هدایت شده از تبلیغات عجایب
خاطرات یک زن زندانی...
شوهرم دکتر بود
هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم
ولی خودش نمیومد،
یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه
اما با چیزی که دیدم بالا آوردم و عق
زدم چون اون داشت..
https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9
روایتی واقعی👆🏻
604.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهارشنبه تون زیبا
مهربانتر و بخشندتر
و قابل اعتمادتر از
خدا پیدا نکردم
پس شما را عاشقانه به خدا
می سپارم، ومیدانم
بهترین ها را
برایتان فراهم میکند 🌷
#کانال_رسمی_عجایب_جهان👇
💟🇯🇴🇮🇳👇
cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
هدایت شده از تبلیغات گسترده ترابایت
. ❗️🧠 تست هوش 🧠❗️
اگه بتونی تو ۱۵ ثانیه اشکال این تصویر رو حدس بزنی یعنی جزء ۱ درصد افراد #باهوش هستی👆🤔
مشاهده پاسخ
مشاهده پاسخ
هدایت شده از تبلیغات عجایب
💈اسم همسر شما بر اساس ماه تولدتون💖🌈
👫💍 ماه تولدت رو لمس کن 💍👫
فروردین 🤡♥️ اردیبهشت 🤡♥️
خرداد 🤡♥️ تیـر 🤡♥️
مرداد 🤡♥️ شهریور 🤡♥️
مـهر 🤡♥️ آبـان 🤡♥️
آذر 🤡♥️ دی 🤡♥️
بـهـمن 🤡♥️ اسفنـد 🤡♥️
907.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهی جنگی😁😂😁
مامانم آشپزی میکرد بابام رفت پیشش با حالت عجله گفت نمک بریز ، گاز و کم کن ، در قابلمه رو بزار ، زود باش ادویه هم بزن، مامانم گفت چی میگی مگه خودم بلد نیستم؟
گفت وقتی تو ماشین میشینیم هی میگی ترمز کن راهنما بزن و اینا همین حس بهم دست میده 😑😂
هدایت شده از سابقه گسترده تاج👑
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیک درست میکنم رنگی رنگی 😎🌈
اینم بگما یماه پیش صفر صفر بودم الان بیست بیستم 🤩
و کلی سفارش کیک تولد و عصرونه میگیرم 📝
تازه اونم بدون فر و ماکروفر و توستر فقط با قابلمه و ماهیتابه 🛎🥞
ببین کاری نداره چون اینجا مربیه آشپزش مو به مو بهت با فیلم یاد داده 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/25428122C149b27bf44 🍯🍃
از درست کردن شکلات 🍫 تااا درست کردن کیک تولد 🎂 همه صلواتی 📿
هدایت شده از تبلیغات عجایب
منوهمسرم از خوردن برنج خسته بوديم😩
برنج هم گرونه هم چاق میکنه😢
هم پولمون میرفت هم چاق میشدیم😭
خواهرشوهر گلم با معرفی اینجااااااا
زندگيمو از اين رو به اون رو كرد😱
هر روز دستور سه تا غذای #نونی #جديد #سالم ميذاره که #نیم_ساعته آماده میشه😅
با کمهزینه ترین و سادترین مواد #بهترین_غذاهارو_درست کن👌
https://eitaa.com/joinchat/25428122C149b27bf44
هدایت شده از تبلیغات عجایب
چند وقتی بود خانومم اصرار داشت بره توو یه شرکت خصوصی که دوستش کار میکنه و حقوق خوبی هم میگیره کار کنه.
خلاصه بعد از کلی اسرار قبول کردم.چند ماه اول روال زندگیمون مثل قبل بود،اما بعد یه مدتی زندگیمون اون خوشی قبل رو نداشت و خانومم اصلا به فکر زندگیش و مخصوصا دخترمون مهرسا نبود.
تا اینکه یه روز بهش شک کردمو رفتم ماشین و کنار شرکتشون پارک کردمو نشستم توو ماشین که یه مرتبه دیدم خانومم با...😳😱👇❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/3622174875Cc80785f9e5
شاید برای شما هم اتفاق بیوفتد😭☝️