eitaa logo
پایگاه اطلاع‌رسانی بنیادشهیدوامورایثارگران مازندران
576 دنبال‌کننده
44هزار عکس
1.6هزار ویدیو
112 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه شورای اداری بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان قائم شهر با حضور ریس بنیاد و معاونین مالی و فرهنگی و تعاون و درمان برگزار شد. اصغری رئیس بنیاد در مورد رعایت نظم و انظباط اداری. تسریع در پاسخ به نامه های استانی و تاکید پاسخ نامه و مکاتبات از طریق اتوماسیون یا سجایا مطالبی بیان نمودند و در ادامه هر یک از معاونین نقطه نظرات خود را بیان نمودند.
رهبر انقلاب اسلامی در پیامی خطاب به ملت‌های مسلمان و جوانان غیور منطقه با تجلیل از مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی سنوار تأکید کردند: جبهه مقاومت همانگونه که قبلاً با شهادت برجستگان خود از پیشروی باز نماند، با شهادت سنوار هم کمترین توقفی نخواهد داشت باذن‌الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. متن پیام حضرت آیت‌الله الامام خامنه‌ای به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ملّت‌های مسلمان! جوانان غیور منطقه! مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست. او چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه‌ی جبران‌ناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.. کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه. اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه‌ی دلبستگان جهاد فی‌سبیل‌الله تبریک، و فقدانش را تسلیت می گویم. والسّلام علی عباد الله الصّالحین سیّدعلی خامنه‌ای
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 . ▫️شهیدی ازآمل شهید سیدحسن ولی بسیاربه کبوتر پرورش آنهاعلاقه داشت وبه آنهاعشق می ورزید.وقتی حسن دو،دستش را بازمی کرد،کبوتران،یک به یک روی دستانش می نشستندو،وقتی شهیدقراربود به جبهه اعزام گردد. این کبوتران تابالای اتوبوسی که سیدحسن باآن روانه می شد رفته وبرگشتندظاهراًفهمیده بودندحسن قراراست که شهید شود.بعداز خبرشهادت سیدحسن ولی به خانواده اش مادرشهید اسرارکرد،دوکبوترش راباخودبرای تحویل پیکرشهیدببرنندومی گفت:پسرم خیلی این کبوترها رادوست داشت . . ▫️یک کبوتر سفید ویک کبوتر سیاه وقتی آنها به بنیادشهید رسیدندوموقع تحویل پیکر مطهرش رسیدندمادرشهید دوکبوتررابرروی سینه شهید قراردادندوکبوتر سفید به محض دیدن پیکربی جان صاحبش دردم جان دادوبا شهید همراه گشت...🕊🕊 . 💠 @hafttapeh
💢 . // : سردارحاج کمیل‌کهنسال : . 🌴 يک روز بعد از پایان عمليات والفجرهشت، شهیدطوسی تویوتا را روشن کرد، حرکت کردیم به سمت اهواز.در حال طی کردن مسیر اروندکنار – آبادان، بودیم.یکدفعه طوسی شروع کرد به سرزنش کردن خودش. از جاماندگی از قافله ی دوستان شهیدش ناراحت بود و دائماً خودش را سرزنش می کرد. من که حالش را اینگونه دیدم، گفتم: «تو هم انشاءالله شهيد می شی، همه ما آرزو داريم به شهادت برسيم. دیر یا زود تو شهید می شی، من هم شهید می شم.همانجا دعا کردم. . 🌴 گفت کمیل من بیشتر برای زمان بعد از شهادتم، ناراحتم.» با تعجب گفتم:بعد از شهادت كه نارحتی نداره!گفت:«برای ما داره. را ديدی؟ را ديدی؟ را ديدی؟ را دیدی؟»ديدی اين بچه ها چقدر بچه های مظلوم، چقدر بچه های پركاری بودند، چه كارهای بزرگی توی جبهه كردند.هیچ كسی آنها را نمی شناخت و آنگونه که سزاوارشان بود از آنها تجلیل نشد. آنها گمنام و ناشناخته ماندند و شخصيت و زحمات شان برای مردم ناگفته ماند.» . 🌴من فرمانده این بچه ها بودم، مردم و مسئولین مرا می شناسند. ناراحتم و می ترسم از آن روزی که وقتی من شهید بشوم، تشییع جنازه ام شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را شرمنده ، ، و و ديگر شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست، می دانم. . 💠 @hafttapeh
💢 فرمانده‌‌ی محسن بهاور ( ) از واحد و ویژه ۲۵ #شهادت ۲۱ ۱۳۶۴_: . 📩 مادرم از اینکه دامادم نکرده اید ناراحت نباشید و این را بدانید که بزرگترین عروسیم را در سنگرم که همان حجله دامادیم می باشد انجام داده ام و رگبار نقل بر سرم شروع به باریدن کرد مادرم اگر شما خواستید مجلس عروسی ترتیب بدهی سفره ای پهن نما لباس سپاهم که خیلی مایل بودی در روز دامادیم بر تن من بپوشانی در وسط قرار بده و خانواده های معظم شهدا و برادران حزب الله و دوستان محلمان را در مجلس دعوت نما و برادران مداح مدح امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر در این مجلس ذکر یادی بنماید. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی عطر و گلاب مستشان می کند؛ بوی عطر از بدن حسین بود آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند:«حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست ، گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.»حسین با چشمانی خواب آلود گفت:«عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» . ▫️گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با اصرار زیاد حسین را به حرف آوردند.حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان(عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: به زودی شهید می شوی.»دوستانش می گفتند: « در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به تلاوت قرآن شد بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد»حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه امام زمان (عج) را نمی بینید بروید جلو پیش امام زمان(عج)، مرا وِل کنید.»  . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️حاج حسين بصير هم يک فرد بسيار سخت كوش و پر تلاش بود. شايد می توان گفت كه از نظر سخت كوشی در بين فرماندهان جبهه ايران جزء آن دو سه نفر اول است. اصلاً ادعا نداشت، خيلی خاكی و عادی زندگی می كرد كه بعضی وقتها با رزمنده ای عادی او را اشتباه می گرفتند يعنی اگر وقتی می آمد توی جلسه ای از بس بی ادعا بود شايد فكر می كردند كه يک آدم خيلی ساده اصلاً يک تكاور بيشتر نيست، يک سرباز عادی يا يک بسيجی ساده است.كم ادعا بود و پر تلاش و هم در تأ سيس لشکر ویژه 25 كربلا و هم در اداره لشکر نقش بسيار تعیین كننده ای داشت. نسبت به مسائل دنيایی خيلی بی خيال بود حتی نسبت به رفتن به خانه خدا. چند نفر به او گفتند: حالا نوبت شما شده بيایید برويد، نمی رفت. ماندن در جبهه را ترجيح می داد. بالاخره رفت.حاج بصیر مدتی قائم مقام لشکر ویژه 25 كربلا شدند و اداره لشکر را در حقيقت به عهده داشتند. . 💠 @hafttapeh
💢 . حاجی مجروح بود، شبی سراسيمه به خونه اومد و به محض وارد شدن بدون اینکه سلام و عليکی بکنه، گفت: سوسن خبر داری پَست فطرت ها، مهران رو گرفتند؟ گفتم: حالا چرا اين قدر ناراحتی؟ خوب حتماً کاری کرد که گرفتن اش. چرا من و تو را نمی گيرند؟ با آن که عصبانی بود زد زير خنده😁 و گفت: بابا! مهران پرستش، رو نمی گم.(مهران پرستش از همرزمان و دستان شهید بود) بعثی ها دوباره شهر مهران رو از دست ما در آوردند؛ بايد برم. گفتم: لااقل اين دفعه را منصرف شو تو حالت خوب نیست، پايت هنوز خوب نشده... خودم می ديدم که شب ها از درد زانويش ،پيچ و تاب می خورد و موقع راه رفتن می لنگيد، اما می گفت: درد همیشه هست و می شه خوبش کرد، يا باهاش ساخت، اما اگر زود نجنبیم، مهران ديگه از نقشه ی ايران حذف می شه. بالأخره رفت و در عمليات آزادسازی مهران، به عنوان فرمانده گردان ویژه شهدا لشکر25کربلا شرکت کرد. هم رزمانش می گفتند: در طول عملیات با اینکه مجروح بود باز هم از خودش رشادت و شجاعت بی نظیری نشون داد. . 💠 @hafttapeh