👤برادر کاملی بیسیمچی برادر باکری میگوید: «ما هرچه به برادر باکری اصرار کردیم که برگرد، نپذیرفت. به او گفتم: «از حبیب (اسم رمز قرارگاه) میگویند: شما برگردی عقب،»
اما او نپذیرفت و بهکلی خودش را از بیسیم دور کرد. از طرف دیگر، برادران [قرارگاه] از پشت بیسیم به من میگفتند: «حتی اگر میتوانید دست و پای او را ببندید و بیندازیدش داخل قایق و او را بکشید بیاورید عقب.»
😔من رفتم پیش او گریه کردم و قسمش دادم؛ برادر قمرلو نیز خیلی به او اصرار کرد اما او به عقب برنگشت و به من گفت: «شما روی سیلبند آتشکنید تا من بروم این نارنجکها را بیندازم پشت آن»، ما این کار را کردیم و او رفت نارنجکها را پرتاب کرد و برگشت. دوباره گفت: «برو به خمپارهاندازهایمان بگو آتش بریزند.» این کار را انجام دادم و برگشتم پیش او، بار دیگر گفت:
«برو به برادرانی که روی تپه کنار حریبه هستند بگو خودشان را بکشند سینه تپه و سرها را پایین بیاورند که خطرناک است»
دستورش را انجام دادم و برگشتم. این بار گفت: «از پشت بیسیم نیروی کمکی بخواه.»
💠گروه #به_یاد_شهدا
چند لحظه گذشت، رفتم آر.پی.جی را دوباره گرفتم و گفتم: «شما نقطهای که ما را اذیت میکنند، زیر آتش بگیرید تا من یک موشک به آن بزنم. پس از شلیک آن، دومی را آماده میکردم به او گفتم: ما دشمن را زیر آتش میگیریم شما خودتان را بکشید عقب به هر نحو که شده به عقب برگردید.» او درحالیکه مشغول خواندن دعا بود، حرف مرا رد کرد. دوباره به او اصرار کردم. برگشت و گفت: «تو مگر عقل خود را از دست دادهای ازاینجا کجا برگردم؟!» در حین درگیری برادرانی که زخمی میشدند، به داخل قایق میبردیم، برادر باکری کنار من نشسته بود و تیراندازی میکرد.
یکدفعه در بین ذکرهایی که میگفت ناله ضعیفی کشید و به رو به زمین دراز کشید، باعجله او را برگرداندم و در بغل گرفتم دیدم که از پیشانی او خون میآید. هر چه او را صدا زدم، بوسیدم، پاسخی نشنیدم، فقط نگاه میکرد. او را داخل قایق گذاشتم، قایق را روشن کردم و باعجله بهطرف نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کردیم. دشمن قایق را زیر رگبار گرفته بود، بهطوریکه آن را سوراخ، سوراخ کرد، اما تیری به ما اصابت نکرد.
در همین حال یکی از افراد دشمن کنار دجله آمد و با آر.پی.جی شلیک کرد. وجود بنزین در موتور قایق باعث اشتعال آن شد. آتش بهسرعت همه قایق را در بر گرفت، ما که بر اثر اصابت ترکش به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد، سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم، درحالیکه نمیتوانستیم کاری انجام دهیم. بر اثر اصابت موشک، قایق به سمت دجله حرکت داده شد و در نقطهای کنار خشکی توقف کرد. به دلیل آتش دشمن از سمت غرب دجله نتوانستیم کنار قایق برویم. شبهنگام به آن سمت رفتیم، اما متأسفانه هیچ اثری از شهید باکری و دیگران نبود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
خب معرفی آقا مهدی هم به پایان رسید...
آقا مهدی شما الان ناظر هستی و در تک تک لحظات بودی، ازت برای اعضای گروه و تمامی کسانی که احتیاج به دعای شما و رفقاتون دارند؛ التماس دعا دارم...
محتاجیم به دعات برادر 😔
خوشحال شدیم امروز به گروه ما آمدی...
💠گروه #به_یاد_شهدا
رفتم با بیسیم درخواست نیرو کردم و تا آمدم کنار او خطاب به من گفت: «نمیدانم نیروهای برادر جمشید نظمی در چه حالی هستند. برو خبری از آنها بیاور» (آنها در چند متری برادر باکری قرار داشتند.) همینکه رفتم دنبال آنها پس از چند دقیقه دیدم یک قایق روی دجله در حال حرکت است که برادر قمرلو هم سوار آن بود، در همین لحظه آتش آر.پی.جی که قایق را نشانه رفت، توجه مرا به خود جلب کرد. کمی بعد فهمیدم برادر باکری زخمی شده بوده و وی را با آن قایق برده بودند که دشمن آن را به آتش کشید و برادر باکری به شهادت رسید.»
