🌸🍃🌸🍃🌸🍃
اولین سرمشق کاری شهید در کرمانشاه مرز ایران و عراق در منطقه شیخ صالح بود؛ که در آنجا شهید رضا قربانی میانرودی در کنار او به وسیله ی اشرار به شهادت رسید🕊 و حسین اولین نمونه شهادت را به عینه دید و به مافوق خود اطلاع و جسد مطهر شهید را به پایگاه انتقال دادند. بعد از آن ماموریت، برای نوبت دوم با همرزمانش راهی پیرانشهر سنندج شدند و مدتی هم در آن جا در لب مرز مشغول مرزداری بود.✌️😊
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
این بار که برگشت از پدرش خواست که به او محاوره (زبان)عربی را آموزش دهد وقتی پدرش علت را از او پرسید در جواب گفت شاید به لبنان بروم ولی رفتن به لبنان را فراموش و برای اولین بار همراه دیگر رزمندگان مدافع حرم،راهی سوریه شد وقتی که برگشت خودش تعریف می کرد که منطقه خان طومان را از دست تکفیری ها باز پس گرفته ایم✌️😍
اززبان پدر 👇😭
در فروردین 1395 صحبت از اعزام مجدد می زد این بار در چهاردهم فروردین از فرودگاه تلفنی با اعضای خانواده خداحافظی و در بیست و یکم فروردین بنا به قول همرزمانش در بعدازظهر همان روز با گلوله ی جهنمی تکفیری ها در منطقه خانطومان سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمد.🕊😔 از جمله مطالبی که در وصیت نامه اش خودنمایی می کند این جمله است : خدا می داند که چقدر این ذکر " اللهم اجعلنا من الذابین عن حرم سیده زینب(س)" را گفتیم تا خدا این توفیق را به ما بدهد😭😭😭😭😭😭😭 تا جزو مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
وی ادامه میدهد: دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی حس و حال وصف ناشدنی است.بسیار روحیه گرفتهام و امیدوارم که بتوانم فرزندانم را به خوبی تربیت کنم.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
☘خواب خانواده ی شهید..
فرمانده سپاه ناحیه چالوس درباره چگونگی اطلاع رسانی خبر شهادت شهید بواس به خانواده اش گفت: هنگامی که خبر شهادت شهید حسین بواس را به خانوادهاش دادیم نگران حال پدر و مادر این شهید بودیم😢 اما مادر بزرگوار شهید میگفتن من و خواهر شهید حسین از شب قبل خواب دیده بودیم و مطمعن بودیم که فرزند ما در این راه به شهادت میرسد و سرانجام به آرزوی دیرینه اش رسید.🕊
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دیدار خانواده ام با آقا 😍😍😍😍
همسر شهید بواس، همراه با پدر خود , فرزندان, پدر و مادر و خواهر شهید در این دیدار حضور داشتهاند، وی میگوید: محمد حسین فرزند شهید، دو ماهه است،اصرار داشتیم که حتما حضرت آقا در گوش او اذان بگویند.😊
وی ادامه میدهد: اولین خانواده هایی بودیم که نزد حضرت آقا رفتیم. از آقا تقاضا کردم که در گوش فرزندم «محمدحسین» اذان بگویند و ایشان هم در گوش محمد حسین اذان و اقامه گفتند. از حضرت آقا خواستم در حق بچههایم دعا کنند و عاقبت به خیر شوند که راه پدرشان را بتوانند ادامه دهند.❤️ به ایشان گفتم که از خدا بخواهند که خدا دل ما را آرام کند و صبری بدهد که آنطوری که شایسته است فرزندان شهید را تربیت کنم و ایشان هم در حق ما دعای خیر کردند.
شهید بزرگوار.. ممنونیم اجازه دادید دقایقی با یاد شما سر کنیم...ما را حلال کنید..
یاعلی
🍃هدیه به ساحت مقدس🌸 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمام شهدا و شهید حسین بواس🌸 صلوات ختم می کنیم🍃
🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍃
❣🌟❣🌟❣🌟❣🌟❣
💖زندگینامه مظلوم شهیدِ مدافعِ حرم ، #علیرضا_بریری(شهدایِ مظلومِِ مدافعِ حرمِ استانِ مازندران-خانطومان)
#قسمت_اول.
❤️(عليرضا بريری يكي از شهدای دلاور خان طومان است كه در پي پيمانشكنی تروريستها به همراه چند تن از همرزمانش در شرايط آتشبس به شهادت رسيد). نام خانوادگی او ما را به ياد #برير_بن_خضير يكي از ياران اباعبدالله الحسين(ع) در كربلا مياندازد كه تا پاي جان بر سر عهدش با جانان ماند و كربلايي شد.
❤️عليرضا متولد 30 فروردين ماه سال 1366بود. پاسدار نيروي زميني لشكر25 كربلا مازندران كه نداي هل من ناصر ينصرني امام زمانش را لبيك گفت و در خان طومان سوريه به شهادت رسيد و مفقودالپيكر شد.💔
💜عليرضا حقيقتاً عاشق شهادت بود نه به حرف كه با عمل هم اين را به همگان ثابت كرد.
💞همسر شهید: من و عليرضا هر دو در یک محله زندگی میکردیم؛ «سادات محله» كه يكی از محلههای قديمي بابلسر است. عليرضا متولد 30/1/66 بود. شناخت زيادي نسبت به هم نداشتيم، اما با ايشان از طرف يكي از دوستانشان كه هممحلي ما بود به هم معرفي شديم.
💚از آنجايي كه پدر ايشان و پدر من با هم همكار بودند، مراحل آشنای و خواستگاري به فاصله حدود دو ماه برگزار شد. زمان آشنايی من و عليرضا ايشان دانشجوی دانشكده افسری بود و مهمترين حرفش اين بود كه شغلش پر از مشغله و بسيار پرمخاطره است و سختیهای زيادی در زندگی آينده خواهيم داشت. او از سختی و نبودنهايش در زندگي برايم گفت. البته از آنجايي كه پدر من هم نظامی بودند تقريباً به اين سختیها واقف بودم.
💗عليرضا در همان صحبتهاي ابتدايي از قناعت برايم گفت و اينكه بايد قناعت را در زندگیمان همواره مد نظر داشته باشيم. ما در تاريخ 10 فروردين ماه سال 1387 عقد كرديم. آن زمان 19 سال داشتم. در دوران عقد خيلي كم حضور داشت، اما وقتی كه بود در واقع نبودنش را جبران میكرد.
💚عليرضا ارادتي خاص به شهدا داشت. همواره به شهدا و سعادتشان غبطه ميخورد. علاقه زيادي به شهداي غرب كشور داشت. هميشه هم ميگفت شهداي جنگ كه در مناطق غرب به شهادت رسيدند مظلومترين شهداي ما بودند.
💙از همان ابتدا حرف از شهادت در خانواده ما بود. هميشه وقتي به مزار عمويشان ميرفت ميگفتند فکر کن عکس من را روزی بر سر مزار حک کنند و بنویسند شهید علیرضا بریری.❣
ادامه دارد...........