ا نه....
فقط خدا کنه راست گفته باشه😩چون دوستام هرجور چیزی میفرستادن برام😫...
اگه محمد میفهمید کلمو میکند...
چون خیلی بهم گفته بود مواظب گوشیت و چیزای توش باشی...
خلاصه سارا و یاسین رو بردم تو هال...
محمد بهشون گفت چکار میکردین تو اتاق..
قبل اینکه سارا حرف بزنه ،،گفتم هیچی لگو بازی میکردن...
بعدم یه اخم به سارا و یاسین کردم که یه وقت درمورد گوشی چیزی نگن😠
محمد همچنان اخماش تو هم بود...
شروع کردیم به خوردن شام...
چقدر خوشمزه شده بود😋
مخصوصا مرغاش...
هی خوردم ..هی کشیدم برا خودم...
دیگه میخواست از حلقم بزنه بیرون😁
دیگه دیدم جاندارم رفتم کنار....🤪
هنوز بقیه سر سفره بودن که شوهر خواهرم زنگ زد و اومد بالا....
بیچاره چون کارش تا دیروقت طول میکشید همیشه یا وسط شام خوردن میرسید یا بعدش...
هممون همیطور نشسته باهاش احوال پرسی کردیم ولی خواهرم طبق عادتش بلند شد و باهاش دست دادو کتشو دزش گرفت...
بعدم سریع رفت براش یه چای ریخت و آورد..
با خودم گفتم اووووو ...این چقد باز شوهرشو تحویل میگیره😒
حالا خودش واستاده دیگه..بره یه چایم بریزه برا خودش..چی میشه مگه😏
جالبیش این بود که یاسینم تا باباشو دید بلند شد😳
با خودم گفتم خوبه اینا یه بابای درست و حسابی نداشتن وگرنه چکار میکردن😅
گفتم چه خبر آقا جعفر....
کار وبار خوبه؟؟
هوای خواهر مارو که داری ها😆
آخه من خیلی باهاش شوخی میکردم..
عین داداشم بود...
جلوش راحتم بودم...
البته اونم خیلی اهل بگو بخند بود....
گفت آره بابا..
خواهر شما خانومه...
باید هواشو داشته باشم...👨
همچین خواهرم لپاش گل انداخت که نگو...
فک کنم با همین زبونش تونسته کاری کنه که خواهرم احساس کمبود نکنه و همیشه هواشو داشته باشه😏
خوش به حالش
تو دلم یه لحظه به خواهرم حسودیم شد👿...
آخه یه بارم نشده بود باهم بحثشون بشه که ما بفهمیم...
همیشه با سیاست خودش زود جمع و جور میکرد مسئله رو...
ولی منه خنگ هر وقت کوچکترین چیزی پیش میومد سریع میومدم به خانوادم و دوستام میگفتم..
اونا هم هر کدوم یه چیزی میگفتن که باعث میشد بحث و دعوامون عمیق تر شه😐
همه شام خوردیم و سفره رو جمع کردیم..
چقدرم زیاد درست کرده بود..خیلی حیف و میل شد..نصفش رفت سطل آشغال...
ظرفا رو شستیم و
بعدم نشستیم به خوردن میوه و تخمه وبگو بخند...
البته محمد اخماش تو هم بود..منم میخواستم لج اونو در بیارم بیشتر با جعفر میگفتم و میخندیدم😏
کم کم ساعتای ۱۱شد و محمد گفت حاضر شیم تا بریم خونه...
همینجور فک میکردم که برا حرفی که سارا بهش زده چه دروغی سر هم کنم و بهش بگم...
از مامانم و بقیه خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم...
هنوز یکم از راهو نرفته بودیم که محمد گفت معلوم بود امشب خونه مامانت چه خبر بوده🤨
چی میگفتین راجع به من،🤨
گفتم هیچی چی میگفتیم؟؟😒
محمد گفت پس سارا از خودش اومد گفت که پشت سرت حرف میزدن؟🤨
گفتم اولا سارا غلط اضافی کرد...
بعدم به خاطر کار بی عقلیه جناب عالی بوده😏
محمد گفت من؟😳
گفتم بله تو😏
یک کلام نمتونستی امروز داداشمو تعارف کنی از قبرستون با ماشین بیاریمش...
خانواده خودتو که زود یه چیزی میشه سوارشون میکنی...
اونوقت خانواده منو....
محمد گفت مگه داداشت ماشین نداره خودش...😳
گفتم نخیییر ..ماشینش در تعمیرگاه خراب بوده..😏
گفت اولا من چمدونستم که ماشین نداره...
دوما خاله زنکی کرده اومده به تو گفته.باید به خودم میگفته..
سوما دلم میخواد خانوادمو هر جایی ببرم به کسی هم ربطی نداره🤨
اسم اون داداشتو دیگه جلو من نیاری...
خجالتم نمیکشه مرتیکه🤨
گفتم خیله خب.من میدونم با خانواده تو....😏
محمدم گفت برو هر غلطی میخوای بکن..
داشتیم همینطور با صدای بلند بگو مگو میکردیم که سارا گوشاشو گرفت گفت بسسسه دیگه...😖
دیوونم کردین😖
با خودم گفتم آخ آخ..چه کاری کردم بهش گفتم...کاش نمیگفتم و خودم از داداشم معذرت خواهی میکردم و تموم😢
باز اینجکری با داداشم لج میشه که😩
همش تقصیر مامانم بود...
البته خودمم دهن بینم و سیاست ندارم😬
با داد سارا جفتمون ساکت شدیم و رسیدیم خونه....
پایان قسمت چهارم
صلوات برای ظهور امام زمان فراموش نشه🌹
👌تلنگـــ✨ــــر نـــ✨ـــاب
بعضیافڪرمےکنندگناهیعنے:
زیرپاگذاشتنمقدساتیا
خلافاعتقاداتعملڪردنیا
رفتارغیرمومنانهانجامدادن..
نهرفیق؛گنـاهیعنےضربهزدنبهخودت!
وخداازچیزےڪهبراےتو
ضررداشتهباشه،ناراحتمیشه..
#استادپنـاهیان
ــ ــ ــ ــ ــ ــ‹✨🌿›ــ ــ ــ ــ ــ
تمومِخوابوخیالمتویِبینالحرمینِ
-یهطرفآقامابالفضلیهطرفشاهمحسینِ
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••
@bokhtranasmani
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••
باشَدسَهممَناَزایندُنیا
تِکَهسَنگیکِهرویِآننِوِشتِهاَست
"شَهیدگُمنام"...♥
#اللهم_الرزقنا_شهادت🌱
کࢪبلایۍشدنمآ
بہهمینسادگۍاسٺ..
دستبࢪسینھگذاریم
وبگوییم''حسین''♥🖐🏻
#صلےاللّٰھعلیڪیآاباعبداللّٰه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منو در قبر شما نمیذارن😐
بله هرکیو تو قبر خودش میذارن! اما حواسمون باشه توی قبر خودمون باید حساب کتاب واجبات خودمونو پس بدیم....
#استاد_تقوی 🌿
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••
@bokhtranasmani
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••
هـرڪہمجنونحسیناستخوشـٰابرحـٰالش
چونکہلیلایدلش،لیلیِـےلیلایخداست🥺🤍
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••
@bokhtranasmani
•••·····~🍃🖤🍃~·····•••