برادر قمرلو فرمانده گردانی که در همان روز سازماندهی شده و همراه شهید باکری در آن قایق بود میگوید: «در سیلبند که بودیم دشمن تا ۲۰ متری روی سیلبند رسید و من به برادر باکری گفتم: «به خاطر اسلام شما برگردید، هرچند شما به شهادت علاقه دارید و میخواهید به لقاءالله برسید، اما اسلام به شما احتیاج دارد. خواهش میکنم بروید عقب ما اینجا هستیم.»
😔براثر اصرار زیاد من که تا حد گریه کردن رسیده بود، گفت: «برو برادر تندرو (سکاندار تنها قایق باقیمانده در پشت خط) را بیاور سوار قایق کن. او زخمی شده است.» رفتم او را آوردم داخل قایق، برادر باکری هم رفت و سوار قایق شد. آن را روشن کرد و چند لحظه توی فکر رفت و به نقطهای خیره شد!
پس از این حالت، قایق را خاموش کرد و دوباره آمد پایین هرچه مدارک در جیب داشت درآورد، نقشه و دفترچه یادداشت و دیگر مدارک را پاره کرد و به داخل دجله انداخت و به ما گفت: «هرکس نارنجک دارد بیندازد!»
👌خودش یک نارنجک را به پشت سیلبند انداخت و چند نفر از عراقیها را به درک واصل کرد و برگشت. سپس با خوشحالی به خواندن دعا و گاهی هم سرود مشغول شد. برادران را به مقاومت، دعا خواندن و سرودخوانی تشویق کرد.
🌟گاهی تکبیر میگفت، لحظاتی امام زمان (عج) را صدا میزد، خیلی چابک شده بود، زیاد هم از خودش مواظبت نمیکرد! انگار میدانست که شهید خواهد شد. بیشتر برادران در حال زدن آر.پی.جی بودند، در این لحظه، تیری به کلاه کاسکت من خورد و ترکشی هم به بدنم اصابت کرد که البته تأثیر چندان نداشت به او گفتم: «برادر مهدی انگار که من تیر خوردم، او آمد پیش من و آر.پی.جی را از من گرفت و گفت: تو تیراندازی کن.»
💠گروه #به_یاد_شهدا
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که در گروه حاضر هستند
امشب در خدمت شهیدی هستیم از شهدای #دفاع_مقدس و #شهید_گمنام، #شهید_مهدی_باکری
مطالب از وب حوزه نت و خبرگزاری دفاع مقدس و نوید شاهد برداشته شده.
در حین معرفی پستی ارسال نکنید دوستان
💠گروه #به_یاد_شهدا
💠پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بود به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود و برادرش حميد را نيز به همراه خود به شهر تبريز آورده بود.
👌بعد از چند ماه زندگي در تبريز، در جو سياسي ضد رژيم وارد شد و با برادران مسلمان فعاليت مداوم، موثر و شجاعانه خودش را عليه رژيم آغاز كرد. جهاد اصغر وي توام با جهاد اكبرش بود، اين بزرگوار همواره از گروهك ها و سازمانهايي كه در مسير مبارزاتي خود خط بيابهام رهروي از امام را در همه حركت هاي خود مدنظر اصولي قرار نميدادند متنفر بوده و همواره سعي ميكرد مسير مبارزاتياش منطبق با معبر نوراني ولايت باشد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
🌹شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني (ره) در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود، از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليت هاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.
✅ بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت اين نهاد درآمد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب اروميه شد.
👌 همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزندهاي را از خود به يادگار گذاشت.
💠گروه #به_یاد_شهدا
همسر شهید
از خصوصيات بارز شهيد مهدي باكري، يكي وارستگي و سادهزيستي ايشان بود كه زبانزد خاص و عام بود. در اوايل زندگي مشتركمان شهيد رفتند جبهه و بعد از اينكه برگشتند، گفتند كه برويم يك مقدار وسايل خانه تهيه كنيم. البته در اوايل ازدواجمان بعضي از لوازم ضروري را خانواده ما فراهم كرده بودند، ولي با اين همه مهدي حتي به وسايل اوليه و ابتدايي زندگيمان ايراد و اشكال وارد ميكردند و ميگفتند كه ما از اين هم سادهتر ميتوانيم زندگي كنيم. حتي روزي مادرشان به خانه ما تشريف آورده بودند و با حالت خيلي ناراحت گفتند كه خدا بابایت را رحمت كند و جاي او خالي است و اگر ميآمد و شما را در اين حال ميديد كه شما روي موكت زندگي ميكنيد قهراً نميگذاشت اين چنين زندگي كنيد، چرا شما فقط اين طور زندگي ميكنيد در حالي كه هيچ پاسداري اين چنين زندگي نميكند.
👌اين يكي از ويژگيهاي اخلاقي شهيد باكري بود كه اصلاً به دنيا وابسته نبود و هيچگونه وابستگي و دلبستگي به دنيا و تعلقات دنيوي نداشت و خيلي راحت توانسته بود از تعلقات دنيوي دل بكند و راهي را انتخاب كرده بود كه راه پيغمبران عظمالشأن اسلام (ص) و ائمه اطهار بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهيد باكري در طول فعاليتهاي سياسي خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود.
پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزان داخل كشور فعال شود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
بعد از شهادت سردار دلير اسلام "شهيد مهدي اميني" كه ضد انقلاب فكر مي كرد بعد از شهيد نيروهاي انقلاب در منطقه متلاشي خواهند شد، شهيد مهدي باكري در آن شرايط حاد پرچم شهيد "مهدي اميني" را بدست گرفته و سبكبال و اميدوار با حضورش در سنگر "شهيد اميني" گل هاي اميد را در دل هاي حاميان انقلاب شكوفا ساخت.
مهدي در موقعيتي كه اهواز زير آتش توپحانه دشمن تجاوزگر بود همسرش را نيز به اهواز برد. بعد از مدت ها حضور مداوم در جبهه، شهيد باكري با سمت معاون تيپ نجف اشرف در عمليات بيت المقدس شركت جست و شاهد پيروزي هاي سپاه اسلام بر جنود كفر بود. در مرحله دوم عمليات بيت المقدس در ايستگاه حسينيه از ناحيه پشت زخمي شد و در مرحله سوم با اينكه زخمي بود به قرارگاه فرماندهي رفت تا برادران بسيجي را از پشت بي سيم هدايت كند.
📸شهید مهدی امینی
💠گروه #به_یاد_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺 #شهید_مهدی_باکری :
مردم منتظرند که شما رزمندگان ندای بازگشایی راه کربلا را بدهید...
منتظرند که از آنها برای زیارت کربلا دعوت کنید.
❤️ راه کربلا باز شده است ای شهید...
💠گروه #به_یاد_شهدا
مهدي باكري سال 1333 در مياندوآب به دنيا آمد ؛ شهري سردسير در آذربايجان غربی. در همان دوران كودكي مادرش را از دست داد و دور از دامن محبت او بزرگ شد. خانواده اش همگي مذهبي بودند و برادر بزرگش «علي» در يك گروه مخفي عليه رژيم شاه مبارزه مي كرد. مهدي سال آخر دبيرستان بود كه نيروهاي ساواك برادرش علي را در يك درگيري به شهادت رساندند و اين واقعه تأثير بزرگي بر روحيه او گذاشت. از آن پس مهدي همچون برادرش وارد مبارزه مستقيم با رژيم شد و فعاليت هاي انقلابي خودش را آغاز كرد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهید باکری در کنار مرحوم حاج اکبر، مداح کربلا کربلا ما داریم می آییم
💠گروه #به_یاد_شهدا
وقتی #شهید_مهدی_باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید. به طوری که #سیل جاری شد. همان شب ترتیب اعزام گروههای امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد.
😓 پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید، به کمک مردم سیل زده شتافت.
🔸 در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از مردم کمک میخواست... تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد.
✅ کم کم کارها روبه راه شد. پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت :
❤️ خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی نمیدانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یک کم از غیرت و شرف شما یاد بگیره.
😅 آقا مهدی خنده ای کرد و گفت :
راست میگی مادر، کاش یاد می گرفت....
💠گروه #به_یاد_شهدا
⚜هفت تذکر #شهید_مهدی_باکری به فرماندهانش⚜
بسمه تعالی
قابل توجه کلیه فرماندهان و مسئولین واحدها،
سلام علیکم، گرچه خودتان آشنا به موارد ذیل هستید ولی چون اکثرا در نامههای برادران بسیجی نوشته میشود لازم دانستم مجددا متذکر شوم.
🚨۱- بعد از همه نیروها غذا بگیرید، کمتر و دقیقا هم نوع آنها باشد.
🚨۲- در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید.
🚨۳- در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره همانند بلکه کمتر از بقیه باشید.
🚨۴- در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه داشته باشید.
🚨۵- اولین کسی باشید که در اول وقت در صف مقدم نماز و دعاها میباشد.
🚨۶- مراسم بزرگداشت و ترحیم و... برای شخصیتها و شهدا و... بگیرید و فعالانه شرکت کنید.
🚨۷- در توجیه مسائل به نیروها جهت روشن شدن نسبت به مسائل کوتاهی نکنید که عدم توجیه موجب بوجود آمدن خیلی از ابهامات و مشکلات است.
💠گروه #به_یاد_شهدا
☘🌹 #شهید_مهدی_باکری؛ #معجزه_انقلاب
❤️ رهبر انقلاب اسلامی :
#دفاع_مقدس وسیلهای شد برای اینکه استعدادهای مکنون در انسانها، به شکل عجیبی بُروز کند.
🌷 مثلاً شهید باکری؛ ایشان در آغاز جنگ یک جوان دانشجو است که تازه فارغالتحصیل شده؛ حالا چند ماه یا یک مدتی هم در پادگانها گذرانده، بعد هم به دستور امام که [گفتند] از پادگانها بیایید بیرون، آمده بیرون؛ مثلا مهر ماه سال ۵۹ شهید باکری یک چنین حالتی دارد.
✅ بعد شما نگاه کنید در عملیات بیتالمقدس، در عملیات خیبر، قبل آن در عملیات فتحالمبین، این جوان یک فرماندهی زبده ی نظامی است که میتواند یک لشکر را، در بعضی جاها یک قرارگاه را حرکت بدهد و هدایت کند و کار کند. این عجیب نیست؟ این معجزه نیست؟ اینها معجزهی انقلاب است.
۱۳۹۲/۹/۲۵
💠گروه #به_یاد_شهدا
🍃فرازی از #وصیت_نامه
🌹وصیت نامه بنده گنهکار مهدی باکری
یا الله یا محمد (ص) یا علی(ع) یا فاطمه زهرا یا حسن(ع) یا حسین(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا جعفر(ع) یا موسی(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا علی(ع) یا حسن(ع) یا حجه (عج) یا روح الله و شما ای پیروان صادق یا شهیدان
خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز است.
ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
با آغاز جنگ تحمیلی به صورت داوطلبانه روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر هجوم رژیم بعث عراق دفاع کند. در عملیاتهای متعدد شرکت کرد و در مناطق مختلف عملیاتی همراه با دیگر همرزمان خود حماسه ها آفرید. سرانجام پس از ماهها مجاهدت در راه خدا در سی و یکم خرداد ماه سال ۱۳۶۶ با سمت مسئول تبلیغات گردان در منطقه عملیاتی ماووت بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد و به کاروان عظیم شهدا پیوست. پیکر وی در بهشت زهرای زادگاهش به خاک سپرده شده است.
💠گروه #به_یاد_شهدا
در سالهای انقلاب همراه با دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی در تظاهرات ها و راهپیمایی ها شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت. پس از پیروزی انقلاب به گروههای جهادی و بسیج مستضعفین پیوست و مشغول خدمت به خانواده محرومان جامعه شد.
💠گروه #به_یاد_شهدا
ما که لیاقت نداشته و سعادت پیدا نکردیم در دولت کریمه آقا امام زمان عضویت داشته باشیم لذا از شما می خواهم که زمینه ظهور آقا را فراهم سازید و برای فرج دعا کنید.
💠گروه #به_یاد_شهدا
برای امام دعا کنید و در این امر سستی و اعمال روا ندارید زیرا اگر خدای ناکرده علی زمان ما خانه نشین شود در آن صورت عذری نخواهیم داشت.
💠گروه #به_یاد_شهدا
به واجبات الهی مخصوصاً نماز و روزه و نماز جماعت اهمیت زیاد و فوق العاده بدهید.
💠گروه #به_یاد_شهدا
با توکل بر خدا و صبر بیش از پیش با مشکلات و مسائل برخورد کنید و بدانید که صبح پیروزی نزدیک است. خواهشمندم درباره شهدا قلو نفرمایید و تنها واقعیت را بگویید
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهید حسین احسانی دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۴ در شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش عبدالله مغازه دار بود و با تامین مایحتاج عمومی مردم روزی حلال کسب میکرد و فرزندان خود را با طینتی پاک پرورش میداد.
سال ۱۳۵۱ وارد دبستان شد و تحصیلات خود را آغاز کرد و با توجه به هوش و استعداد سرشاری که داشت تا پایان مقطع کاردانی ادامه تحصیل داد. شغل معلمی را برای خود برگزید و مشغول تعلیم و تربیت دانش آموزان و آینده سازان ایران شد
💠گروه #به_یاد_شهدا