eitaa logo
"خاکــــریز خاطــرات"
60 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
بہ نام نامے الله🌱 🤍 - شُہدا سرخۍ ِ خونِ‌شان را بھ سیاهۍِ چادرمـٰان امانت دادند؛ و واۍ بر خیانت‌کار . . . خادم شما↶! ^^:) @Gamandh 🫀|من‌بیمارتوام،لطف‌بِه‌مـاڪن‌نظرۍ ! بیمہ‌ۍ حضرت ِ مـٰادر 🔗 :)
مشاهده در ایتا
دانلود
13.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به اشڪ‌های پاک دهه نودی‌هات بیا .. جونِ من بیا .. بیا یارت میشم =) (@bokhtranasmani💜)
انسان با سه چیز مغرور میشود 1⇜ نامِ بزرگ 2⇜ خانه بزرگ 3⇜ لباسِ فاخر اما افسوس که بعد از مـرگـ ➊ نامش: مرحوم ➋ خانه‌اش: قبر ➌ لباسش: کفن (@bokhtranasmani💜)
دستور آشپزی گذاشته نوشته آموزش باز کردن یخ مرغ خب اینم دیگه آموزش داره؟ اینو که همه میدونن دیگه. دوتا شوخی باهاش میکنی یخش باز میشه😂 (@bokhtranasmani💜)
مرد میدان نبرد... درزیر بار آتش حقد و کینه ی دشمن؛ در زیر بار حمله ی منتقدین بی انصاف،از جبهه ی خودی و ناخودی؛ در زیر بار جهاد و نبرد اقتصادی؛ با همه ی خستگی ها و نخوابیدن ها،، تنت سلامت. سربلندیم با مجاهدت ها و ازجان گذشتگی هایت. ایمان داریم به آینده ی روشنی که نتیجه ی الطاف الهی دربرابر ایستادگی ها و مقاومتها و مجاهدت های شماست. همچنان مانند گذشته توسل و نذر سلامتی و موفقیت داریم برای شما ؛ای سیّد مجاهد (@bokhtranasmani💜)
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتون برای دوران طلایی روحانی تنگ شده شیطونا؟ 🔹یادش بخیر دوران روحانی اون دوران طلایی که محاله یادمون بره! 🔹گفتیم دوران طلایی یاد عکس هیئت دولت روحانی افتادم؛ یادش بخیر قبلا یکی از نشانه‌های تقوا این بود که ۳۰ثانیه به عکس هیئت دولت نگاه کنی و فحش ندی!😂 (@bokhtranasmani💜)
💛͜͡📒 رفیق جان):👀 امتحانات نزدیکه؛ اهمیتی نداره که ترم قبل چه وضعیتی داشتی!📖 گذشته ها گذشته!😉 این ترم تمام تلاشت را بکن👌🏻 و دقیق کن تا ان شاءالله بهترین نتیجه را بگیری!✌️🏼😎 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(@bokhtranasmani💜) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت اول آهنگ که قطع شد، انگار یکی هیجان و نشاطم رو از برق کشید😕. 🔹مامان نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت. چه خبره خونه رو گذاشتی روسرت سرسام گرفتم. حتما دوباره میگرن به سراغش اومده بود که عصبی نشون میداد. گونه اش را بوسیدم😘 💫دستمو دور شانه اش حلقه کردم  ببخشید مامان خوشگلم دیگه تکرار نمیشه.☺ لبخند نازی زد، عشقمی دیگه نبخشم چی کارکنم؟.😉 خیلی زود لحنش مهربون شد بالاخره یکی یدونه بودم و نازم خریدار داشت. ⚡باید چند روزی دور آهنگ و خط بکشی. جیغ بنفشی زدم😨.یعنی چی؟ من که عذرخواهی کردم. نه فدات شم حرفم علت دیگه ای داره. گوشام تیز شد و بیشتر کنجکاو شدم 🌿نیم ساعت پیش بابات زنگ زد شوهر دخترخالش فوت کرده باید بریم قم. کدوم دختر خالش؟ تو نمی شناسی ما با فاطمه خانم زیاد رفت و آمد نداریم بیشتر از سه، چهار بار ندیدمش ولی برای احترام هم که شده باید تو مراسم باشیم.☹ 💡یک لحظه ذهنم هوشیار شد یاد حرف های سارا افتادم ، میگم مامان این فاطمه خانم همونی نیست که  سارا رو برای پسرش می خواست؟ 🙁 💭به فکر فرو رفت بعدش لپم رو کشید. اره شیطون بلا خودشه  خوب یادت مونده. ژستی به خودم گرفتم و گفتم: ما اینیم دیگه!!😎 🌻سارا دختر کوچیکه عمو بهرام بود ریز نقش و تپل! با چهره ای بانمک و دوست داشتنی فاطمه خانم سارا رو تو مهمونی دیده بود و از وقار و متانتش خوشش اومده بود حرف  خواستگاری که مطرح شد زن عموی من مخالف بود!😟 📝کلی هم شرط و شروط سنگین گذاشت چون می گفت نمی خوام دامادم طلبه باشه! خلاصه به نتیجه نرسیدن و بهم خورد ❄هر چند سارا هم هیچ تمایلی نداشت و با خنده می گفت یک درصد فکر کنید زن آخوند بشم! ماهم از خنده ریسه می رفتیم!! تصورش هم محال بود😅 ادامه دارد... (@bokhtranasmani💜)
•🌸‌• +آنکہ اَز شَرمِ گُنہ باید کُند غیبت منم تو چرا جُرمِ گُنهکاران عالم میکشی؟! ..✋🏻🧡 (@bokhtranasmani💜)
تو بگو چشمان منتظرم تا کی باید براه بماند . 🦋̋۠ (@bokhtranasmani💜)
‌ـــ ـ تا خدا هست، بہ مخلوق دمـے تکیہ مکن کھ خدا کوهِ ثبات است و بشر، عین نیاز ! .🍀 >> (@bokhtranasmani💜)