eitaa logo
🇮🇷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان البرز🇮🇷
331 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
7 فایل
این کانال جهت ترویج فرهنگ ناب ایثار و شهادت و خادمی شهدای عزیزمان ایجاد گردیده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظاتی از آخرین دیدار دختر ۲ ساله شهید بهروز واحدی با پدرش در معراج شهدا کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👓 فروریختن پل بالتیمور در امریکا و درسهای مهم از آن! ❗️ خبر عجیب و تصاویر شوکه کننده‌ای از برخورد یک کشتی و ریزش پل در بالتیمور امریکا منتشر شد؛ موردی که فیلم حادثه و کشته‌های احتمالی آن هر کشوری را می‌توانست دچار چالش ذهنی کند، اما امریکای رسانه بلد مثل هربار به خوبی بار روانی حادثه را مدیریت کرده است! 🔹 اولا بلافاصله پس از حادثه هیچ خبری از تعداد کشته‌ها درز نداده است و اگر کسی قبل از اعلام رسمی اعلام کند، به شدت با او برخورد می‌شود. چندساعت اول حادثه اگر تعداد کشته‌ها اعلام نشود بار روانی مضاعفی روی مردم ایجاد نمی‌شود. 🔹 ثانیا اطلاعات درباره کشتی زیاد درز نکرده، شاید کشتی در اجاره ارتش بوده، شاید مقصدش یک مکان نظامی بوده و هزاران شاید دیگر، اما اگر کسی اطلاعات را افشا کند سریعا به عنوان افشای اطلاعات سری و خیانت عمومی به حبس‌های طویل المده محکوم خواهد شد! 🔹 ثالثا فیلمهای حادثه فقط از دور (یک فیلم از نزدیک منتشر شد که زیاد بازنشر نداشت) هست و هیچ عکس و فیلمی از افراد روی پل و حتی افتادن آنها به اب درز نکرده است. وقتی چند روز از حادثه گذشت هم معمولا عکسهای قربانیان در اماکن دیدنی منتشر خواهد شد که باز همه متفق‌القول بگویند: برای مردن هم بهترین جا همین امریکاست! و اشکال ندارد اگر یکی از بزرگترین پلها با برخورد کشتی منهدم شد، مهم این است در امریکا می‌میرید!
🤲 دعای روز هفدهم ماه رمضان ❇️ خدایا مرا در این ماه به‌سوى کارهاى شایسته هدایت فرما و حاجت‌ها و آرزوهایم را برآور، اى آنکه نیاز به روشنگرى و پرسش ندارد، اى آگاه به آنچه در سینه جهانیان است بر محمّد و خاندان پاکش درود فرست. کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1
شهیدرمضان عابدینی نام پدر: هاشم تاریخ تولد: 22-1-1341 شمسی محل تولد: کرمان - شهربابک تاریخ شهادت : 5-4-1361 شمسی محل شهادت : کامیاران گلزار شهدا: چهارصددستگاه البرز - کرج کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1
شهید رمضان عابدینی در اوایل ماه مبارک رمضان سال 1341 ، روز پنجم تیر ماه در شهر بابک بدنیا آمد، دوران کودکی او مصادف با مشکلات فراوان بود ولی پدر و مادر به تمامی تلخی ها و سختی ها لبخند زدند و این برکت الهی را پرورش دادند. در سن 2 سالگی از شهر بابک عازم شهریار گردید و مدت 3 سال هم در شهریار با مشقت فراوان گذشت و بعد به قلعه حسن‌خان ( شهرک قدس ) عزیمت نمودند و بعد از چند سال زمانی که 7 ساله بود خانواده بدلیل موقعیت شغلی پدر و تحصیل فرزندان به کرج آمدند . سال ورود به کرج سال ورود به دنیای دیگری بود زیرا او خوشحال بود که میخواهد درس بخواند. در دبستان دولتی عارف به تحصیل مشغول شد و در سال اول راهنمائی وارد مدرسه راهنمائی شهید محمد منتظری شد در این سال اوجگیری مبارزات اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران بود . رمضان از کودکی کنجکاو بود و سری نترس داشت بسیار راستگو بود و هرگز به کوچکتر خود ظلمی نمی کرد و لبخندی که به لب داشت فقط در برابر ظلم و ستم به خشم و تنفر مبدل می شد . از گفتن حرف حق هیچ ابائی نداشت و در امور نیک چنان با اراده و مصمم بود که برای خانواده الگوئی بود. به ورزش های رزمی و سنگین علاقه داشت و عقیده داشت برای گرفتن حق احتیاج به نیروی ایمان و جسم است . عاشق مبارزه بود و مبارزه بدون اعتقاد به قرآن را نوعی دیگر از گمراهی می دانست و به این دلیل با شوق در مراسم مذهبی شرکت می جست . و تشکیل گروههای مقاومت و بسیج را در هر محل بسیار تاکید می کرد. علاوه بر خصوصیات بارزی که در اجتماع ظاهر نموده بود، در ورزش سالم پیشرفت زیادی داشت، بطوری که یک سال پیش از شهادت علاوه بر مدالهایی که از ورزش های مختلف دریافت کرده بود ، کمربند کیو 3 قهوه ای در ورزش رزمی جودو را نیز از آن خود نمود . از گروه گرائی بیزار بود و در تمام طول زندگی پربارش حتی برای یکروز هم به گروهی و دسته ای وابسته نشد . ولی جوانانی را که در راه اسلام و انقلاب میکوشیدند بسیار دوست داشت و می گفت ما باید قدر این بچه ها را بدانیم که یار و یاور حقیقی امام هستند و بدون هیچ چشم داشتی شب و روز تلاش می کنند. در درگیری های انقلاب تا بیست و دوم بهمن چندین مرتبه مورد ضرب و شتم مزدوران ساواک قرار گرفته بود و از مصائب راه هیچ ترسی نداشت بعد از پیروزی انقلاب چندین ماه متوالی هر شب جهت پاسداری از پادگان محمد آباد با دوستانش در آنجا مشغول خدمت بود . با شروع جنگ تحمیلی به میدان مبارزه ای دیگر شتافت و همراه پسر خاله شهیدش غیاثی و شهید راست روش همسنگر بودند و بعد از شهادت این دوستان صمیمی بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بودند و با صبری شگرف و بدون وابستگی به احساسات به نبرد خود ادامه داد. کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1
شهید رمضان عابدینی در اوایل ماه مبارک رمضان سال 1341 ، روز پنجم تیر ماه در شهر بابک بدنیا آمد، دوران کودکی او مصادف با مشکلات فراوان بود ولی پدر و مادر به تمامی تلخی ها و سختی ها لبخند زدند و این برکت الهی را پرورش دادند. در سن 2 سالگی از شهر بابک عازم شهریار گردید و مدت 3 سال هم در شهریار با مشقت فراوان گذشت و بعد به قلعه حسن‌خان ( شهرک قدس ) عزیمت نمودند و بعد از چند سال زمانی که 7 ساله بود خانواده بدلیل موقعیت شغلی پدر و تحصیل فرزندان به کرج آمدند . سال ورود به کرج سال ورود به دنیای دیگری بود زیرا او خوشحال بود که میخواهد درس بخواند. در دبستان دولتی عارف به تحصیل مشغول شد و در سال اول راهنمائی وارد مدرسه راهنمائی شهید محمد منتظری شد در این سال اوجگیری مبارزات اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران بود . رمضان از کودکی کنجکاو بود و سری نترس داشت بسیار راستگو بود و هرگز به کوچکتر خود ظلمی نمی کرد و لبخندی که به لب داشت فقط در برابر ظلم و ستم به خشم و تنفر مبدل می شد . از گفتن حرف حق هیچ ابائی نداشت و در امور نیک چنان با اراده و مصمم بود که برای خانواده الگوئی بود. به ورزش های رزمی و سنگین علاقه داشت و عقیده داشت برای گرفتن حق احتیاج به نیروی ایمان و جسم است . عاشق مبارزه بود و مبارزه بدون اعتقاد به قرآن را نوعی دیگر از گمراهی می دانست و به این دلیل با شوق در مراسم مذهبی شرکت می جست . و تشکیل گروههای مقاومت و بسیج را در هر محل بسیار تاکید می کرد. علاوه بر خصوصیات بارزی که در اجتماع ظاهر نموده بود، در ورزش سالم پیشرفت زیادی داشت، بطوری که یک سال پیش از شهادت علاوه بر مدالهایی که از ورزش های مختلف دریافت کرده بود ، کمربند کیو 3 قهوه ای در ورزش رزمی جودو را نیز از آن خود نمود . از گروه گرائی بیزار بود و در تمام طول زندگی پربارش حتی برای یکروز هم به گروهی و دسته ای وابسته نشد . ولی جوانانی را که در راه اسلام و انقلاب میکوشیدند بسیار دوست داشت و می گفت ما باید قدر این بچه ها را بدانیم که یار و یاور حقیقی امام هستند و بدون هیچ چشم داشتی شب و روز تلاش می کنند. در درگیری های انقلاب تا بیست و دوم بهمن چندین مرتبه مورد ضرب و شتم مزدوران ساواک قرار گرفته بود و از مصائب راه هیچ ترسی نداشت بعد از پیروزی انقلاب چندین ماه متوالی هر شب جهت پاسداری از پادگان محمد آباد با دوستانش در آنجا مشغول خدمت بود . با شروع جنگ تحمیلی به میدان مبارزه ای دیگر شتافت و همراه پسر خاله شهیدش غیاثی و شهید راست روش همسنگر بودند و بعد از شهادت این دوستان صمیمی بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بودند و با صبری شگرف و بدون وابستگی به احساسات به نبرد خود ادامه داد. کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1
نحوه شهادت: به نقل از برادرش علی عابدینی : من کنار بی سیم روی تپه ای نشسته بودم که رمضان پیش من آمد و ساعتی با هم صحبت کردیم و در این حال من اسلحه او را پاک می‌کردم و شهید با بی سیم تماس داشت بعد از اتمام سخنان،او به من گفت که عملیات در پیش است و تو نباید از تپه پائین بیایی ولی ما باید با یک گروه دیگر برای شناسا یی منطقه اینجا را ترک کنیم . زیاد اصرار کردم که همراهش بروم ولی گفت تو با بی سیم بهتر میتوانی کار کنی و در همان حال که ما کنار هم نشسته بودیم یکی از بچه‌ها عکسی از ما گرفت که من نمی دانستم این عکس و این نشستن برای همیشه تمام خواهد شد . رمضان از من خداحافظی بسیار طولانی کرد و همراه دوستانش در حالی که سر خود را تراشیده بود و بسیار خود را معطر و مجهز کرده بود عازم عملیات گردید، قبل از رفتن به بچه ها پیشنهاد خواندن سوره الرحمن داد زیرا دو سه روز قبل از شهادت به من گفته بود: که داداش نمی دانم چرا عاشق سوره الرحمن شده ام و همیشه دلم میخواهد قبل از هر کاری آنرا بخوانم . و نه یکبار بلکه چندین بار! بچه های گروه می گویند: رمضان در راه هم سوره الرحمن را زمزمه میکرد . سرانجام در ساعت 11 صبح 1361/4/5 مصادف با ماه رمضان با بی سیم به من اطلاع دادندکه درگیری در تپه های روستای پشه آباد با شدت شروع شده و من گوشی را به زمین نگذاشته و منتظر پیام بعدی بودم که این پیام را پس از 3 ساعت دریافت کردم که رمضان شهید شد . و دشمن که مقاومت این رزمنده را دیده بود با رگبار کالیبر پنجاه پیکر مطهر این بزرگ مرد را هدف گرفته و همراه با دو تن از همرزمانش شهید قره حسنلو و شهید سهرابی در کنار یکدیگر به دیدار خدایشان شتافتند ، شهید رمضان عابدینی در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج به خاک سپرده شد . یکی دیگر از دوستان شهید که چندین ماه در جبهه و سالهای زیادی را در پشت جبهه با شهید گذرانده است برادر حمید چالاک چنین می نویسد : شهید رمضان عابدینی درس ایثار و فداکاری را به همه ما می آموخت و یادم نمی رود زمستانی را که شهید تا صبح چشمانش را به اطراف خیره می کرد و حتی کوچکترین غفلتی نمیکرد و همه جا را زیر نظر داشت و به جای دوستان دیگرش هم کشیک میداد یا به آنها روحیه میداد . زمانی که شهید مسولیت تپه ای را که روی آن مستقر بودیم به عهده داشت و گروهی تحت فرماندهی او بودند آنقدر متین و با چنان خلوص و ایمانی به مانند کوهی استوار در مقابل انتقادات اصلاً هیچگونه حب ریاستی یا خدای ناکرده ریائی به دل راه نمی داد و احترام بسیار زیادی برای همرزمانش قائل بود . و سنگری نبود که ساخته شود و شهید عابدینی در آن سهیم نباشد . هیچگاه ندیدم که به چشمانش خواب راه پیدا کند و خستگی احساس نماید . و لبخند با روحیه اش، همیشه حتی در لحظه شهادتش به لبش بود . کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas @bonyadalborz1