eitaa logo
"خاکــــریز خاطــرات"
60 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
بہ نام نامے الله🌱 🤍 - شُہدا سرخۍ ِ خونِ‌شان را بھ سیاهۍِ چادرمـٰان امانت دادند؛ و واۍ بر خیانت‌کار . . . خادم شما↶! ^^:) @Gamandh 🫀|من‌بیمارتوام،لطف‌بِه‌مـاڪن‌نظرۍ ! بیمہ‌ۍ حضرت ِ مـٰادر 🔗 :)
مشاهده در ایتا
دانلود
↻🎻🍊••|| براے امروز و فردا نڪـن‼️ از کجا معلوم این نَفَسے ڪہ الان میڪشي جزو نَفَس هاےِ نباشہ خیلیا بـےخیال بودن و یهو غافلگیر شدن 🍊⃟🎻¦⇢ ✌️🏻 🍊⃟🎻¦⇢ (@bokhtranasmani💜)
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سوم 🌸خونه قشنگی داشتند یک باغچه نقلی زیبا در کنارحیاط درست شده بود و گلدان های پرگلی هم در اطرافش قرار داشت...❤️ ✴فضای غم انگیز خونه منو سمت حیاط کشاند.. نفس حبس شده ام رو آزاد کردم تو فکر و خیال بودم که توپی محکم به صورتم خورد!!😫 به خودم که اومدم نگاهم به پسربچه ای افتاد که مثل گربه روی دیوار نشسته بود. _توپ رو میندازی یا خودم بیام!.😒 ❄اخمام تو هم رفت و از عصبانیت دستام رو مشت کردم چقدر بی ادب بود😠 _یالا بپر پایین و مثل بچه ادم در خونه رو بزن و بخاطر رفتار بدت عذرخواهی کن بعد هم بگو خاله جان میشه توپم رو بدی؟! خندید و گفت: حوصله داریا! چه خودش رو هم تحویل میگیره! نگاه عصبانیم رو که دید زبون درازی کرد. ⚡بدون اینکه جلب توجه کنم از آشپزخونه چاقو برداشتم و زیر شالم قایم کردم و به حیاط برگشتم از نتیجه کارم راضی بودم باید براش درس عبرتی می شد تا از این به بعد با بزرگتر از خودش درست رفتار کنه!🙂 🌻پشتم به در بود که صدای زنگ اومد از همون پشت توپ رو بیرون انداختم حتی اینجا هم دست از شیطنت برنمی داشتم . هیچ صدایی نیومد یکم عجیب بود! 🍀 سرمو به طرف در برگردوندم اما با دیدن سید خشکم زد. نگاه متعجبش رو از من گرفت و به زمین دوخت لبخندی گوشه لبش بود دیگه از این بدتر نمی شد هول کردم و خجالت کشیدم و این بار من سرم رو پایین انداختم!!. 🌿غروب رفتیم سرخاک گریه های فاطمه خانم دل ادم رو به درد می اورد سید کمی دورتر ایستاده بود و ارام اشک می ریخت😔 کنار لیلا نشستم نمی دونستم تو این موقعیت چی باید بگم بخاطر همین فقط به نجوای سوزناکش گوش دادم:😣 🍃" _از وقتی یادمه کلی دستگاه بهت وصل بود خوب نمی تونستی نفس بکشی اما نفس ما بودی سایه ات بالا سرمون بود ، پشت و پناه داشتیم اخ باباجون نمی دونی چقدر دلتنگ نگاه مهربونتم " سرش رو روی قبر گذاشت و از ته دل گریه کرد.😭 🍁دیگه نمی تونستم این صحنه رو تحمل کنم تا حالا تو همچین موقعیتی قرار نداشتم از جمع فاصله گرفتم احتیاج داشتم کمی تنها باشم........ از سرخاک که می اومدیم ماشین بابا خراب شد مجبور شدیم شب رو بمونیم اما عمو اینا برگشتند....😕 ☀آهسته از پله ها پایین اومدم می خواستم برم حیاط ، تو فضای بسته نمی تونستم بمونم اصلا آرام و قرار نداشتم 😫 🌹 سید روی کاناپه خوابش برده بود و کتابی باجلد قشنگ کنار دستش بود حسابی چشمم رو گرفت. کمی جلوتر رفتم تا کتاب روبردارم اما پام به لبه میز برخورد کرد و لیوان روی زمین افتاد 💥 یکدفعه هوشیار شد فاصله کمی با هم داشتیم نگاهش با چشمانم تلاقی کرد مثل برق گرفته ها از جا پرید فقط تونستم به کتاب اشاره کنم در اتاق فاطمه خانم که باز شد بیشتر هول کردم خواستم برگردم که این بار پام به لیوان خورد و پخش زمین شدم چه ابروریزی شد کم مونده بود گریه ام بگیره .😓 ⚡با کمک فاطمه خانم بلند شدم انگار همه خرابکاری هام باید مقابل چشمای سید اتفاق می افتاد!!... ادامه دارد... (@bokhtranasmani💜)
➕ نیم ساعت درس خوندم و به این نتیجه رسیدم که حتما حکمتی داشته که خدا تقلب رو خلق کرده...😂 💬 (@bokhtranasmani💜)
10.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا با دقت نگاه کنید و پخش کنید...!! (@bokhtranasmani💜)
درشبڪه‌هاۍاجتماعۍفقط‌بہ‌فڪرخوش‌ گذرانۍنباشیدشمـاافسـران‌جنگ‌نـرم‌هستید‌؛ عرصہ‌جنگ‌نرم‌بصیرتۍعمـارگونہ‌واستقامتۍ مالڪ‌اشتـروارمۍطلبد..(:🖐🏿🗞 . . ‌‌‌ (@bokhtranasmani💜)
✨ 🍃 فرشتہ از شیطان پرسید: قویترین سلاح تو براے فریفتن انسانها چیست؟ شیطان گفت : بہ آنها مے گویم «هنوز فرصت هست» (@bokhtranasmani💜)
پناهنده‌ایم‌به‌گوشه‌ی‌قلب‌خدا . . .`💛 🤲 (@bokhtranasmani💜)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 مسابقه بزرگ ۳۱۳ 💥 ❌و امّا شرایط و قوانین مسابقه: 😎👇 ✔️ بنر ما رو برای دوستانتون بفرستید. 🙃 ✔️بنری که براتون میفرستیم باید حداقل ۱k سین بخوره. 👀 وهر چه بیشتر، امتیازتون بیشتر میشه ✔️ آیدی حداقل ۲٠ نفر از افرادی که از طرف شما عضو شدن رو برامون بفرستید. بیشترشد امتیازتون بیشتره💬 ✔️ به 5 نفر از شما عزیزان که امتیاز بالاتری کسب کنند، هدایایی تقدیم خواهد شد🤩 برای شرکت به آی دی @yazahra8221 مراجعه فرمایید ۳۱۳ ❤️ @ghalbeziba313 ❤️ 🔔🔔🔔🔔🔔 این مسابقه تا پایان ارديبهشت تمدید شد😍😍😍😍 (@bokhtranasmani💜)
‏رفتم‌بانڪ دیدم‌یہ‌مرده‌باپسرهفده‌، هیجده‌سالش‌اومدھ‌بود پدره‌اشتباهـی‌فرم‌رو‌امضاڪرد .. پسره‌همچین‌دادزدسرش‌ دلم‌میخواست‌ پاشم‌بزنم‌تودهنش..! چطورانتظار‌عاقبت‌بخیـری‌ دارن‌اینا..💔 !(:😐🤲🏻 (@bokhtranasmani💜)