سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید. یکی از دوستان و همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد.
در جمع رفقای هیئتی حسین لقب سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.» حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید شهید آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
چند وقتی پیگیر اعزام به سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند مدافع حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید. یکی از دوستان و همرزمان شاهد حسین نقل میکرد که حسین خود استاد کمین و ضد کمین بوده است. اگر میخواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو همه میخوابند روی زمین، حسین جانبازی را میبیند که نمیتواند فرار کند و روی ویلچر گیر کرده، حسین هم به سمت آن جانباز میدود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر به سینهاش خورده و به شهادت میرسد.
شهیدی که هنوز هم حلال مشکلات است
یکی از دوستان شهید به خاطرهای بعد از شهادت او و نظر کردن شهید به رفقایش اشاره کرده و آن را چنین روایت میکند: سر مزار حسین بودیم که یکی از رفقا پرسید: «برادرت کجاست؟ چند وقتی است ندیدیماش.» داستان برادرم را برایش تعریف کردم. گفتم: «برادرم به خاطر شکایتی که از او شده زندان است.» جزئیات را روایت کردم: «برادرم ساکن کیش بود. آنجا به دختری علاقمند شد و از طریق خانوادهاش پیگیری کرد. آنها هم ابتدا به صورت مشروط میپذیرند. شرطشان این بود که برادرم خودش را به خانواده اثبات کند. برادر من هم هر کاری کرد تا اعتماد آن خانواده را جلب کند. از خریدن جهیزیه برای دختر مورد علاقهاش تا خرجهای کذایی. برادرم که فکر میکرد با این کارها دل خانواده دختر را به دست آورده است، به آنها اعلام کرد به همراه خانوادها میخواهم بیایم خواستگاری.
اما آنها درخواستش را رد میکنند. حتی آن دختر میگوید: «من اصلا به تو علاقهای ندارم.» برادرم وقتی میفهمد در این مدت فریب خانواده را خورده عصبانی شده و با خانواده درگیر میشود. در حین درگیری، لگدی هم به بخاری که آنجا بود میزند. بخاری روی زمین میافتد و آتش در خانه شعلهور میشود. همه به سلامت از خانه خارج شدند اما خانه کاملا سوخت. حالا آن خانواده از برادرم شکایت کردهاند. در دادگاه هم برادرم را به پرداخت 85 میلیون تومان جریمه محکوم کردهاند. او هم که این پول را نداشت، مجبور میشود به زندان برود. این مدت بارها خواستیم رضایت خانواده را بگیریم. هر بار نمیشد. قبول نمیکردند رضایت بدهند. دیگر قطع امید کرده بودیم.»
وقتی این ماجرا را تعریف میکردم، بغض گلویم را گرفته بود. هم شهادت رفیقم، هم ماجرای برادرم خیلی ناراحتم کرده بود. بیشتر از یک سال از زندان رفتن برادرم میگذشت و هیچ کاری هم از دست ما برنمیآمد. آن شب تا دم سحر با رفیق شهیدم درد و دل کردم. وقتی رفتم خانه اذان صبح بود. نمازم را که خواندم از شدت خستگی بیهوش شدم. صبح با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. با خوشحالی گفت: «داداشت آزاد شده. آن خانواده اول صبح رفتند و رضایت دادهاند.» صدای مادرم هنوز در گوشم میپیچد. خوشحالیش وصف شدنی نبود. من در آن حالت یقین داشتم که دل سنگ آن خانواده را حسین نرم کرده بود. با خودم گفتم رفیقمان هنوز هم مثل قدیم دنبال حل کردن مشکلات ماست.
حادثه تروریستی اهواز که در روز شنبه هفته گذشته رخ داد باعث شهادت 24 نفر انسان بیگناه اعم از کودک، سرباز، نظامی و غیرنظامی شد که نهتنها موجب اندوه هموطنان شد بلکه مردم بسیاری کشورهای دنیا نیز از این عملیات تروریستی ابراز انزجار کردند.
کلیپی که معروف شد...
اما یکی دو روز پس از رخ دادن این حادثه تروریستی، کلیپی از یکی از شهدای این حادثه در فضای مجازی دست به دست شد که یکی از شهدای این حادثه با گویش دزفولی، در حرم امام رضا(ع) میگوید «بگذارید ریا شود، بقیه یاد بگیرند، من میدانم یک روز شهید میشوم». کلیپی که خیلی از خوزستانیها با دیدنش متأثر شدند.
شهید حسین ولایتیفر...
پاسدار شهید حسین ولایتیفر متولد1375 در دزفول است که ویدئوی معروفش در حرم امام رضا(ع) سر و صدای زیادی به پا کرد و بسیاری را به این شهید علاقهمند کرد.
به بهانه پخش شدن این کلیپ، به سراغ برادر شهید ولایتیفر رفتیم تا کمی از روحیات و زندگی این شهید والامقام بگوید.
روایت برادر شهید از حضور حسین در جلسات قرآن، مسجد و راهیان نور
محسن ولایتیفر، درباره زندگی برادر شهیدش به خبرنگار فارس گفت: ما در کل دو پسر و دو دختر هستیم که حسین فرزند آخر خانواده بود. برادرم از دوران دبستان وارد جلسات قرآن و مجموعه فرهنگی مسجد حضرت مهدی(عج) دزفول شد و وقتی به سن نوجوانی و جوانی رسید، بهعنوان سرگروه و مسئول جلسه قرآن نیز فعالیت میکرد. وی همچنین در هیئت حضرت ابوالفضل«ع» دزفول در برنامههای کاروان های راهیان نور فعالیت زیادی داشت.
وی افزود: حسین برای تحصیل در رشته فقه و حقوق در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه شد و به تحصیل در این رشته پرداخت و در حالیکه فقط یک سال به اتمام این دوره داشت، جذب و استخدام سپاه پاسداران شد.
شهید ولایتی و اقتصاد مقاومتی
ولایتیفر اظهار کرد: حسین قبل از استخدام به سپاه جمعی از بچههای مسجد را جذب فعالیتهای اقتصاد مقاومتی مانند پرورش مرغ و بلدرچین کرده بود که نشان میدهد وی در این فضاها نیز حضور داشته است و در این مسیر هم از پیشتازان امر ولایت بود.
شهادت، نقل محافل حسین و دوستانش
وی ادامه داد: برادرم از بدو ورود به سپاه، رفتارش شهیدگونه شد و با همدورهایهایی که بود مدام حرف شهادت بینشان بود. خود من همیشه ترس و دلهره داشتم که یک روزی حسین شهید میشود. بارها تلاش کرد که برای مبارزه با داعش به سوریه برود اما مادرمان راضی نمیشد و حسین همیشه در حسرت این بود که چرا نتوانسته به سوریه برود.
برادر شهید ولایتیفر گفت: هر موقع حسین را پیدا نمیکردیم به مزار شهدا میرفتیم و حتی بسیاری از نوشتههای روی قبور شهدا را حسین نوسازی و رنگ آمیزی میکرد. برای بحث ازدواجش بارها به او اصرار کردیم اما میگفت من دنبال شهادتم و نمیخواهم وابستگی پیدا کنم.
وی با توضیح ماجرای کلیپ معروفی که از برادرش پخش شده است، بیان کرد: در این باره باید بگویم که این ویدیو برای دو سال پیش است که با دوستان مسجدی به مشهد رفته بود و خود ما هم این کلیپ را بعد از شهادتش دیدیم و متوجه شدیم دلیل رفتارهای خالصانه وی بهخصوص در یک سال اخیر چه بود و در فکرش چه میگذشت.
شهید حسین ولایتیفر: بگذارید ریا شود، بقیه یاد بگیرند، من میدانم یک روز شهید میشوم...
نماز شب، شوخطبعی، گشادهرویی
برادر شهید ولایتیفر گفت: نکته دیگر درباره حسین این بود که در ماههای اخیر هر شب برای نماز شب، حدود ساعت سه از خواب بیدار میشد و این عمل را ترک نمیکرد.
وی درباره اینکه شوخ طبعی و گشاده رویی شهید حسین ولایتی نیز در آن کلیپ معروف، جلب توجه میکند، بیان کرد: حسین بسیار خنده رو و بشاش بود، همیشه در جمع شوخ طبع بود و اطرافیانش از حضور در کنارش احساس آرامش داشتند.
حسین، هدیه مادرش به حضرت زینب(س)
محسن ولایتیفر افزود: رفتن حسین برای همه خانواده ما خیلی سخت بود اما پدرم گفت من درباره این اتفاق به رضای خدا راضیام، مادرم نیز لحظه اولی که حسین را پس از شهادت دید اعلام کرد که این هدیه من به حضرت زینب(س) است و من نیز راضی به خواست خدا هستم.