eitaa logo
"خاکــــریز خاطــرات"
60 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
بہ نام نامے الله🌱 🤍 - شُہدا سرخۍ ِ خونِ‌شان را بھ سیاهۍِ چادرمـٰان امانت دادند؛ و واۍ بر خیانت‌کار . . . خادم شما↶! ^^:) @Gamandh 🫀|من‌بیمارتوام،لطف‌بِه‌مـاڪن‌نظرۍ ! بیمہ‌ۍ حضرت ِ مـٰادر 🔗 :)
مشاهده در ایتا
دانلود
ࢪفیق! اگه‌همہ‌دࢪها‌هم‌به‌ࢪوت‌بسته‌شد.. هیچ‌وقت‌ناامید‌نشو :)♥ ‌باوࢪداشته‌باش‌ڪه‌خدا‌هیچ‌وقت‌دیࢪنمیڪنہ و‌به‌مو‌قع‌میرسہ💕... فقط‌ڪافیه‌دل‌بسپریم‌بھش..! 🌱😌 •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
{•♥️͜͡🕊•} 🕊 ،میگفتن: حتی‌اگه‌یه‌درصداحتمـٰآل‌بدی‌که‌یه‌نفریه‌ روزی‌برگردـہ‌و!🙂🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ حق‌ندآری‌رآجبش‌قضـٰاوت‌کنی. قضـٰاوت‌فقط‌کآر:)♥️ •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرشته: داستان عبرت قسمت(۲۵) بسم الله الرحمن الرحیم از اینکه رفته رفته بار گناهام بیشتر و بیشتر میشد ناراحت بودم و وحشت زده...😰 از اینکه خوبیهایی که اون همه براشون زحمت کشیده بودم و خیلی هم نبودن ،،داشتن محو میشدن ،،،،متاسف بودم و غمگین😞 از اینکه دستم خالی بود پیش خدا و هادی شرمگین بودم و خجالت زده😓 حال بدی داشتم... حس کسی که همه داراییشو جلو چشمش داره از دست میده‌‌‌... حس کسی که نا امیده و وقتی برای جبران نداره... حس یه فرد وحشت زده... نمیدونستم باید چکار کنم... فقط شاهد خسران خودم بودم... نشستم...زانومو گرفتم تو بغلم و آه میکشیدم.... آه بر عمر بر باد رفته.. آه بر این پرونده سیاه.. آه از این همه نادونی و جهالت آه از این همه غفلت.. آه از این همه خسارت وزیانی که به خودم زدم...😓 همینطور که نشسته بودم حس کردم زیر پام داغ میشه... انگار زمینی که روش بودم داشت یهو تبدیل میشد به یه کوره... یه کوره بزرگ.... سرمو از زوی زانوم برداشتم تا ببینم چی شده که دیدم همه جا تاریکه😰 یه تاریکی محض.. یه تاریکی و ظلمتی که اصلا قابل وصف نبود... یه لحظه فک کردم کور شدم.... هیچ جا رو نمیدیدم... هر چی چشمامو مالوندم فایده نداشت... تاریکیش حتی از زمانی که تو دنیا چشمامو میبستم بیشتر بود.😰. یعنی چی؟؟😰 چرا اینطوری شدم‌‌‌... پاشدم ،،به این طرف و اون طرف میدویدم..‌ با صدایی که از ترس و وحشت به زور درمیومد خدا رو صدا زدم... هادی رو صدا زدم... خدایااااا.. چرا من کور شدم... چرا من هیچ جارو نمیبینم... کو پس اون همه نور.‌ هادی ... کجا رفتی دوست من..‌😰 مثل دیوونه ها شدم..طاقت نداشتم..میترسیدم یه حس تشنگی و گرسنگی برمن غالب شده بود... از شدت تشنگی وترس زبونم خشک شده بود‌... گرما هی شدید تر میشد.. مثل کسی بودم که تو یه کویر بی آب و علف و خشک و گرم ماه ها گیر کرده باشه... تاریکی و ظلمتم بهش اضافه شده بود... دو دستی چسبیدم به گلوم...از گرما و تشنگی نفسم نمیومد... داشتم خفه میشدم... با صورت رو زمین افتادم... رو زمینی که از شدت هُرم و گرما داغ شده بود... یهو صدایی وحشتناک تو گوشم گفت کو نمازات؟؟ مگه تو مسلمون نبودی؟؟؟ مگه شیعه نبودی؟؟ مگه خدا نمازو برات واجب نکرده بود؟؟؟ چرا نمازات کامل نیست؟؟ چرا سبک شمردی نمازات رو؟؟ به قدری صدا وحشتناک و از روی عصبانیت بود که وحشت کرده بودم😰😰 دوباره از جام بلند شدم... نمیدونستم چی بگم... از وحشت دهنم قفل شده بود.‌. در برابر اون صدای بلند نفسم بند اومده بود😰 دوباره بهم گفت کو نمازات؟؟؟ چرا نمازاتو سبک شمردی؟؟؟😡 چرا با این همه نماز قضا اومدی؟؟؟ کو روزه هات ؟؟ ای انسان جواب بده؟؟؟ به زور دهنمو که از شدت تشنگی خشکیده بود باز کردم و گفتم چرا من مسلمون بودم... خدارو میپرستیدم...😰 نماز میخوندم... فقط وقت نکردم نمازام رو کامل کنم...😓 گفت وقت نکردی....؟؟ مگه ما به تو سی سال مهلت ندادیم .. مگه بهت عمر ندادیم.. مگه بهت وقت ندادیم‌.. مگه بهت فرصت ندادیم؟؟؟ چرا استفاده نکردی؟؟؟ مگه جوون نبودی؟؟ مگه سالم نبودی؟؟ مگه اسلام نداشتی؟؟ مگا نماز ستون دینت نبود؟؟ مگه راهی نبود برا رسیدن به خالقت؟؟ مگه راهی نبود برای صحبت با معبودت؟؟ هیچی نمتونستم بگم... فقط سکوت کردم...😓 تشنگیم بیشتر و بیشتر میشد..‌ انگار کوره تو دهنم روشن کرده بودن... سوالش و چند بار ،،هر دفه خشمگینتر و بلندتر از دفه قبل میپرسید..... نمیدونم چی شد این سوال رو کردم؟؟ گفتم چرا اینقدر زود منو از دنیا بردین؟؟؟ من هنوز میخواستم جبران کنم...😓 با صدای بلند و عصبانی و گوش خراش بهم گفت::یکی از دلایلش سبک شمردن نمازت بود... ای انسان...مگه حدیث پیامبر درمورد سبک شمردن نماز رو نشنیدی که فرمود ::: کسی که نمازش رو سبک بشماره خدا به پانزده عذاب گرفتارش میکنه.. شش مورد در دنیا سه مورد در زمان مرگ سه مورد در قبر سه مورد در قیامت..... تمام این بلاهایی که به سرم اومده بود همش تو این حدیث بود😰 کوتاه شدن عمرم.. تشنگی.. گرسنگی.. برآ ورده نشدن حاجاتم... تاریکی و ظلمت... همین ملکی که ازم سوال و جواب میکنه.. با صورت کشیده شدن رو زمین... سخت شدن محاسبه اعمالم... و....... حدیثش خیلی طولانی بود... چجوری بود که من اونو تو دنیا نشنیده بودم😞 کاش میفهمیدم که چقدر نخوندن نمازای صبحم الان به ضررم شد... کاش میفهمیدم که چقدر عمرم به یه چشم به هم زدن قراره تموم بشه.. کاش تو دنیا کاری جز بندگیه خدا نمیکردم.. کاش😞 من هیچی از این حدیثو تو دنیا نشنیده بودم.. فقط بهم گفته بودن اولین سوال درباره نمازه... همیشه فک میکردم اینو میگن که مارو بترسونن😓 دیگه پاهام تاب تحمل نداشتن.. دیگه نایی برام نمونده بود.. با زانو رو زمین داغ افتادم.. رو زمینی که از بس داغ بود احساس سوختگی میکردم.. یهو احساس کردم آدمایی دورم هستن.. سرمو که این طرف و اونطرف چرخوندم‌
چیزای وحشتناک دیدم.. آدمایی رو دیدم که دارن به صورت رو زمین میکشوننشون.. زمین رنگی بین سرخ و سیاه شده بود.. فک میکردم داره ازش شعله در میاد.. وحشت کردم.. خدایا ینی منو هم میخوان اینجوری کنن😰 خدایا کمکم کن.... یا امان حسین.. یا ابوالفضل کمکم کنین😰 همینطور که داشتم ائمه رو صدا میزدم ،،صدای هادی تو گوشم پیچید که گفت؛؛مگه تو دنیا بهت نگفتن که شفاعت ائمه به کسی که نمازشو سبک میشماره نمیرسه؟؟؟؟ چرا الکی صداشون میزنی؟؟ تو توی دنیا به صدای اونا توجه کردی که حالا الان صداتو بشنون؟؟؟، تو توی دنیا اصلا کلامی ازشون خوندی یا شنیدی ،،که الان صداشون میزنی؟؟ گفتم آره... من برا امام حسین خیلی اشک ریختم😰 گفت تو فقط تو مراسم به بدبختیهای خودت گریه میکردی... هیچوقت هدف امام حسین برات مهم نبود..تنها از روی عادت اشک میریختی... تو معرفت نداشتی..شناخت نداشتی. هیچ وقت هم تلاش نکردی بفهمی.. چقد از این حرفش وحشت کردم... توی اون تاریکی و ظلمت،،با اون صدای وحشتناک،،وسط اون همه عذاب ،،با اون تشنگیه زیاد ،،،،ینی ائمه هم به دادم نمیرسن😰😰😰 خدایا چکار کنم؟؟؟ سرمو بالا بردم و با اینکه گلوم از شدت تشنگی میسوخت خدارو صدا زدم... خدایا اشتباه کردم .. فقط یه فرصت دیگه بهم بده... خدایا قول میدم جبران کنم... خدایا قول میدم نمازامو کامل بخونم... قول میدم روزه هامو بگیرم.. قبلیهاروهم جبران میکنم.. فقط یه فرصت.. خدا صدامو میشنوی😔 نه تنها من..همه اون آدما فقط خدارو صدا میزدن... اما انگار خدا با همشون قهر کرده بود.. فرشته ای میگفت ساکت باشین،،خدا میگه من باهاشون کاری ندارم😰 گفتم خدایا کو پس اون همه بخشندگیه و بزرگیت... کجا رفت اون همه سخاوت و کرمت؟؟ کجا رفت بزرگیت؟؟؟ خداااااا یهو هادی تو گوشم گفت؛؛بخشندگیه خدا زمانی بود که گفت اگه هزار بار هم گناه کنی با یه توبه حقیقی میبخشم و گناهات رو به صواب تبدیل میکنم.. بخشندگیه خدا زمانی بود که تو دنیا گناهات رو رو چشم بقیه پوشوند.. بخشندگیه خدا زمانی بود که هزاران راه برای هدایتت گزاشت و تو بی توجه بودی و خودتو به خواب غفلت زده بودی.. دو دستی چسبیدم به گلوم و گفتم خدایا من طاقت این تشنگی و عذاب رو ندارم‌‌... از دیدن مردا و زنایی که با صورت رو زمین داغ کشیده میشن و خدارو صدا میزنن وحشت کرده بودم.. 😰 وااای چقد بی نماز اینجاست... ای کاش من بین اینا نبودم... خدایا این عذاب برا منم هست ینی؟؟ خدایا کمکم کن.... دستامو بلند کردم و گفتم خداااااااااااااااا خیلیهارو هم میدیدم که راحت داشتن عبور میکردن و میرفتن ... چندتا فرشته هم کنارشون بود و مواظبشون... کاش منم جز این افراد بودم... کاش منم مثل اینا از این عذاب عبور میکردم... کاش فرصت داشتم برا برگشتن و خوب شدن.. کاش صدای اون شخص خشن و عصبانی مدام تو گوشم میگفت چرا نمازتو سبک شمردی؟؟ چرا نمازات قضا شد.. چرا نخوندی نمازاتو‌.. چرا روزه هاتو نگرفتی... چرا به حرف بقیه برا هدایتت توجه نکردی؟؟ چرا همه چیز رو به مسخره میگرفتی؟؟ خدا عادله..چرا تو هم مثل بقیه عبادت خدارو نکردی،؟. چرااا چرااا چراااا فیلم روزی که دختر داییم در مورد نمازهای قضا بهم میگفت و من مسخرش میکردم ،،جلو چشمم رد میشد‌.. انگار همه چیز جور بود که نتونم بهانه ای بیارم‌‌‌... کلافه شده بودم😖😖 هیچی نمتونستم بگم جز التماس به درگاه خدا‌‌ هادی رو صدا زدم.... هادیییییی فرشته مهربونننن کجایییی من میترسم کمکم کن😰😰😰 تو گوشم گفت ..تو جایی برای کمک نزاشتی... من نمتونم الان کاری برای تو انجام بدم... حتی ائمه تورو شفاعت نمیکنن چه برسه به من‌‌.. صداش خاموش شد... گفتم هادی برگرد... خدایااااا.... یه فرصت دیگه بهم بده.... و صدایی اومد که گفت هرگز✋ ما به اندازه کافی به تو وقت دادیم... الان اگه برگردی بازهم بی اعتنا به آخرتت میشی... برگشتی نیست✋.... چقد شنیدم که تو دنیا میگفتن اگه مُردی دیگه راه برگشتی نیست..نمیدونم چرا بهش بی توجه بودم😔 خدایا... صدای عصبانی از یه طرف.. دیدن مردمی که عذاب میشدن از یه طرف‌.. ندونستن جواب از یه طرف... تشنگی و تاریکی از یه طرف.. شفاعت نشدنم از یه طرف‌‌... خدایا خودت کمکم کن😰 یهو صدایی اومد که گفت ببرینش😡 دوتا ملک عذاب به سمتم میومدن که منو هم بکشونن و ببرن... ترسیدم و وحشت کردم... از جام بلند شدم... همونجور که دو دستی گلومو گرفته بودم ،،کشون کشون به این طرف و اونطرف فرار میکردم... به هر طرف میرفتم دوتا ملک عذاب رو جلوم میدیدم.... انگار راهی برای فرار نداشتم... انگار محکوم‌بودم به عذاب... ای وااای😰😰 اینقدر رو زمین داغ دویدم که حس کردم از جایی پرت شدم پایین.. اونجا....😰😰 ادامه داستان👆 صلوات برل سلامتی امام زمان فراموش نشه🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•✨🤲🏻🌱•دعای عهد•✨🤲🏻🌱• بخونیم‌براے‌‌فࢪجش . .💚🕊
ولۍ . . . میدانے؟ بعضۍ ها رفیق نمیشوند! خون میشوند و میروند داخل رگ هایت:)🌿❤️ •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت اتفاقی نیست •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
کارم این است به سمت حرمش رو کنم... از همین جا سلامش بدهم ، گریه کنم(:💔
سر‌ می شود عمرم میان روضه هایت...🚶🏾‍♂
و خـدایے که بہ شـدت کافـیست🌿 ♥️ 🌹⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@dokhteran_emam_zamani🍂⃟💕❫
:)))💙 •••_______ 🌱💙 .• +بل أی أرض تقلك أو ثری ؟ کاش می دانستم کدام زمین افتخار در آغوش گرفتنت را پیدا کرده...(: •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
ࢪفیق‌جانم! تونقطھ‌ۍشرو؏‌تمام‌اتفاقات خوب‌زندگیمۍ😌🌸 •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•✨🤲🏻🌱•دعای عهد•✨🤲🏻🌱• بخونیم‌براے‌‌فࢪجش . .💚🕊
و او شـنـونـده‌ یِ بـیـنـاسـت🌱 •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
آقـٰاجـٰان ؛ اَز مـٰاڪھ‌‌گـذشـت(:.. الھۍ‌هیچڪی‌ازحـَرم‌جـٰانمونـہ..:)💔! •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••
:) ازخدآپرسیدم : چرآفآسدهآخوشگل‌ترن؟ چرآآدمآی‌الکی‌وسیگآری‌بآحآل‌ترن؟ چرآاونآیی‌که‌دیگرآن‌رومسخره‌میکنن... بیشترتودل‌مردم‌میرن؟ چرآاونآیی‌که‌خیآنت‌میکنن، تهمت‌میزنن،غیبت‌میکنن، دروغ‌میگن‌موفق‌ترن؟ چرآ‌همیشه‌بدآبهترن😄؟ پرسید: *-پیش‌من‌یآمردم💔؟ دیگه‌چیزی‌نگفتم🖐🏽
'♥️𖥸 ჻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🤍𖥸 ჻ 🏴[اربعیـن حسینـی] چه کربلاست... که آدم به هوش می‌آید!
'🤍𖥸 ჻ هَر‌سو‌ڪِه‌رَفتِہ‌اَم‌بِہ‌هَواےِتو‌رَفتِہ‌اَم هَر‌جآڪِه‌بوده‌‌اَم‌بِہ‌خیآلِ‌تو‌بودِه‌‌اَم ♥️|↫ ‌ 🖐🏻|↫ •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'••••• @bokhtranasmani •••••'🌱🌸🖤🌸🌱'•••••