eitaa logo
بهلولbohlool😄
446 دنبال‌کننده
19هزار عکس
15.2هزار ویدیو
94 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇 @Hossein_Hajivand
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدم بابام داره رو یسری کاغذ چیزی می نویسه پرسیدم اینا چیه گفت دارم اسم هممونو رو این کاغذا می نویسم که هرموقع دلار ۲۵ هزار تومن شد قرعه کشی کنیم تا یکنفر از بینمون خدافظی کنه نصفه شب رفتم کاغذارو دونه دونه باز کردم دیدم رو همش اسم منه 😐😂😁 {👀 @Latifehabad 😹🙌} {👀 @bohlool_rd😹🙌}
دوستم یدونه از اینا رو برای مادر شوهرش کادو گرفته، اون بیچاره هم نمیدونه چیه کلی تشکر کرده 😐😂 {👀 @Latifehabad 😹🙌} {👀 @bohlool_rd😹🙌}
هدایت شده از عجایب جهان
✍مرحوم دولابی میفرمایند در بهشت هیچ وقت جا تنگ نمی شود همیشه وسیع است چون هم رحمت خداست هم بهشتیان آنقدر محبت دارند که توی هم میروند تا جا باز شود جا زیاد است وهیچ وقت پر نمی شود. اما جهنم این طور نیست از روز اول پر است هرکس وارد جهنم می شود جهنمیان راهش نمی دهند می گویند عقب تر برو اینجا جای ماست ببین در دنیا وقتی می خواهی ملک بخری دیگری می گوید این را من می خواستم بخرم ونمی گذارد شما بخری .از دنیا بوی جهنم می آید هرجا بروی می گویند تو چرا آمدی..
هدایت شده از عجایب جهان
✨﷽✨ ✅این متن خیلی خیلی زیباست ✍امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی.... یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری... باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر از عشق تو... به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی... دوست و دوستدارت: خـــــــدا♥️ ‌‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ___________
هدایت شده از عجایب جهان
سالروز شهادت جواد الائمه (علیه السلام) بر تمام محبان اهلبیت تسلیت باد! ❥┅┄→•☆↓ ↓☆•←┄┅❥ •••❥❥•←• ☆﷽☆ Jõıň☞‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❢✧❁ @Ajaieb_Jahan ❁✧❢
هدایت شده از لطیفه‌آباد
من به شدت معتقدم که تنها چیزی که باعث شفافیت پوست میشه، اس ام اس واریز حقوقه😍 لامصب مثل لایه بردار عمل میکنه😂😂👍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ہ‌آباد ❢ ❥ •●❥JOiN👇🏼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Jõıň ⇄☞ @LatifehAbad ←•→ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چایم را تلخ می نوشم! نه به خاطر این که طعم زندگی تلخ است... بخاطر این که قندون دوره حال ندارم بیارمش😁😂 نخند پست احساسیه😂😂 ہ‌آباد ❢ ❥ •●❥JOiN👇🏼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Jõıň ⇄☞ @LatifehAbad ←•→
حساب کردم دیدم اگه همسایمون ، به جای ساختن ۴ تا بچه در یک واحد ۷۵ متری ، ۷۵ دقیقه رو تربیت اولین بچه ای که ساخت کار میکرد ، هم من الان خواب بودم ، هم خودش توو یک واحد ۱۲۰ متری داشت زندگی میکرد اعداد و ارقام در زندگی ، نقش به سزایی داره 😂😂ہ‌آباد ❢ ❥ •●❥JOiN👇🏼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Jõıň ⇄☞ @LatifehAbad ←•→
هدایت شده از لطیفه‌آباد
به بابام گفتم برام ساندویچ کالباس بگیره رفته سوسیس گرفته میگم چرا سوسیس گرفتی؟ میگه گربه گربه س دیگه بخور😐😑😂 ہ‌آباد ❢ ❥ •●❥JOiN👇🏼 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ Jõıň ⇄☞ @LatifehAbad ←•→
هدایت شده از عجایب جهان
چرا نباید ماسک خود را روی چانه بیاوریم؟ ❥┅┄→•☆↓ ↓☆•←┄┅❥ •••❥❥•←• ☆﷽☆ Jõıň☞‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❢✧❁ @Dooctor ❁✧❢
هدایت شده از  ایده های بانوان
687.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸پروردگارا... ✨به خواب عزیزانم آرامش 🌸به بیداریشان آسایش ✨به زندگیشان عافیت 🌸به مهرشان وفا ✨به وجودشان صحت عطا بفرما 🌸مثل هر شب براتون ✨یک تن سالم 🌸یک لب خندووووون ✨یک دنیا خوشبختی 🌸وفرداهایی بهتر ✨ازخداوند مهربان خواستارم... شبتون زیبا💐💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ❥❣❥ ʝσɨŋ 👇🏻 ┏━━━━•✾•●•✾•━━━━┓ Jõıň ⇄☞ @Madarpedar ❥••• ┗━━━━•✵•●•✵•━━━━┛
هدایت شده از  ایده های بانوان
✨﷽✨ 📙حکایتی بسیار زیبا و خواندنی ✍كشاورزی هر سال که گندم میكاشت، ضرر میكرد. تا اینكہ یك سال تصمیم گرفت، با خدا شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد. اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند. اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد. هنگام درو از همسایه‌هایش كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد.‌اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانه‌اش برد و گفت: «خدایا، امسال تمام زراعت مال من، سال بعد همه اش مال تو!» از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد، اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند.‌باز رو كرد به خدا و گفت: «ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندم‌ها را من میبرم و در عوض دو سال پشت سر هم، برای تو كشت میكنم!» سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند.‌وقتی روانه شهر شد، در راہ با خدا راز و نیاز میكرد كه:‌«خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندم‌ها را در راہ تو بدهم!!» همینطور كه داشت این حرفها را میزد، به رودخانه‌ای رسید. خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندم‌ها و خرها را یكجا برد. مردك دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد:‌«های های خدا!‌گندم‌ها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟» هرکه را باشد طمع اَلکَن شود با طمع کی چشم و دل روشن شود پیش چشم او خیال جاہ و زر، همچنان باشد که موی اندر بصر! جز مگر مستی که از حق پر بوَد گر چه بِدْهی گنجها، او حُر بود 📚برگرفته از مثنوی معنوی 🎀 خدا ناظر بر اعمال ماست 🎀