من لایق مادری حسن آقا نبودم؛ او مظلومانه زندگی کرد، مظلومانه رفت، مظلومانه به شهادت رسید و مظلومانه برخواهد گشت ولی از ایشان با همین عمر کوتاهش درسهای زیادی گرفتم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
پدر بزرگوار شهید
افتخار میکنم که فرزندم در بستر بیماری نمرد بلکه به شهادت رسید و همانطور که در زمان حیاتش باعث افتخارم بود الان هم با شهادتش باعث افتخار ما شد؛ همه وجود پسرم فدای رهبرم، امیدوارم ایشان به سلامت بمانند و عمرشان طولانی باشد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
از او پرسیدم کجا کار میکنی؟ گفت در یک شرکت کار میکنم، گفتم نکند در شرکت نماز اول وقتت عقب بیفتد که جواب داد این شرکت همه نمازشان را اول وقت میخوانند و از این بابت خیالم راحت شد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
شکر خدا پسرم در مسیر رهبری و ولایت بود، دوری ایشان از این بابت مرا اذیت میکند چون مناجاتش و برکاتی که از حضورش در خانه بود با رفتنش از خانه میرود و امیدوارم خدا صبری به ما بدهد تا این فراق را تحمل کنیم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
سلام بر همه شهدا بهویژه شهدای مدافع حرم؛ پسر شهیدم در این دنیا مرا روسفید کرد هر چند دل کندن از او برایم سخت است ولی از حسن آقا میخواهم در آن دنیا دست مرا بگیرد و گلایه مرا به حضرت زهرا (س) نکند؛ شهادتش را به او تبریک میگویم و بهترین درجات را در آن دنیا براش آرزو میکنم.
حسن آقا مسیرش را شناخته بود و دیگر نمیشد نگهش داشت و باید شهید میشد. به من پیام داده بود درباره شهدا و من هم برایش نوشتم "شهیدان را شهیدان میشناسند" و من توانایی شناخت شهدا را ندارم. خودت بهتر میشناسی؛
شهدا ناظر اعمال ما هستند و خوشحالم پسرم به شهدا پیوست و به آرزوی خود رسید
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
خواهر شهید:
ولایت فقیه جزء اولین اولویتهای ایشان بود. این موضوع را به من و خواهر دیگرم مرتب گوشزد میکرد. دومین مسئلهای که به ما تاکید داشتند مسئله حجاب بود. همیشه میگفت شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر شما امانت دادهاند پس سعی کنید امانتدار خوبی باشید.
احترام به پدر و مادر از خصوصیات بارز ایشان بود که این موضوع ما را هم تحت تاثیر قرار میداد. هر روز باید صدای ایشان را میشنیدم در ایام ماه مبارک رمضان هر شب زمان سحری با من تماس میگرفتند و او شب (شب 19 رمضان) تماس نگرفت، خودم تماس گرفتم دیدم گوشیاش خاموش است و از طریق خبرگزاریها از شهادت ایشان مطلع شدم.
این داغ تا ابد بر دل من خواهد بود ولی از شهادت ایشان خیلی خوشحالم و دوست ندارم کسی به ما شهادت ایشان را تسلیت بگویم چون شهادت آرزوی ایشان بود و به آرزوی خودش رسید.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
فرازی از وصیتنامه شهید مدافع امنیت، سربازگمنام امام زمان (عج) بسیجی شهید حسن عشوری و ماجرای تشرف به محضر حضرت سیدالشهدا (ع):
"میخواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است. شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشت دری به حالت انتظار ایستادهام. پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد؛ من نیز به داخل اتاق رفتم.
ناگهان دیدم مردی با لباس عربی تمام سیاه و بیسر در حالیکه خون به لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بیسر به زمین افتادم و هیچ گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم.
در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن. به زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم و ندا رسید که این مرد بیسر امام مظلومت حسین ابن علی(ع) است.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم دیدم اباعبدالله با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشت در سمت راست من و با فاصلهای اندک به روی منبر نشستهاند و به من خیره شده اند، در حالی که لبخندی نیز به لب داشتند.
در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباه شده است. با هر مشقت و سختی که بود کشان کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع)رساندم و پله اول منبر ایشان را بهدست گرفتم.
وجود نازنین اباعبدالله در حالی که با تبسم به من نگاه میکرد از من پرسیدند: چه میخواهی؟ عرض کردم مولاجان فقط میخواهم که برات شهادت مرا امضا کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند".
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان