eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.8هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
☕️ این داستان جالب کاملاً تمثیلی از معنای زندگی در لحظه و بدون قضاوت است. یک روز، کشاورزی از خدا خواهش کرد، لطفاً اجازه بده من بر طبیعت حکمرانی کنم، برای این که محصولاتم بتواند پربارتر باشد. خداوند موافقت کرد. وقتی کشاورز باران خواست، باران بارید. وقتی تقاضای خورشید درخشان زیبا داشت، مستقیم می تابید. هر آب و هوایی درخواست کرد، اجابت شد. جز این که موقع برداشت محصول وقتی دید تلاش هایش طبق انتظارش ثروت زیادی به بار نیاورده است، غافلگیر شد. از خدا پرسید چرا برنامه ریزی اش شکست خورد. خداوند پاسخ داد، تو چیزهایی را خواستی که خود می خواستی، نه چیزی که به آن نیاز بود. هرگز درخواست طوفان نکردی که برای تمیز کردن محصول واجب است، که پرنده ها و حیواناتی که آن ها نابود می کنند، دور نگه می دارد و از آلودگی هایی که آن ها را از بین می برد، پاک کند. ما هیچ وقت نمی دانیم حادثه ای نعمت است یا بدبیاری. پس بهتر است به این یکی یا آن یکی نچسبیم و نه برای یکی خوشحال و نه برای دیگری افسوس بخوریم. واقعیت همیشه در چشم ناظر است. یادتان باشد هوش (عقل) تصویر کامل را ندارد فقط بابت هر چه سر راهت قرار می گیرد بگو "متشکرم" و رها کن. لطفاً بدانید برنامه های جهان همیشه کامل هستند و چیزی به نام خوشبختی یا بدبختی وجود ندارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ زندگی بهتر با ضمیر ناخودآگاه هیچ گاه به خودتان نگویید که: «من شکست می‌خورم»، «توانایی انجام این کار را ندارم»، و یا «قابلیت انجام چنین کاری را ندارم» چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آن را باور کرده و به عنوان یک حقیقت آن را می‌پذیرد. باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، سلامت و عشق فکر کند با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید، به زندگی خود وارد کنید. می‌توانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها را حس کرده و لذت ببرید. ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاه‌مان وجود دارد، پا به دنیا می‌گذاریم فقط باید یاد بگیریم که چگونه می‌توانیم بیشترین حد از آن استفاده کنیم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ مهرورزی به خویشتن: 1- به خودتان ایمان داشته باشید وقتی اوضاع سخت می‌شود، گاهی بهترین راه این است که فقط به خودتان باور داشته باشید. تلاش‌هایی که شما را به اینجا رسانده را به یاد بیاورید و بدانید که ایمان به خود، شما را به هر جایی که بخواهید می‌برد. 2- جملات تأکیدی مثبت همان جملاتی که با "من عالی هستم و از پس هرکاری برمی‌آیم" آغاز و با "از اعماق وجودم اطمینان دارم که واقعیت دارد" تمام می‌شوند. این جملات نه تنها مسیر شما را تغییر می‌دهند بلکه حال بدتان را نیز از این رو به آن رو می‌کنند. 3- دور و برتان را شلوغ کنید البته با کسانی که به شما انگیزه می‌دهند و با جملات مثبتی از شما یاد می‌کنند. نقل قولی از "جیم ران" -کارآفرین، نویسنده و سخنران انگیزشی- هست که می‌گوید :"شما میانگین پنج نفری هستید که بیشترین وقت‌تان را با آن‌ها صرف می‌کنید." 4- قدم بزنید یک سری به دنیای خارج بزنید. بوها را بو کنید، به صداها گوش دهید و وزش باد را حس کنید. برخی از لذت‌بخش‌ترین کارها مجانی و کاملاً در دسترس هستند که قدم زدن نیز یکی از آن‌هاست. 5- به آینه نگاه کنید و از چیزی که می‌بینید تعریف کنید می‌دانید که تعریف و تمجید کردن خیلی مؤثر است. پس به جای اینکه همه‌ی آن را نصیب دیگران کنید، یکی را هم رو به آینه بگویید و ببینید که چقدر گل از گل تصویرتان می‌شکفد. 6- به غریبه‌ای کمک کنید با غریبه‌ای به مهربانی رفتار کنید. شاید غافلگیر شوید که همان غریبه، چرخه‌ای که شما آغاز کرده‌اید را ادامه و محبت شما را به دیگران انتقال خواهد داد. 7- به دوستی زنگ بزنید و به او بگویید که چقدر برایتان ارزشمند است تصور کنید چه حسی به شما دست می‌داد اگر کسی که مدتی است با او حرف نزده‌اید، با شما تماس بگیرد و بگوید که چقدر شما عالی هستید. حالا تصور کنید که چه حسی به آن‌ها دست خواهد داد اگر شما این کار را در قبال آن‌ها انجام دهید. پس انجامش دهید! 8- به موسیقی ،مانتراها یا صداهای طبیعت گوش دهید یادتان باشد که فقط خودتان می‌دانید چه آهنگی حالتان را خوب می‌کند 9- یک چیزی بخوانید اگر علاقه‌ای به موسیقی ندارید، از دنیا ارتباطتان را قطع کنید و با کتاب مورد علاقه‌ا‌تان یک گوشه‌ی دنج خلوت کنید. همان کتابی که بیش از پنج بار خوانده‌اید و هر بار که آن را می‌خوانید، غیرممکن است که بتوانید بگذاریدش کنار. پس آن را بردارید و در دنیایی متفاوت از دنیای فعلی‌تان غوطه‌ور شوید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ زندگی بهتر با ضمیر ناخودآگاه هیچ گاه به خودتان نگویید که: «من شکست می‌خورم»، «توانایی انجام این کار را ندارم»، و یا «قابلیت انجام چنین کاری را ندارم» چراکه ضمیر ناخودآگاه به سرعت آن را باور کرده و به عنوان یک حقیقت آن را می‌پذیرد. باید به ضمیر ناخودآگاه خود آموزش دهید که فقط به موفقیت، شادی، کامیابی، سلامت و عشق فکر کند با استفاده از ضمیر ناخودآگاه خود می توانید موفقیت، ثروت، شغل مناسب، خانه زیبا، ماشین دلخواه و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید، به زندگی خود وارد کنید. می‌توانید جملات مثبت خود را به طور روزانه تکرار کنید. زمانی هم که آنها را تکرار می کنید، در ذهن خود به تصویر بکشید و آنها را حس کرده و لذت ببرید. ما با قدرت و نیروی خاصی که در ضمیر ناخودآگاه‌مان وجود دارد، پا به دنیا می‌گذاریم فقط باید یاد بگیریم که چگونه می‌توانیم بیشترین حد از آن استفاده کنیم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ آدم‌هایی هستند که آدم‌های دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگی‌شان نصب می‌کنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانی‌رفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلان‌نویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت. این آدم‌ها بعد از این‌که استفاده‌شان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آن‌اینستال و سپس پاک می‌کنند. یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا می‌‌خواهید باهاش ازدواج کنید یا حتی باهاش ازدواج کنید. شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک می‌کنید آن اپ بدبخت حس می‌کند باگ آفرینش است. اگر به همه چیز به عنوان یک افزونه‌ی کاربردی و منفعت‌طلبانه نگاه می‌کنید، لطفا به اپلیکیشن‌ها نگویید دوست‌شان دارید. اپلیکیشن‌ها آدمند و بعد از شیفت‌دیلیت‌کردن از دست شما و آن ایام که استفاده‌ی ابزاری ازشان کرده‌اید خودشان را می‌آزارند و ذره‌ذره دق ‌می‌کنند. چون می‌دانند آنان به عنوان یک اپ مصرف‌شده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمی‌شوند و می‌بینند که شما هر چند وقت یک‌بار ویندوزتان را عوض می‌کنید و به‌روز می‌شوید. متن بالا نتیجه ی گپ زدن و همدردی با دوستی است که برای بار دوم در زندگی آن‌اینستالش کرده‌اند. من اپلیکیشن تو نیستم پوریا عالمی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ شما را نمی‌دانم! من اما هرچه که فکرهام زیاد باشد و ذهنم شلوغ‌تر، درست همان وقت‌ها مغزم خاطرات هزاران سال پیش‌تر را از قفسه‌های خاک‌خورده‌ی اتاقش بیرون می‌کشد که بعد میان جدی‌ترین فکرها و تصمیم‌ها یکهو چراغ خاطره‌ای روشن می‌شود، رنگ می‌گیرد و زنده می‌شود و جلو می‌آید مثلا همین الان که روی موضوعی تمرکز کرده‌ بودم و داشتم نتایج سرچ‌ها و نوشته‌هام را جمع‌بندی می‌کردم، به یک آن یادم افتاد که چند سالی هم از سال‌های جوانی را طرفدار خواننده‌ی عرب، «نانسی عجرم» بوده‌ام! آن سال‌ها که هنوز دسترسی به اینترنت این‌همه فراگیر نبود و گوگل این‌همه ابزار واجب زندگی نبود، سیستمم پر بود از پوسترها و عکس‌های پرتره‌اش. با بدبختی چندتایی از موزیک ویدیوهاش را هم پیدا کرده بودم و روزی صدبار گوش می‌دادم! عنوان یکی از شعرهاش «سحر عیونه» بود. این یکی را روزی هزاربار جدا گوش می‌دادم! عاشق آنجا بودم که دست‌هاش را می‌گذاشت روی شقیقه‌هاش و می‌خواند «یااااااای سحر عيونه و نظراته اول ما اتلاقينا عين بعين»! موضوع کلیپش هم از این داستان‌های آبکی عشق در یک نگاه بود که زمان جوانی ما خیلی ترند بود یک سالی که رفتم سوریه، وسط بازار شام پسرکی بود که سی‌دی‌ آلبوم‌های تمام خوانندگان عرب را می‌فروخت یادم هست که آن میان کلی به پدرم اصرار کردم که چندتا از سی‌دی‌های نانسی را برایم بخرد! از نظر پدرم خریدن سی‌دی در یک سفر زیارتی جایز نبود! اما راضی شد بالاخره. از شوق اینکه می‌توانم تمام ویدیوهای این بشر را بی وقفه در تمام روز پلی کنم در پوستم نمی‌گنجیدم! آنقدر که از تمام بازار شام و مسجد جامع اُمَوی، تصویر آن پسر و سی‌دی‌هایی که داد دستم، روشن‌تر است بعد از این همه سال. از سفر که برگشتم، قبل از هرکاری نشستم پای کامپیوترم و یکی از سی‌دی‌ها را توی سی‌دی‌رام گذاشتم! خالی بود! سی‌دی بعد؟ خالی بود! هر چهارتا سی‌دی را آن پسر جوان کیلومترها دورتر از من غالب کرده بود به من. پسرک حالا هم‌سن و سال من باشد شاید. همین سرظهری که من داشتم فکرهام را جمع‌بندی می‌کردم برای انجام کاری، از گرمای دمشق پناه برده به خنکای خانه‌اش! البته اگر هنوز مانده باشد در دمشق!! مشتش را پر از آب کرده و قبل از آنکه صورتش از قطرات آب خیس شود، یک آن یادش افتاده که سال‌ها قبل دخترکی بود که میان بازار شام، با ذوق بسیاری سی‌دی‌های نانسی را از او طلب کرده! بعد به تمام سال‌های جوانی که این‌چنین کاسبی می‌کرده از ته دل خندیده و فکر کرده که آن دخترک کجاست حالا؟! من اینجایم آقا سال‌هاست دیگر شعرهای نانسی را گوش نمی‌دهم! حتی قیافه‌اش هم از یادم رفته‌! اما باید عرض کنم که مغزی دارم به غایت آشفته! دقیقا شبیه همان بازار شام که روزگاری محل کسب و کارتان بود! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ یکی از دوستان‌مان در واتس‌آپ کلیپی خنده‌دار می‌فرستد. آنرا می‌بینم و قاه‌قاه می‌خندیم ولی برایش پیامی نمی‌فرستیم. او چند روز بعد ما را می‌بیند و گلایه می‌کند که چرا واکنشی نشان نداده‌ایم/ در یک گروه واتس‌آپی، در ماه رمضان، فردی هر روز صبح آیه‌ای از قرآن منتشر می‌کند. یکی از اعضا به او تذکر می‌دهد که یکبار فرستادید. پست شما لینک هم دارد. اگر کسی دلش خواست می‌رود و خودش می‌خواند و دیگری لزومی به انجام هر روزۀ این کار نیست. فردی که معلم کلاس کنکور است پس از راهنمایی یک دانش‌آموز دختر، نشانه تشکر، گل و قلب دریافت می‌کند. این نشانه‌ها، به ویژه قلب، باعث تنشی چند روزه بین او و همسرش می‌شود/ دانشجویی در روز تعطیل از طریق واتس‌آپ درباره درس به استادش پیام می‌دهد. استاد با ارسال استیکر چهرۀ خشمگین به او یادآوری می‌کند که امروز تعطیل است/ فردی به اشتباه عکس یک میوه را به گروه کاری شرکت ارسال می‌کند. میوه شکل موجهی ندارد. او پس از این کار تا مرز سکته پیش می‌رود. آیا ما درباره امور کاری حتماً باید در ساعات کاری پیام بدهیم؟ آیا این استدلال درست است که اگر کسی نخواست پیام ما را باز نمی‌کند؟ آیا ارسال استیکر قلب از طرف یک دانش‌آموز یا دانشجو به معلم درست نیست؟ آیا کسی که از اعضای یک گروه شناختی ندارد نباید هر روز یک آیه قرآن در آن گروه پست کند؟ اساساً آیا باید پست کند؟ ما این روز‌ها برای بسیاری از امور زندگی‌مان از ارتباطات اینترنتی استفاده می‌کنیم که روابط خانوادگی، روابط کاری، روابط آموزشی، روابط دوستانه، روابط مربوط به کسب و کار و خرید و حتی روابط عاشقانه از آن جمله‌اند. همه این‌ها توجه به پرسشی را ضروری می‌سازد: ادب یا بی‌نزاکتی، احترام یا بی‌احترامی در ارتباطات مجازی چیست؟ آداب اجتماعی به ویژه در خصوص فن‌آوری‌های جدید، نه به محض ورود و فراگیر شدن آن‌ها، بلکه آرام‌آرام در جامعه شکل می‌گیرند. گفتگوی اجتماعی می‌تواند موجب توجه عمومی، و به دنبال آن توافقی تدریجی روی «باید‌ها و نباید‌ها» در این زمینه شود. تقریباً همه فن‌آوری‌ها، تجربه‌ای از تعارض و توافق را پشت سر گذاشته‌اند. این روز‌ها ما برای آنکه غذایمان را با قاشق و چنگال بخوریم آنقدر‌ها تأمل نمی‌کنیم و برای این کار استدلال نمی‌آوریم. قاشق و چنگال جزوی از آداب سفره در بسیاری از نقاط دنیاست. ولی روشن است که استفاده از قاشق و چنگال هم تاریخی از تنش و توافق جمعی را پشت سر گذاشته است و از ابتدا جزوی از آداب غذا خوردن نبوده است. ویرجینیا شی در سال 1994 کتابی درباره «نتیکت»(1) منتشر کرد. نتیکت در واقع ترکیب کلمات «نِت» و «اتیکت» (به معنای آداب معاشرت) است و به آداب رفتار مؤدبانه و احترام‌آمیز در فضای اینترنت اشاره دارد. توصیه‌های وی در ده ‌بند خلاصه شده است که با تغییراتی در مثال‌ها در ادامه آمده است: _اصل اول: انسان بودن را به خاطر بسپارید. در فضای اینترنت با دیگران همانطور رفتار کنید که دوست دارید دیگران با شما آنطور رفتار کنند. _اصل دوم: در فضای اینترنت به همان معیار‌های رفتار پایبند باشید که که در زندگی واقعی به آن پایبند هستید. هر چند قواعد ارتباطات مجازی نمی‌تواند دقیقاً مانند دنیای واقعی ما باشد ولی شما تلاش خودتان را داشته باشید. _اصل سوم: موقعیت‌های مختلف را در نظر بگیرید. برای مثال پیام فرستادن برای استاد، پیام فرستادن به یک دوست صمیمی، پیام فرستادن به همکار با هم فرق دارد. _اصل چهارم: به زمان و حجم اینترنت دیگران احترام بگذارید. تلاش کنید وقت دیگران را بی‌جهت نگیرید. پاسخ دادن به پیام‌ها واقعا وقت‌گیر است. _اصل پنجم: در ارتباطات آنلاین خود را خوب جلوه دهید. در هر صورت پیامی که می‌رود قضاوتی درباره شما ایجاد می‌کند. روی پیام دقت داشته باشید. _اصل ششم: دانش تخصصی را به اشتراک بگذارید. هر خبر یا اطلاعاتی دریافت می‌کنید سریع آنرا برای دیگران نفرستید. کمی مکث، بررسی و تأمل کنید. _اصل هفتم: خیلی اوقات در گروه‌ها ممکن است آتش جنگ به شکل‌های مختلف شعله‌ور شود. سعی کنید شعله تنش را پایین بیاورید. بر روی خود کنترل داشته باشید. _اصل هشتم: به حریم خصوصی دیگران احترام بگذارید. دوست‌تان عکسی از خودش برای شما ارسال کرده است. شما آنرا برای دوست دیگرتان نفرستید. عکس‌های قدیمی را بدون اجازه کسانی که در عکس هستند منتشر نکنید. _اصل نهم: از قدرت خود سواستفاده نکنید. اگر متخصص هستید. اگر دانش بالایی دارید. سعی نکنید دیگران را مرعوب خود کنید. _اصل دهم: نسبت به اشتباهات دیگران گذشت کنید. هر کس ممکن است ناخواسته و به اشتباه پیامی منتشر کند. سعی کنید فراموش کنید و سریع قضاوت نکنید. دکتر فردین علیخواه ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ وقتی شما یک ماشین یا یک آپارتمان می‌خرید یا دوستی را ملاقات می‌کنید خوشحال هستید. چرا این چیزها برای شما شادی میاورند؟ شما به یک فرد خاص، یا یک ماشین یا آپارتمان خاصی که از آجر و سیمان ساخته شده جذب می‌شوید. این آهن و لاستیک و بنزین نیستند که با داشتن ماشین برایتان شادی به همراه میاورند، همچنین این گوشت و پوست و مغز و استخوان یک شخص نیست که برای شما شادی به ارمغان می‌آورد. هنگامی که شما شاد هستید خویش را در خودتان تشخیص می‌دهید و از امیال و خواسته‌ رها هستید. هنگامی‌که یک ماشین می‌خرید آرزوی شما برای داشتن ماشین از بین می‌رود، میل و خواسته شما برای داشتن ماشین شما را ترک می‌کند. هنگامی‌که با دوستی ملاقات می‌کنید میل شما برای دیدار با او از بین می‌رود. این خالی بودن از میل و آرزوست که به شما شادی می‌دهد. اگر بدانید که این خالی بودن از میل و آرزو است که به شما شادی می‌بخشد آنگاه می‌توانید همیشه ذهنتان را خالی نگه‌دارید. آنگاه در هرکجا که هستید می‌توانید شاد باشید، هنگام راه رفتن، حرف زدن، نشستن، ایستادن، خوابیدن در هر وضعیتی می‌توانید شاد باشید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ 🔴 یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید تا افسردگی نگیرید دانشمندان با تجزیه و تحلیل الگوهای رفتاری که می‌تواند بر میزان افسردگی تأثیر بگذارد، دریافته‌اند که اگر صبح‌ها فقط یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید، شانس ابتلا به افسردگی در شما ۲۳ درصد کاهش می‌یابد. مطالعات قبل نشان داده بود که شب‌زنده‌دارها، دو برابر بیشتر از افراد دیگر دچار افسردگی می‌شوند. با این حال به گفته دانشمندان قرار گرفتن در معرض نور بیشتر در طول روز، باعث افزایش ترشح هورمونی به نام سروتونین در مغز می‌شود. سروتونین با تقویت روحیه و کمک به فرد در احساس آرامش و تمرکز همراه است. بدون قرار گرفتن در معرض نور کافی، سطح سروتونین شما ممکن است افت کند. سطوح پایین سروتونین علاوه بر خطر ابتلا به افسردگی اساسی، شانس فرد برای ابتلا به اضطراب، اسکیزوفرنی، کاهش میل جنسی، بیش‌فعالی و مشکلات حافظه را افزایش می‌دهد. این تحقیق در مجله JAMA Psychiatry منتشر شده ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ وقتی ايگويی در درون ما نباشد. وقتی ايگويی در درون ما نباشد: به دنيا از طريق دنيا نگاه خواهيم كرد انسانها را روح خواهيم ديد؛ روح هایی كه در حال تجربه درونی خودشان هستند. از موفقيت آنها شاد خواهيم شد به آنها عشق و آزادی خواهيم داد درد آنها را، درد و رنج خودمان خواهيم دانست دوست داشتن انسانها را ترجيح خواهيم داد تا اينكه نفرت و كينه و دشمنی نسبت به آنها داشته باشيم. وقتی ايگويی در درون ما نباشد: رابطه ما با الوهیت درونمان قوی تر خواهد شد اراده او را بر اراده خودمان ترجيح خواهيم داد خانواده اصلی مان را كه اجزای درونی ما هستند ، خواهيم شناخت. خود را تافته جدا بافته ای از خانواده اصلی درونی مان نخواهيم دانست. ضربان قلب مان، با ضربان الهی هم نوسان خواهد شد وقتی ايگويی در درون ما نباشد: خودمان را مركز دنيا نخواهيم ديد رنجاندن انسانها را رنجيدن خودمان خواهيم دانست رنجيده شدن را به رنجاندن ترجيح خواهم داد. دشمنان خود را دوست خواهيم داشت و برايشان عشق و مهربانی آرزو خواهيم كرد همه هستی را، چه اجزای بی جان و چه موجودات جاندار، در مسيری رو به سوی كمال خواهيم ديد. وقتی ايگويی در درون ما نباشد: حسادت، جای خود را به نوع دوستی خواهد داد. شهوت، جای خود را به عشق و مهربانی .. غرور جای خود را به شان و عظمت الهی.. خشم جای خود را به هيبت و اقتدار .. وقتی ايگويي در درون ما نباشد: همه، او خواهد شد همه چيز زيبا خواهد شد همه چيز در طبيعت آينه ای خواهد شد كه خداوند در آن منعكس خواهد گرديد. زمين، خورشيد خواهد شد.❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد. امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است. اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها الان شهادت خودشان را دادند. پس از این گفته امیر دستور داد سر مرد را بزنند ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
☕️ شما را نمی‌دانم! من اما هرچه که فکرهام زیاد باشد و ذهنم شلوغ‌تر، درست همان وقت‌ها مغزم خاطرات هزاران سال پیش‌تر را از قفسه‌های خاک‌خورده‌ی اتاقش بیرون می‌کشد که بعد میان جدی‌ترین فکرها و تصمیم‌ها یکهو چراغ خاطره‌ای روشن می‌شود، رنگ می‌گیرد و زنده می‌شود و جلو می‌آید مثلا همین الان که روی موضوعی تمرکز کرده‌ بودم و داشتم نتایج سرچ‌ها و نوشته‌هام را جمع‌بندی می‌کردم، به یک آن یادم افتاد که چند سالی هم از سال‌های جوانی را طرفدار خواننده‌ی عرب، «نانسی عجرم» بوده‌ام! آن سال‌ها که هنوز دسترسی به اینترنت این‌همه فراگیر نبود و گوگل این‌همه ابزار واجب زندگی نبود، سیستمم پر بود از پوسترها و عکس‌های پرتره‌اش. با بدبختی چندتایی از موزیک ویدیوهاش را هم پیدا کرده بودم و روزی صدبار گوش می‌دادم! عنوان یکی از شعرهاش «سحر عیونه» بود. این یکی را روزی هزاربار جدا گوش می‌دادم! عاشق آنجا بودم که دست‌هاش را می‌گذاشت روی شقیقه‌هاش و می‌خواند «یااااااای سحر عيونه و نظراته اول ما اتلاقينا عين بعين»! موضوع کلیپش هم از این داستان‌های آبکی عشق در یک نگاه بود که زمان جوانی ما خیلی ترند بود یک سالی که رفتم سوریه، وسط بازار شام پسرکی بود که سی‌دی‌ آلبوم‌های تمام خوانندگان عرب را می‌فروخت یادم هست که آن میان کلی به پدرم اصرار کردم که چندتا از سی‌دی‌های نانسی را برایم بخرد! از نظر پدرم خریدن سی‌دی در یک سفر زیارتی جایز نبود! اما راضی شد بالاخره. از شوق اینکه می‌توانم تمام ویدیوهای این بشر را بی وقفه در تمام روز پلی کنم در پوستم نمی‌گنجیدم! آنقدر که از تمام بازار شام و مسجد جامع اُمَوی، تصویر آن پسر و سی‌دی‌هایی که داد دستم، روشن‌تر است بعد از این همه سال. از سفر که برگشتم، قبل از هرکاری نشستم پای کامپیوترم و یکی از سی‌دی‌ها را توی سی‌دی‌رام گذاشتم! خالی بود! سی‌دی بعد؟ خالی بود! هر چهارتا سی‌دی را آن پسر جوان کیلومترها دورتر از من غالب کرده بود به من. پسرک حالا هم‌سن و سال من باشد شاید. همین سرظهری که من داشتم فکرهام را جمع‌بندی می‌کردم برای انجام کاری، از گرمای دمشق پناه برده به خنکای خانه‌اش! البته اگر هنوز مانده باشد در دمشق!! مشتش را پر از آب کرده و قبل از آنکه صورتش از قطرات آب خیس شود، یک آن یادش افتاده که سال‌ها قبل دخترکی بود که میان بازار شام، با ذوق بسیاری سی‌دی‌های نانسی را از او طلب کرده! بعد به تمام سال‌های جوانی که این‌چنین کاسبی می‌کرده از ته دل خندیده و فکر کرده که آن دخترک کجاست حالا؟! من اینجایم آقا سال‌هاست دیگر شعرهای نانسی را گوش نمی‌دهم! حتی قیافه‌اش هم از یادم رفته‌! اما باید عرض کنم که مغزی دارم به غایت آشفته! دقیقا شبیه همان بازار شام که روزگاری محل کسب و کارتان بود! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel