📚داستان کوتاه (طعم هدیه)
روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.
این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#محاسبهمراقبه
جزء جزء لحظاتتان را کنترل کنید، بر روی اعمالتان مراقبت داشته باشید، طوری که بعد از یک روز که پشت سر گذاشتی امام زمان شب پایین پرونده ات بنویسند: این #سالکالیالله خوبی است.
❌نشود از #صبح ساعت هفت هشت بلند شدی تا #شب که به رختخواب می روی طوری عمل کنی که آقا با نگاه به پرونده ات بگویند: این چه شیعه ای است، چه سالکی است؟!؟!
☄یک سالک الی الله صبح هنوز چشم باز نکرده میگوید: "السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان"
🔻در طول روز در تمام ساعات به یاد اربابش است،
❌مبادا عملی از من سر بزند که امام زمانم را برنجانم، شب هم که به رختخواب میرود می گوید: آقا من سعی خودم را کردم، اگر خطایی از من سر زد، جهل داشتم، شما رحمةللعالمینی، مرا ببخش.
#اینگونهباشیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 این داستان رنج
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚قاپ کسی را دزدیدن!
در مواردی به کار میرود که کسی را به لطایفالحیل تحت تاثیر قرار دهند و آنچنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که: "هر چه از او بخواهند بکند و هرحرفی به او بگویند باور نماید و مخصوصا در مورد دوم بیشتر موقع استعمال دارد."
قاپ به معنی استخوانی خرد در پاچه گوسفند و غیره آمده که با آن قاپ بازی میکنند.
قاپ بازی به این ترتیب است که مقداری قاپ معمولی را در وسط دایرهای به شکل افقی میچینند. هر یک از بازیکنان یک شاهقاپ در میان دو انگشت دست دارند و در خارج دایره و پشت سر هم با شاهقاپها به قاپهای وسط دایره میزنند. هر کس توانست قاپهای بیشتری را بزند و از دایره خارج کند برنده شناخته میشود.
شاهقاپ بزرگتر از قاپهای معمولی است و برای آنکه سنگین باشد معمولا قسمت مقعر و فرورفته آن را که جیک میگویند با سرب پر میکنند و یا به طور کلی آنرا سوراخ کرده درونش را سرب میریزند تا به علت ثقل و سنگینی بتواند قاپها را از وسط دایره خارج کند. این عمل را بار زدن قاپ و آن قاپ را قاپ پر یا قاپ بارزده میگویند.
پیداست هرکس قاپش از نظر سنگینی خوشدستتر و آمادهتر باشد در بازی موفقتر است. در بازیهای دیگر هم بعضیها با قاپهای مخصوص خودشان که قبلا آن را پر کردهاند بازی میکنند تا هر نقشی را که بخواهند بر زمین بنشیند.
این قاپها در نزد اهل فن خیلی قیمت دارد و اگراین قاپها دزدیده شود سارق و رباینده آن هر چه از صاحب قاپ بخواهد ناچار است تمکین کند تا قاپش را پس بگیرد.
اصطلاح قاپ کسی را دزدیدن اشاره به این موضوع دارد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
آنهایی که کمتر تو را میشناسند همیشه میگویند خوش به حالت!
فکر میکنند آرامش تو و شادیات نتیجهى بیخیالیهاست.
فکر میکنند تو بلدی دنیا را ندیده بگیری.
به خیالشان میرسد بدیها را حس نمیکنی. آنها فکر میکنند دیوار شادی تو به اندازهی صدای خندههایت بلند است.
اما کسانی هستند که بیشتر میشناسندت.
بیشتر در کنار تو بودهاند و یا عمیقتر تو را دیدهاند. آنها میفهمند و میدانند که بدیهای دنیا را خوب دیدهای.
میبینند ناراحتیهایی را که روی دلت سنگینی میکند را بلدی با چند تا خندهى بلند از سرزمین قلبت بیرون کنی.
آنهایی که تو را بیشتر بشناسند حساب نفسهای سنگین شدهات را دارند و میبینند گاهی با تهماندهى امید، تاریِ چشمهایت را پاک میکنی.
آنهایی که تو را بهتر میشناسند خوب میدانند همیشه قاعدهها برعکس است:
آدمهایی که زیاد میخندند،
زیاد نمیخندند
آنهایی که دوست زیاد دارند،
دوستهای کمی پیدا میکنند و آنهایی که میخواهند غمگین به نظر برسند غمهای کوچکتری دارند.
قدر شادی را کسانی میدانند که قلب سنگینتری داشته باشند.
✍ #بابک_حمیدیان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موضوع: ماجرای شنیدنی از سید مهدی قوام و زن گناهکار
✍سخنرانی استاد عالی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
در آمریکا، آرایشگری زندگی می کرد که سالها بچه دار نمی شد. او نذر کرد که اگر بچه دار شود، تا یک ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح کند. بالاخره خدا خواست و او بچه دار شد!
روز اول یک شیرینی فروش وارد مغازه شد. پس از پایان کار، هنگامی که قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف قناد دم در بود.
روز دوم یک گل فروش به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.
روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع کرد.
فرداى آن روز همه دوستان و آشنايان مهندس، دم در سلمانی صف کشیده بودند و غر می زدند که پس این مردک چرا مغازه اش را باز نمی کند..
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️ دکتر انوشه
اگر کسی خیلی صادقانه با شما کینه ورزی کرد و دشمنی خود را نشان داد به او احترام بگذارید اودشمن با شرفی است و خیلی بهتر از دوستی است که ریاکارانه محبت میکند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚روزی افتاده دست قوزی
این مَثَل هنگامی بکارمی رود که اختیار معاش دست فردی نالایق یا ناشی ویا خسیس افتاده باشد.
درزمان های گذشته درحکومت پادشاهی، وزیری بود لایق ودانا وعادل که ازبرکت وجودوی وضع مملکت به سامان بود ومردم درامن وامان ورفاه زندگی می کردند.گذشت وشترمرگ درخانه وزیرخوابید و وی نیزدرگذشت.پس ازمدتی پادشاه یکی ازخویشان خودرا که ازقضا قوزی هم برپشت داشت به جای وزیرپیشین منصوب کرد.برخلاف وزیرقبلی این وزیرفردی نالایق وناشی وخسیس بودکه درامرمملکت داری چیزی درچنته نداشت.
براثربی تدبیری وزیرنالایق اوضاع مملکت روبه نابسامانی گذاشت ومردم گرفتاررنج وسختی درتامین معیشت خود شدند و لذا این حرف وحدیث دربین مردم رایج شد که بله "روزی افتاده دست قوزی".واین گفته به مروربه صورت مَثَل سینه به سینه نقل شد وبه ما رسید.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو به این دنیا اومدی
که زندگی کنی.
سهم تو آرزوهاته،
پس به دنبال همون لحظه هایی
بگرد که حالت رو خوب میکنه...
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎 روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشهاى در وسط صندوقچه آن را به دو بخش تقسيم کرد
در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمىداد.
ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان ديوار شيشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است!
در پايان، دانشمند شيشه ي وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى صندوقچه نيز نرفت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
یک دنیا آرامش
یک دنیا تندرستی
و یک عالم
خوشبختی و برکت
خواستارم
لحظه هاتون پر از عطر گل با طراوت
شب تون بخیر🌸🌸🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel