🔴 شادی و نشاط
مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید.
حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟
آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد.
امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.
📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا کسی که در دامان تو پناه گرفت طعم بی پناهی را نمی چشد هر کس که مدد از تو گرفت بی یاور نمی ماند انکه به تو پیوست تنها نمی شود💙
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
اخلاص
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده؛ و به او نگو توسّط چه کسی ارسال شده است.
خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است؟
و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست.
🔴 منبع: امالی شیخ طوسی: ج2 ص290
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫أَمَّنْ یُجِیبُ
✨الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ
💫خدایا به حق این آیه
✨مبارکه
💫هر عزیزی تو دلش هر
✨حاجتی دارد روا بفرما
💫شب زیباتون متبرک به
✨گرمی نگاه خدا
💫الــهی
✨دلخوشیهاتون افزون
💫جمع خانوادهتون پراز دلگرمی
✨شبتون بخیر
💫وپراز آرامش الهی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
﷽ــ
سلام
صبح بخیر
روزتون پر برکت
یادتون نره
اگر خدا بخواد
امری انجام بشه؛
مانع رو مسبب قرار میده...🍃
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 هیچ کار خداوند بیحکمت نیست ...
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.» پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند ...
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند.
اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد.
وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 فرزند فراموشکار
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
فرزند یکی از سران ممالک در خاطرات خود می گوید: سال ها پیش، شبی دیر وقت، در ساعات بعد از نیمه شب مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: مادرت می خواهد تلفنی با شما صحبت کند. خیلی تعجب کردم این چه کار مهمی است که در این موقع مرا از خواب بیدار کرده اند. خواب آلود پای تلفن رفتم؛ مادرم بدون مقدمه گفت:
«سلام پسرم! به تو تبریک می گویم، امشب، شب تولد توست.» با اوقات تلخی جواب دادم: همین؟! این موقع مرا از خواب بیدار کردی که شب تولد من است؟
- مگر ناراحت شدی؟
- البته که ناراحت شدم مادر جان! این کار را می توانستی فردا صبح انجام دهی.
مادرم با خنده گفت: ناراحت نشو عزیزم، 29 سال پیش از این، درست در همین ساعت مرا از خواب خوش بیدار کردی، درد شدیدی عارضم کردی، اهل منزل و همسایه را هم از خواب بیدار کردی، مرا مجبور کردی بیمارستان بروم.
دکتر و پرستار دورم جمع شدند، چه شده؟ چه خبر است؟ هیچ.
معلوم شد آقازاده می خواهند تشریف بیاورند، در حالی که سرکار، صبر نکردید صبح روز بعد تشریف بیاورید و بی جهت عده ای را از خواب خوش محروم نسازید.[1]
پی نوشت ها
[1] مادر، ص 405
منبع : پاک نیا، عبدالکریم؛ پدر، مادر شما را دوست دارم، ص:172
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستانهای علما: حسن معاشرت یک عالم شیعی در میان اهل سنت
یکی از بزرگان نقل می کند که: مرحوم سید محسن امین عاملی را در تشییع جنازه یکی از بزرگان علماء سنی در بازار جمعه حمیدیه شام دیدم. با سرعت به سویش شتافتم سلام کرده و دستش را بوسیدم. و دنبال او حرکت کردم تا آنکه به مسجد اموی رسیدیم.
مسجد مملو از جمعیت شد. سید بر آن جنازه نماز خواند. پس از نماز مردم می خواستند دست سید را ببوسند تا آنجائی که گاهی یک نفر دست سید را می بوسید و می رفت و جهت بوسیدن دست سید دوباره بر می گشت.
می گوید: من از این مقام سید تعجب کردم و با خود گفتم چرا این همه سنی دست یک عالم شیعی را می بوسند؟ از سید از این همه احترام که نسبت به او شده است سوال کردم.
سید فرمودند: این نتیجه ده سال خوش رفتاری و معاشرت و سلوک با مردم است. بعداً فرمودند:
من وقتی به شام آمدم بعضی از نادانها سختترین دشمنان را بر من شوراندند و هر وقت در خیابان راه می رفتم فرزندان خود را دستور می دادند که به من سنگ بزنند.
بعضی اوقات عمامه ام را از عقب می کشیدند و من بر همه آزارها صبر می کردم. با آنها خوش رفتاری کرده، آنها را احترام نمودم، در تشییع جنازه آنها شرکت می کردم، به عیادت مریض های آنان می رفتم جویای احوال آنها می شدم، با آنها با خوش رفتاری و مهربانی صحبت می کردم تا آنکه دشمنی آنها مبدل به دوستی شد.(پندهایی از رفتار علما،ص60)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان یکی از یاران امام زمان(عج)
سخنران استاد عالی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 حکایتی عجیب از دنیا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود.
چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند.
حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید.
حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟
گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود.
حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1]
❌ پی نوشت
[1] الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى و العشرون، حديث 8؛ كمال الدين: 2/ 524، باب 46، حديث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3
منبع : عرفان اسلامی: 8/ 226
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 حسرت کم کاری برای ظهور امام زمان علیهالسلام در قرآن...
«ﻭ ﺍﺯ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮﻳﻦ دستوراتی ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭘﻴﺮﻭی ﻛﻨﻴﺪ؛ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎلی ﻛﻪ بیﺧﺒﺮﻳﺪ، ﻋﺬﺍﺏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﺪ
ﺗﺎ ﻣﺒﺎﺩﺍ کسی روز قیامت ﺑﮕﻮید ﺩﺭﻳﻎ ﻭ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺑﺮ ﺍﻫﻤﺎﻝ ﻛﺎﺭی و کوتاهیهایی ﻛﻪ ﺩﺭ اطاعت فرمان ﺧﺪﺍ ﻛﺮﺩم و ﺍﺯ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻮﺩم.» (زمر/۵۵-۵۶)
🌕 آقا امام کاظم علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمودند: «جَنْبُ اللَّهِ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ کَذَلِکَ مَا کَانَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ بِالْمَکَانِ الرَّفِیعِ إِلَی أَنْ یَنْتَهِیَ الْأَمْرُ إِلَی آخِرِهِمْ.»؛ «جَنب خدا، امیرالمومنین علی علیهالسلام و پس از او اوصیاء او در جایگاه والایشان هستند تا اینکه به آخرین نفر از ایشان، قائم عجلالله فرجه پایان یابد.»
🌕 امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز فرمودند: «مَنْ آثَرَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَهًِْ وَ اخْتَارَهَا عَلَیْنَا عَظُمَتْ حَسْرَتُهُ غَداً»؛ «هرکه دنیا را بر آخرت برگزیند و بر ما ترجیح دهد، فردا بسیار حسرت خواهد خورد!»
✅ امام زمان علیهالسلام یعنی عصاره تمام انبیا؛ خدمت به او، کار کردن برایش، نشر مناقبش، گسترش فضائلش، آن هم در عصر غیبتش، گوهری ناشناخته است؛ و فردای قیامت در حسرت آنیم که چرا یک قدم بیشتر میتوانستیم و برنداشتیم. (حاج شیخ وحید خراسانی)
📗تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج۱۳،ص۲۶۶
📗بحارالأنوار، ج۲۴، ص۱۹۱
📗الکافی، ج۱، ص۱۴۵
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا
خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی میرویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است میرویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم.
کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق میشدم احساس میکردم حالم بهتر میشود نمیدانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد.
در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستادهام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «میخواهم چیزی نشانت بدهم».
با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه میگفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب میکرد.
راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطهای از زمین چالهای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش میشد.
آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکسها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنهای قرار داشت به عکسها که نگاه کردم میدیدم که انگار با من حرف میزنند ولی ....
❌ ادامه در پست های بعدی...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel