eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
درست در روز 19 بهمن 1393، یعنی یک هفته قبل از شهادت. وصیت‌نامه‌ کاملی نوشت که توصیه‌های بسیار خوبی در آن داشت. عجیب اینکه بیشتر درخواست‌هایی را که او در وصیت‌نامه آورده بود به طرز عجیبی اجرا شد.
روز ۲۶ بهمن بود. چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که : "دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم" در حومه ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد. عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید...
شهادت چه زیبا او را برگزید. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (ع) شد و در این راه و در شهر امام هادی (ع) یعنی سامراء به شهادت رسید. وهادی فدای امام هادی (ع) شد.
هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود؛ چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می‌کنند. اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد. ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد. در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند!
قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(ع) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(ع) بسیار نزدیک است. این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد. یکی از دوستانش می‌گفت: هادی در این روزهای آخر، بیشتر شبها و سحرها را بر سر مزاری که برای خودش در نظر گرفته بود حاضر می‌شد و دعا و نماز می‌خواند.
مراسم تشییع #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
مراسم تشییع #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
مراسم تشییع #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
محل شهادت محمدهادی ذوالفقاری
مورد دیگه هم که شنیدم تو پیاده‌روی #اربعین تمام مدت چفیه گذاشت جلوی صورتش که نکنه #چشم‌هاش به نامحرم بیوفته . یا روزی که قرار بود به بغداد برن ، از دوستش می‌پرسه وضعیت #حجاب توی بغداد چجوریه ؟ دوستش گفت : خوب نیست ، مثل تهران . گفت : باید چشم رو از #نامحرم حفظ کرد تا توفیق #شهادت رو از دست ندیم . بعد چفیه‌اش رو انداخت روی سر و صورتش و تمام مدتی که در بغداد بود همینطوری بود تا از شهر خارج شد و به نجف رسید .