eitaa logo
بهلولbohlool😄
447 دنبال‌کننده
19هزار عکس
15.2هزار ویدیو
94 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇 @Hossein_Hajivand
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات عجایب
[به دلیل درخواست مکرر شما برای اخرین بار لینک کانال (( مجله زناشویی )) رو میذارم خواهشا دیگه کسی تو PV درخواست نکنه]📵¹⁴ 🔚اینم لینکش برای آخرین بار(فقط بالای ۱۸ سال بیاد)👇 https://eitaa.com/joinchat/817497324Cf2a6da3bb4 زود جوین شو تا پاک نکردم 👆 بیا ببین چه خبر 🙊🏃‍♀
هدایت شده از لطیفه‌آباد
جوری که مامانم انتظار داره تو خونه باشیم وقتی جاروبرقی رو روشن میکنه 🤣🤣🤣
هدایت شده از تبلیغات عجایب
⛔️ دیگه اعتماد به نفس نداشتم... تا اینکه یه راه پیدا کردم. خودت عکسو ببین... یه محصول دارن که تو کوتاه ترین زمان و تو خونه😍😎 ریزش موهاتون رو از بین میبره و رویش مجدد هم میاره😱 🔸کانالشون 👇 https://eitaa.com/joinchat/3759015144Cf01cb80fd7زود عضو شید چون سریع پاک میشه
هدایت شده از لطیفه‌آباد
‏هی میگه پول مهم نیست، مهم اخلاقه. 😎 خب پول نباشه آدم خود به خود اخلاقش گند میشه. 😩😩 فرض کن صبح به صبح نون و پنیر بخوری، یکی دیگه کله پاچه بخوره. خب معلومه اون اخلاقش بهتر میشه 😢😋😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌
هدایت شده از تبلیغات عجایب
کسب درآمدباهنر ارغوان بافی😍 🔙این عکس های بالا رو ببین👆🚨 ببین چه فرصتی پیش روته🎯 🚨خبرخوب اینکه یه آموزش رایگان ارغوان بافی برات قرار دادم برای شروع آموزش ارغوان بافی و دریافت آموزش رایگان 🟡بزن رو لینک زیر وعضو کانال شو👇😍 https://eitaa.com/joinchat/2313946334Cfc688572ee
442.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.... ☕️🌼❤️ مي شود آنقدرلبخند بزنی كه يادم برود دلم چی می خواست؟ عصرتون عاشقانه و شاد🌹 ⬇️🇯‌🇴‌🇮‌🇳⬇️ 🌏  @Ajaieb_Jahan
عشق یعنی که فدایش بکنی دینت را وقف چشمش بکنی هم دل و آئینت را چونکه فرهاد شدی تیشه بدستت افتاد نشکنی هیچ زمانی دل شیرینت را.. ⬇️🇯‌🇴‌🇮‌🇳⬇️ 🌏  @Ajaieb_Jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا فراته جایی که آب هم شرمنده شد 🏴 ⬇️🇯‌🇴‌🇮‌🇳⬇️ 🌏  @Ajaieb_Jahan
@Muzicshadjadid4_5990004056653836706.mp3
زمان: حجم: 4.29M
حسین فخری        نوحه محرم 1404 🏴 ⬇️🇯‌🇴‌🇮‌🇳⬇️ 🌏  @Ajaieb_Jahan
یسنا هنوز پایین نیومده بود و آهسته به مامان اشاره کردم کجاست و مامان چهره‌ی نگران به خودش گرفت و شونه بالا انداخت. رُزا که باز هم لباس فوق جذب پوشیده بود و روسری نداشت، بهم گفت: وای! من دیگه نمی‌تونم طاقت بیارم! جان من بگو زودتر خانمت بیاد ببینمش! یسنا حلال‌زاده بود که همون لحظه بهم زنگ زد و جواب دادم. آهسته و نگران گفت: سلام! شما کجایی؟ - اومدم خونه، پایین پیش بقیه نشستم. - منم بیام؟! نگران بودم! خیلی نگران بودم که نکنه مامان و نادیا در موردش درست گفته باشن و با مانتو بیاد! چاره‌ای نبود و با کلافگی گفتم: آره بیا! تماس رو قطع کردم و متوجه شدم بقیه به مکالمه‌ی من گوش دادن. مامان به قدری دلواپس بود که با بی‌قراری زانوش رو ماساژ می‌داد و نادیا هم از جاش بلند شد تا بره. پشت به پله‌ها نشسته بودم و چیزی نگذشت که آرمان به یکباره ساکت شد و نگاهش مات پله‌های رو‌به‌روش شد! سکوت بدی حاکم شد و رُزا جوری به پله‌ها زل زده بود که انگار می‌خواد دیدنی‌ترین پدیده‌ی تاریخ رو ببینه! صدای پای یسنا که پله‌ها رو یکی یکی پایین می‌اومد، توی گوشم پیچید و با خودم گفتم مگه کفش چی پوشیده که اینجوری صدا می‌ده؟ باورم نمی‌شد استرس گرفته باشم! فقط من بودم که نگاه نمی‌کردم! دستم رو مشت کردم و به عقب متمایل شدم تا بتونم پله‌ها رو ببینم و نامزد محجبه‌ام رو دیدم که........ ادامه‌ی این رمان هیجانی اینجاست👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/1005977702Cc8f1adff91
هدایت شده از تبلیغات عجایب
مادرم گفت زن محجبه‌ام بلد نیست لباس بپوشه و توی مهمونی آبرومون رو می‌بره! منم بهش گفتم اگه آبروریزی کنه وای به حالش! ولی وقتی پله‌ها رو پایین می‌اومد...... رمان جذاب دلبر گیسو طلا👇🏼👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/1005977702Cc8f1adff91