eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
100 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
45 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
: من از شما رفقایم می‌خواهم که کمی مسئله رفاقت را جدی بگیرید و دل همدیگر را نرنجانید. اگر رفاقت‌ها از روی هوی و هوس نباشد و به خاطر خدا باشد هیچ موقع مسئله‌ای پیش نمی‌آید. 🍃 معرفی شهید دفاع مقدس، حسین مالکی نژاد 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب 📆 پنج شنبه ۱۴۰۱.۱۰.۰۸، در ⏰ ساعت ۲۱:۳۰ گروه جامانده از شهدا👇🌹 eitaa.com/joinchat/2098397195Ce44ef032f0 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
هشت، نه ساله بود که همه­ ی آرزوهایش خلاصه شده بود در پیدا کردن یک لباس خاکی تا به تن کند و در میان گروه سرودشان با لباس بسیجی ظاهر شود. بعدها همین گروه سرود پای او را به جبهه ­ها باز کرد. وقتی که قرار شد گروه سرود به عنوان تشویق به مشهد مقدس اعزام شود با صفا و صداقت کودکانه­اش از مسئولان خواست که او را به جای زیارت مرقد امام به دیدار خود امام برساند! و این کنایه­ ی ظریف از یک دانش آموز نه ساله ـ که سر تا پا شوق دیدار بود ـ واقعاً شنیدنی است.
بلبل خوش صدای جبهه­ ها، بسیجی عارف شهید حسین مالکی­ نژاد در سال 1349 در شهر مقدس قم، در خانواده­ای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان کودکی کنار درس به خواندن قرآن نیز مشغول شد و بعد به مداحی اهل­بیت(علیهم السلام) پرداخت که البته این افتخار در همه افراد خانواده ­اش وجود دارد.حسین در سن 12 سالگی در حالی که وارد کلاس اول راهنمایی شد، عشق جبهه به سرش افتاد و همان سال در اواسط سال تحصیلی ­اش در سال 1362 پا به جبهه گذاشت و در عملیات­ های مکرر از والفجر 4 تا کربلای 8 شرکت کرد و بعد از 4 سال مداوم حضور در جبهه و چند بار مجروح شدن در دشت خونین و پُر خاطره شلمچه به خیل شهدا پیوست.
حسین دوازده سال بیشتر نداشت که احساس کرد جبهه خانه­ ی اوست؛ بنابراین در همان جا ماندنی شد. جسم و روح او با خاک و فضای آسمانی آن دیار، یکی شده بود؛ همه کاری در آنجا انجام می­داد، اذان می­گفت، مکبر نماز جماعت بود، مداحی می­ کرد؛ اسلحه به دست می­ گرفت و می­جنگید. شده بود یک نیروی تمام عیار، که نه فقط به خود که به دیگران نیز می­پرداخت و در سفر آسمانی خویش در مداحی­ها و زمزمه هایش دیگران را نیز هم­بال و هم­سفر افلاکی خویش مي­نمود.
ماجرای آخرین سفر شهید حسین مالکی نژاد: حاج علی ـ برادر شهید ـ در این باره می­گوید: برای خداحافظی که رفتیم، حسین گفت: دوازده روز دیگر ان شاء الله تشییع جنازه­ ام خواهد بود و در حرم، آقای عاصی مداحی خواهد کرد. به هر صورتی بود، راهی منطقه شد و من هنوز مات حرف­های او بودم که نکند... چند روز گذشت و همان طور که منتظر بودم خبر شهادتش رسید، قرار شد جنازه­ا ش با قطار بیاید، تا آن روز ده روز از اعزامش می­ گذشت و قرار بود جنازه­ ی حسین و یک شهید عزیز دیگر، با تعدادی از حجاج جمعه خونین سال 66 با هم تشییع شود. ناگهان خبر رسید که برای اولین بار جنازه­ ی شهدا اشتباه به تهران برده و تا باز گردانده شود دو روز طول می­کشد! بنابراین تشییع شهدای حج را هم عقب انداختند، تا با هم تشییع شوند و همین باعث شد آن دوازده روزی که حسین وعده داده بود تحقق یابد.
تشییع جنازه برپا شد حرم حضرت معصومه مملو از جمعیت بود. مداحان دیگری قرار بود مداحی کنند؛ اما هر کدام به دلیلی موفق به حضور نشدند. به طور اتفاقی آقای عاصی را در خیابان دیدیم و قرار شد در برنامه مراسم، مداحی داشته باشند و این شد که آنچه حسین با چشم دل، مدت­ها قبل دیده بود، ما با چشم سر، شاهد شدیم و دیدیم
شهید حسین مالکی نژاد؛ بلبل خوش الحان بوستان اهل بیت(ع)
شهید حسین مالکی نژاد در وصیت‌نامه‌اش نوشت: من از شما رفقایم می‌خواهم که کمی مسئله رفاقت را جدی بگیرید و دل همدیگر را نرنجانید. اگر رفاقت‌ها از روی هوی و هوس نباشد و به خاطر خدا باشد هیچ موقع مسئله‌ای پیش نمی‌آید.
شهید حسین مالکی نژاد در اولین روز از شهریور سال ۱۳۴۹ در شهر مقدّس قم به دنیا آمد و از همان دوران کودکی به خواندن قرآن و مدّاحی اهل‌بیت (ع) مشغول شد.
حسین در سال ۱۳۶۲ پا به جبهه گذاشت و در عملیات‌های مکرر شرکت کرد و سرانجام در ۱۲ مرداد ۱۳۶۶ در ۱۷ سالگی در شلمچه به شهادت رسید و در قطعه ۱۵ گلزار علی بن جعفر (ع) قم آرام گرفت.
برشی از وصیت‌نامه شهید حسین مالکی‌نژاد: خداوندا قبل از شروع سخنم خود را تطهیر کردم و وضو ساختم و رو به قبله نشستم و قلمی شکسته به دست گرفته‌ام تا که با زبانی الکن مطالبی را که نشأت گرفته از قلب سیاه من است با تمام وجودم نه با دستم، نه با زبانم بلکه با روحم قلبم و تمام هستیم به عنوان مناجات تو که خدای هر بنده‌ای هستی بیان کنم.