eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
ایا_می_دانستید 💡 گاهی اتفاق می افتد که شخصی موضوع ساده ای را تا نقطه انتها که ضرور و لازم به نظر نمی رسد دنبال می کند. در چنین موقع در باب تمثیل و کنایه می گویند:" می خواهد تا فیها خالدون برود."همچنین در مورد ناطق و سخنرانی که مطلب واضح و پیش پا افتاده ای را به تطویل و درازا بکشاند و به اطناب سخن بپردازد در مقام تعریض و کنایه می گویند :" عجب حوصله ای دارد، می خواهد تا فیها خالدون را بگوید." عبارت فیها خالدون از آیات قرآن کریم است و آیة الکرسی به این جمله ختم می شود. اساس دعای آیة الکرسی و تلاوت آن به طریق ده وقف به منظور نیت و استجابت دعا تا عبارت:" وهو العی العظیم" است که اگر تلاوت ده مرتبه سوره الحمد را نیز به آن علاوه کنیم وقت زیادی را می گیرد بنابر این چنانچه کسی پس از انجام این برنامه مفصل بقیه آیة الکرسی تا آخر آیه یعنی:" هم فیها خالدون" ادامه دهد افراد کم حوصله به چنین شخصی البته از باب شوخی و مطایبه می گوید:" لزونی ندارد تا هم فیها خالدون بروی". البته مقصود متکلم این است که پس از نیت کردن و استجابت دعا به طریق ده وقف که به عبارت:" وهوالعی العظیم" منتهی می شود دیگر لزومی ندارد که تا فیها خالدون خوانده شود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 شاید تکراری یک استاد دانشگاه می‌گفت: "یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان، صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و ۱۷ گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم ۱۵ گرفت. برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم، اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم، تصحیح کرده ام." اغلب ما نسبت به دیگران سخت ‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان، و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح كنيم، می‌بينيم به آن خوبى ها هم كه فكر ميكنيم، نیستیم… ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند... کفش‌هایش را گذاشت زیر سرش و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از آن دو نفر گفت: طلاها را بگذاریم پشت منبر... آن یکی گفت: نه ! گویا آن مرد نخوابیده و وقتی ما برویم طلاها را بر میدارد. گفتند: امتحانش میکنیم کفش‌هایش را از زیر سرش برمیداریم اگر بیدار باشد معلوم میشود. مرد که حرفای آن‌ها را شنیده بود خودش را بخواب زد. آن دو، کفش‌هایش را برداشتند و مرد هیچ واکنشی نشان نداد. گفتند پس حتما خواب است طلاها را بگذاریم پشت منبر... بعد از رفتن آن دو فرد، مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای آن دو رو بردارد اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفش‌هایش را بدزدند...! ❌ پس هیچوقت خودتون رو به خواب نزنید ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بین درختان افرا، بلوط، بید و توسکا انتخاب شما کدام است؟ انتخاب هرکدام از این درختان نشانه یک ویژگی شخصیتی است، پاسخ این تست روانشناسی را در ویدیو ببینید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
❤️ داستان زیبا پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست. پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! یادمان بماند که : زمین گرد است..." ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
دعا میڪنم دراین شب زیر این سقف بلند،روےدامان زمین هر ڪجا خسته و پرغصه شدے دستی ازغیب به دادت برسد وچه زیباست ڪـه آن دستِ خدا باشد وبس شبتون بخير❤️❤️❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴واکنش عجیب به حضور آیت الله خامنه ای در یک مجلس ازآیت‌الله بهجت نقل کردند که ایشان در خواب دیدند که حضرت امام زمان(عج) در مجلسی حضور داشتند،‌ علمای بزرگ اسلام هم در خدمت آقا امام زمان(عج) بودند،‌ ناگهان آیت‌الله خامنه‌ای وارد شدند در این لحظه امام زمان(عج) ...🔰 https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed واکنش امام زمان به حضور رهبر👆
ســـلام🕊🍃 صبـح بـخیر روزی بی نظیر صبحـی دلنشین 🕊🍃 آرامشی عمیق لطف همیشگی خـد ا لبخندی از سرخوشبختی🕊🍃 آرزوی همیشگی ام برای شما صبحتون بخیر ونیکی🕊🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از تبلیغات موقت👇
🛑والدین نقش بسیار بسیار مهمی در تربیت نوجوانان دارند‼️ ✅اگر از آینده نوجوونت میترسی و دنبال راه حل میگردی وارد کانال شو هم دوره رایگان تربیت فرزند گذاشتم هم کلی نکات ناب دارم برات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/170328381C10561f4bf4 🎁🎁تا آخر این هفته به مناسبت عید مشاوره رایگان میدم اگر میخوای همین الان وقت بگیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/170328381C10561f4bf4
📚داستان کوتاه " سینما " فیلم تمام شد و تیتراژ پایانی تازه داشت روی پرده‌ی نقره‌ای سینما نقش می‌بست که تمام چراغ‌ها روشن شدن و همه‌ی تماشاگران سریع از جا برخاستن و به سمت درب‌های خروج با عجله به راه افتادن‌. ازدحام عجیبی بود و همه سعی میکردن زودتر خود را به درب خروجی برسانند. در همان حال تیتراژ همچنان روی پرده در حال پخش شدن بود. اسامی عوامل فیلم برداری تا دستیاران کارگردان و سایر بازیگران و چهره پردازان و طراحان لباس و دستیارانشان، یکی یکی و بصورت عمومی به نمایش در می‌آمدند. در آن شلوغی و هم‌همه، دختر نوجوانی در ردیف سوم و در گوشه‌ای همچنان سرجایش نشسته بود و مشتاقانه به پرده چشم دوخته بود. نامش که در ردیف دستیاران لباس بر پرده نقش بست، شوق عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت. دستهایش را مُشت کرد و لبخند، صورت زیبایش را زیباتر کرد. دخترک با شوق عجیبی به عقب برگشت تا عکس العمل دیگران را ببیند. اما در نهایت بُهت و تعجب دید که هیچکس در سالن نیست و او فقط تنها آنجا نشسته. غمِ بزرگی در دلش نشست و به عمر کوتاه خوشحالیش پایان داد. در همان حال کمی که دقت کرد، مَردی را دید که در انتهای سالن هنوز روی صندلی‌اش باقی مانده بود. خوشحال و امیدوار شد و چند قدمی به آن سمت رفت اما ناباورانه دید، مرد در خواب عمیقی فرو رفته. دختر بار دیگر به پرده‌ی سینما نگاهی انداخت و سپس‌ با سرِ پایین از درب سالن خارج شد. پایان ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel