🔴امام رضا(ع) و عاقبتِ شنیدنِ صدای جن!
راوی میگوید دیدم امام رضا (علیه السلام) بر درِ انبار هیزم ایستاده، آهسته با کسی سخن میگوید و من هیچکس را نمیبینم!!
گفتم: «آقای من، با که آهسته سخن میگویید؟» فرمود: «ابنعامر زهرایی، از جنّیان است. آمده از من سؤال کند و دردش را به من بگوید.»
گفتم: «آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.»
فرمود: «اگر صدایش را بشنوی...
ادامه این حکایت عجیب در لینک زیر🔰
https://eitaa.com/joinchat/371195984Cc861b12aed
📚 داستان کوتاه
ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود.
با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.
پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد، با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است، من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای، او لابد غذا یا دارویی را نام می برد، آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم.
مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید، حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم، ناشنوا خدا را شکر کرد.
ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد زهر! زهر کشنده! ناشنوا گفت نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد.
مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
حضرت موسی (ع) از محلی عبور می کرد، شخصی از بنی اسرائیل گفت:
یا موسی، من پیغامی دارم، آن را به خدا برسان.
به خدا بگو من هیچگاه به یاد تو نیستم، اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم.
وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر اینکه این پیغام حرف سنگینی بود آن را بیان نکردند.
اما خدای متعال به موسی فرمود:
موسی! پیغام بنده ما را بگو.
موسی عرض کرد: خدایا اینطور می گوید.
خدای متعال خطاب به موسی کرد و فرمود: به او بگو که تو به یک عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی و آن عذاب این است که شیرینی ذکر و یادم را از تو گرفته ام و از من بیگانه شده ای!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکرگذاریکنیمازخدایمهربانبرای
همه ی نعمتهای بیکرانش...🙏
🍃🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️خــدایا تنها
🌸کسی هستی که همیشه
⭐️هوامونو داری
🌸تو آن کریمی هستی
⭐️که از شنیدن غصه هامون
🌸خسته نمیشوی
⭐️خــدایا عـزیزانم
🌸را به تو میسپارم
🌙تا به آرامش برسند
🌸شبتون بخیر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است ، خروس اقبال شما میخواند
او فراخوانده شما را ازسوی خدا
که سر از بالین شبش بردارید
چشم خود باز کنید شکر نعمت گویید
و تمنای خود آغاز کنید
صبح بخیر ، روزتون مملو از شادی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا اگر تکیه گاهم تو نباشی بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید ، فرو میریزم...مهربانا قلبم را آنچنان متغیر کن که دنیا را دمی بی تو نخواهم و بال پروازم ده تا همچون پروانهها سبکبار باشم و ترجمان عشق تو گردم...پروردگارا حالم را آنچنان کن که با آواز خروسها تو را زمزمه کنم و در انتهای شب مست باده تو باشم و در اثنای روز برای رضای تو انصاف بورزم و مهربانی کنم و بندگانت را چون نشان خلقت از تو دارند ، شایسته اکرام بدانم.الهی آمین🙏🏻
جملات تاکیدی(تکرار کنیم):
امروز خردِ لایتناهی هدایتم می کند. عشق الهی توانگرم می سازد و به هر کاری دست بزنم پیروز و کامیاب می شوم.خدایا سپاسگزارم🙏🏻
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚عدالت دقیق خداوند
روزی حضرت موسی (علیهالسّلام) از کنار کوهی عبور میکرد، چشمهای در آنجا دید، از آب آن وضوگرفت، به بالای کوه رفت، و مشغول نماز شد. در این هنگام دید اسبسواری کنار چشمه آمد و از آب آن نوشید، و کیسهاش را که پر از درهم بود از روی فراموشی در آنجا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانی کنار چشمه آمد (تا از آب چشمه بنوشد) چشمش به کیسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پیرمردی خسته، که بار هیزمی برسر نهاده بود کنار چشمه آمد، بار هیزمش را بر زمین گذاشت و به استراحت پرداخت.
در این هنگام، اسبسوار در جستجوی کیسه پول خود به کنار چشمه بازگشت و چون کیسهاش را نیافت به سراغ پیرمرد که خوابیده بود رفته و گفت: کیسه مرا تو برداشتهای، چون غیر از تو کسی اینجا نیست. پیرمرد گفت: من از کیسه تو خبر ندارم. گفتگو بین اسبسوار و پیرمرد شدید شد و منجر به درگیری گردید. اسبسوار، پیرمرد را کشت و از آنجا دور شد. موسی (علیهالسّلام) (که ظاهر حادثه را عجیب و برخلاف عدالت میدید) عرض کرد: «یا ربّ کیف العدل فی هذه الامور؛ پروردگارا! عدالت در این امور چگونه است.»
خداوند به موسی (علیهالسّلام) وحی کرد: آن پیرمرد هیزمشکن، پدر اسبسوار را کشته بود. (امروز توسط پسر مقتول قصاص شد) و پدر اسبسوار به هماناندازه پولی که در کیسه بود به پدرچوپان بدهکار بود، امروز چوپان به حقّ خود رسید. به این ترتیب قصاص و ادای دین انجام شد، «و انا حکمٌ عدلٌ؛ و من داور عادل هستم»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#کلیپ_تصویری
سخنرانی استاد عالی
موضوع: خوشی در حسن ظن به خداست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایت
مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد.
غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند .
بعد صحبت به وجود خدا رسید .
مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول
هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم میگویند که او قادر مطلق است و اکنون و
گذشته و آینده را می شناسد…
چوپان ناگهان و بی مقدمه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند !
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه
کسی !!!
صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .
سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و
آوای انسان ، سرنوشت او
آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و
به همان شکل به سوی ما باز می گردد
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است.
(مترلینگ)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
🐛هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند...
همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود...!
او یک روز نامهای به هزارپا نوشت:
ای هزارپای بی نظیر!
من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم و می خواهم بپرسم چگونه میرقصید؟!
آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟
در انتظار پاسخ هستم...
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟!
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی و حسادت می تواند بر نیروی تخیل ما غلبه کرده و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد انصاریان
🎬موضوع: اهل بیت (ع) مامور پناه دادن به ما هستن
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel