💢بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را آماده کرد، لبخندی زد و گفت: چون پسر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری!
💢پسر کوچولو ایستاد و چیزی نگفت. مرد بقال که احساس کرد پسر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت میکشه گفت: "پسرم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"
پسرک پاسخ داد: "عمو! میشه خودتون بهم بدین؟"
💢بقال با تعجب پرسید: چرا پسرم؟ مگه چه فرقی میکنه؟
💢پسرک با خندهای کودکانه گفت: بله فرق میکنه! آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!
امام صادق علیه السلام در دعایی میفرمایند:
یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ!
صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «مَا أَنْتَ أَهْلُه»
ای عطا کنندهی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر
دنیا و آخرت را، «آن چنان که شایستهی تو است»، عطا نما !
📚 کافی، ج 2
🔸داشتم فکر میکردم که چه خوب بود، من، تو و همهی شیعیان از امام زمان بخواهیم خودشون برای فرجشون دعا کنند!
آخه دعای صاحب الزمان یه چیز دیگه است!
🔸از مهربونی های پدر مهربانمون برای همه بگیم و همه برای فرج دعا کنیم و ازشون بخوایم برای فرجشون دعا کنند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴نتیجه حرص بر دنیا
بعضیا فکر میکنن اگه به مرحلهای از دنیا رسیدن دیگه دست از طلب دنیا بر میدارن و در مسیر خدا حرکت میکنن ،
در حالی که خاصیت دنیا این هست که هر چی دنبالش بریم بیشتر گرفتارش میشیم و یه زمان چشم باز میکنیم میبینیم که در دنیا غرق شدیم ، و راه برگشتی هم نداریم... و به جایی خواهیمر رسید که با عشق به دنیا خواهیم مرد !
پس بیایید از همین الآن حرص به دنیا رو از دلهامون جدا کنیم که فردا دیر است...
🌹حضرت امام باقر (ع) میفرمایند:
شخصی که حريص بر دنياست ، مانند كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر ابريشم بر خود ميپيچيد ، راه خروجش دورتر و بستهتر ميگردد تا اينكه بميرد .
مَثَلُ الحَريصِ عَلَی الدنيا مَثَل دُودَةِ القَزّ، كُلَّما اِزادادَت مِنَ القَزِّ علی نَفسِها لَفّاً كان أَبعَدَ لها من الخروج حتی تَموت .
َ
📚الكافي ، ج 2 ، ص 316 .
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌹 امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند!
پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند...
اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی...
از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم...
آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا
لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی...
📚 برداشتی آزاد از سخنان شیخ مجید احمدی
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 چگونه صبح كردى؟
🌹 رسول خدا (ص) نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى زد و سر به زير داشت، رنگش زرد شده بود و تنش لاغر و ديده هايش به گودى نشسته بود. به او فرمود: چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول اللّه در حال يقين.
🌹رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقت و علامتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ جواب داد: يقين من آن است كه مرا در غم فرو برده و شبم را به بى خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمّل تشنگى واداشته، جانم از دنيا و آنچه در اوست به تنگ آمده و روى گردان شده تا جايى كه مى بينم عرش خداوندم براى حساب برپاست و همه مردم بر آن محشورند و من در ميان آنانم، گويا مى نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اند و با يكديگر در تعارف و به پشتى ها تكيه زده اند و گويا مى نگرم دوزخيان را كه زير شكنجهايند و فرياد مى كنند! خيال مى كنى من الآن لغزه آتش دوزخ را مى شنوم كه در گوشم مى گردد و مى چرخد.
🌹رسول خدا (ص) به اصحابش فرمود: اين بنده اى است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن كرده. سپس فرمود: اى جوان! آنچه دارى از آن با شدت نگهدارى كن.دسپس جوان گفت: يا رسول اللّه! دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت بنوشم، پيامبر صلى الله عليه و آله برايش دعا كرد، چيزى نگذشت كه در يكى از جنگ ها پس از نه تن شهيد شد و او نفر دهم بود
📚 برگرفته از کتاب عرفان اسلامی
جلد 13 اثر استاد حسین انصاریان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 دلیل شادی
مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید.
حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟
آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد.
امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.
📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉9 کشور دیگر که مانند ایران مراسم شب یلدا دارند !
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🍉شب یلدا
🍉اگر پدرومادرمان زنده هستند گرامیشان بداریم وبردستانشان بوسه بزنیم و اگردرقیدحیات نیستندبا فاتحه اے روحشان راشاد ڪنیم
🍉به همسرمان یادآورے ڪنیم ڪه عاشقش هستیم و اگر مے توانیم هدیه اے ڪوچک وارزان مثل یک شاخه گل🥀 تقدیم اوڪنیم!
🍉 اگرڪدورتے بین افراد خانواده هست،دورهم جمع شویم وآن رابر طرف ڪنیم
🍉 براے تدارک شب یلدانیازے نیست همه میوه هاے بازاررا بخریم،وخیلے ساده باچاے و شڪلات وتخمه میشوددورهم بود
🍉خریدڪنیم امانه ازمغازه هاے بزرگ...سوپرے هاے ڪوچڪے هم هستندڪه دلشان رابه همین دورهمے وشب ها خوش ڪرده اند
🍉حافظ فراموش نشود!سعے ڪنیم تافارسے واشعارڪهنش را بیشتر بخوانیم تابه فرهنگ غنے ادب فارسے پے ببریم
🍉پیام یلدااینست ڪه تمام سال به بهانه هاے مختلف مے توانیم دورهم جمع شویم
🍉به بهانه یلدامهربانے،لبخندو بخشش راتمرین ڪنیم
🍉 نیازمندان راخوشحال ڪنیم شایدخوشحال ڪردن یک نیازمند واقعے سال بعدمارابیمه ڪند
🍉 شب یلدابه جاے پرسیدن رمز واے فاے واینترنت،حال دل هم را بپرسیم
🍁درآخریلدااز 4حرف زيبا تشڪيل شده
🍉یادهم بودن
🍁لبریزازمحبت بودن
🍉دوست داشتن همدیگر
🍁آخرین غم وآخرین برگ ریزان پاییز
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
.
📚#حکایت
🌴میگویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از #وسوسه_نفس_شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید.
روزی قافلهای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار میدهد تا در شهر به برادرش برساند.
منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد.
🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر میرسد و امانتی را میدهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان میکند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار میدهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد.
چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمیبیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی میرود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان میکند، دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین میریزد.
چون زرگر این را میبیند میگوید:
«ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد…
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel