eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
100 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
45 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمد عادت نداشت خداحافظی کند اما این بار دوباره برگشت و به مادر گفت: خوب مرا نگاه کن که دیگر مرا نخواهی دید. 💐 معرفی 💠 ارائه : جناب جامانده از شهدا 📆 چهارشنبه ۱۴۰۰.۰۴.۳۰ ⏰ ساعت ۲۱:۳۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
سردار شهید محمد زاهدی تاریخ تولد: 1344 محل تولد: رهنان یگان اعزام کننده: بسیج تاریخ شهادت: 65/10/5 محل شهادت: ام الرصاص زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه: محمدزاهدی، فرزند تقی و بتول ترکان، در سال 1344 در شهر اصفهان چشم به جهان گشود.
مادرش بتول ترکان درباره نامگذاری او این چنین می گوید:« قبل از تولد ایشان پدرش در خواب می بیند سید بزرگواری کودکی را به دست او می دهند و می گویند: این محمد پسر توست. چندی بعد محمد پا به عرصة وجود می گذارد و بنا به خوابی که پدرش دیده بود نام محمد را برای او برمی گزینند.» محمد پدر و مادرش را بسیار دوست می داشت و احترام زیادی برای آنان قائل بود. فعال و پرچنب و جوش بود و بیشتر وقت ها با پدرش به صحرا می رفت و او را در کارهای کشاورزی یاری می نمود. تقریباً 7 ساله بود که وارد دبستان مودت رهنان شد. او در انجام تکالیف کوشا بود و از استعداد خوبی نیز برخوردار بود. محمد در امر تحصیل خواهر و برادرهای کوچکترش را یاری می کرد. وی از همان کودکی با مهر و محبت بود . همرزم ایشان، سعید جعفری، در این باره گفته اند:« او از همان کودکی دوست داشت با بچه ها رابطه ی صمیمانه ای داشته باشد.» ایشان چون در خانواده مذهبی پرورش یافته بود فرایض دینی را قبل از تکلیف به خوبی انجام می داد.
از نوجوانی با رنج بی بضاعتی آشنا بود. تابستان ها با کار در مکانیکی هزینه تحصیلش را فراهم می نمود. اگر چه فعال و کنجکاو بود اما اهل ستیز نبود. دارای قلب رئوف و مهربان بود و به دوستانش محبت می کرد. او پس از طی نمودن دوران ابتدایی وارد مدرسه امیرکبیر شد و تحصیلات راهنمایی اش را از همان جا آغاز نمود. از همان زمان در جلسات مذهبی و سخنرانی روحانیون مبارز شرکت می کرد. کم کم رفت و آمد با نوجوانان مذهبی و روحیه ی مذهبی اش او را در سال 1356 با انقلاب پیوند زد.
محمد در تظاهرات شرکت می کرد، گاهی اوقات نیز با پوشیدن کفن و حرکت پیشاپیش تظاهرکنندگان تنفر و انزجار خود را از حکومت پهلوی نشان می داد. او به همراه دوستش، فریدون بختیاری، با آتش زدن لاستیک سعی می کرد رعب و وحشت را در میان سربازان شاه حکفرما کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محمد ضمن درس خواندن در بسیج و مسجد به فعالیتهای مذهبی مشغول بود و اوقات فراغتش را اغلب با مطالعه کتب مذهبی مانند کتب شهید آیت الله مطهری و شهید آیت الله بهشتی پر می کرد. استعدادش او را یاری می کرد که با بینش صحیح و آگاهی، راه امام و یارانش را به خوبی بشناسد و از بیراهه ها برحذر باشد.
با شروع جنگ تحمیلی جوانان گروه گروه جهت دفاع از اسلام و فرمان امام خمینی به مناطق جنگی اعزام می شدند ولی محمد به خاطر سن کم نمی توانست به جبهه برود
اواخر سال 1359 بود که خبر شهادت پسر عمویش، منصور زاهدی، را آوردند. او از این امر بسیار متاثر شد و تصمیمش را گرفت . هنوز مراسم هفت منصور به اتمام نرسیده بود که محمد رضایت پدر را جلب نمود و با تغییر دادن سال تولد در شناسنامه اش در 16 سالگی از طریق بسیج سپاه پاسداران اصفهان به جبهه اعزام شد .
وی هنگامی که می خواست به جبهه برود، به مادرش گفت:« اگر نتوانستم تلفن بزنم و گفتند مجروح و یا شهید شده باور نکنید . سفارش می کرد که مقاوم و صبور باشند.
در جبهه نیز پرشور و فعال در کارها شرکت می کرد. توان رزمی بالا و استعداد عجیب او در مسایل نظامی باعث شد تا به لشکر 25 کربلا دعوت شود و به عنوان مسئول محور انجام وظیفه نماید. او در برنامه ریزی و طرح عملیات موفق بود و اکثر اوقات خود را در این زمینه صرف می نمود. در عملیات فتح المبین بود که مجروح و در بیمارستان شهید چمران شیراز بستری شد