#گمنامی
عبدالحسین همیشه از امام رضا(ع) میخواست محل تدفین پیکرش همانند مادرش حضرت زهرا (س) بینام و نشان باشد.
زمانی که بعد از ۲۷ سال پیکرش را شناسایی کردند، من نمیتوانستم بپذیرم این پیکری که آمده، پیکر شهید برونسی است زیرا یک بار به من گفته بود پیکرش باز نمیگردد از طرفی دوست نداشتم برای شناسایی بروم چون معتقد بودم چیزی که در راه خدا دادهایم، دیگر پس گرفتن ندارد. ما یکبار در سال ۶۴ شهید را تشییع کرده بودم، بار دیگر آن هم بعد از ۲۷ سال واقعا برایمان سخت بود که بپذیریم این پیکر، پیکر شهید است.
#بوی_شهادت
در آخرین دیدارمان، بوی شهادت میداد، میگفت : من اسیر نمیشوم، یا به شهادت میرسم و یا جانباز به خانه برمیگردم.
شهید در بازیهایی که با بچهها در خانه انجام میداد به آنها ندای شهادتش را میداد، وقتی با بچهها بازی میکرد به آنها میگفت من دعا میکنم و شما هم آمین بگویید، آن وقت دعای شهادتش را از خداوند میخواست. بچهها هم که نمیدانستند این دعای پدر چه معنایی دارد، به حرفش گوش میکردند و آمین میگفتند.
همیشه از خداوند طلب شهادت میکرد و دوست داشت همجوار خاک شود؛ میگفت اگر دوباره متولد شوم، دوست دارم همیشه در راه خدا به شهادت برسم، بالاخره آرزویش برآورده شد و علاوه بر شهادت، پیکرش نیز سالها مفقودالاثر شد.
#مجروحیت
همیشه هر اتفاقی که برای شهید میافتاد از قبل خوابش را میدیدم، یادم هست یک بار که ایشان در عملیاتی مجروح شده بودند، شب قبل خواب زخمی شدنشان را دیده بودم که شهید عصایی بر دست دارند، بعد از عملیات، خواب را برایشان تعریف کردم؛ بعد از آن اتفاق هر گاه در عملیات برایشان حادثهای رخ میداد، از همرزمان خود میخواستند به من اطلاع بدهند.
👌ناراحتیام با حرفهای رهبر معظم انقلاب از بین رفت...
وقتی خبر آوردند که پیکر شهید پیدا شده، خیلی بیتاب بودم، نمیتوانستم تصمیمی در خصوص تشییع پیکر شهید برونسی آن هم پس از ۲۷ سال بگیرم. در همان روزها دستاندرکاران کنگره شهید برونسی قرار بود دیداری با رهبر معظم انقلاب داشته باشند. قرار شد که ما نیز پیش رهبری برویم، همه از من میخواستند در خصوص این نگرانیها به آقا چیزی نگویم.
در انتهای دیدار نوبت به گفتوگوی خصوصی با رهبری رسید، من با کمی فاصله ایستاده بودم که ایشان جویای احوال من شدند، بچهها مرا صدا کردند؛ به محضر رهبری که رسیدم ایشان خودشان گفتند: «شنیدهایم پیکر شهید برگشته»، پاسخ دادم «بله برگشته» ولی من هنوز به نتیجهای نرسیدهام، شما بگوید چه کار کنم؟
رهبری فرمودند «هر طور خودتان صلاح میدانید، عمل کنید»؛ در ادامه پرسیدند «مگر آزمایش DNA ندادهاید»، گفتم نمیدانم. قبل از اینکه رهبر معظم انقلاب را ببینم دلم گرفته بود، اما وقتی با رهبری حرف زدم، دلم باز شد و توانستم تصمیم بگیرم.
فردای همان روز برای آزمایش رفتیم، چند روزی نیاز به زمان بود تا جواب آزمایش بیاید، بعد از چند روز تماس گرفتند و اطلاع دادند همان مقدار از پیکر که آمده، متعلق به شهید برونسی است.
#اذن_شهادت
شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و میگفت، «یا زهرا(س)»، چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند، در حال و هوای خودشان بودند.
وقتی توانستم بیدارشان کنم، ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم، دیدم گوشهای نشست، اسم حضرت فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه، شانههایش میلرزد؛ آرامتر که شد، به من گفت: «چرا بیدارم کردی، داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه (س) میگرفتم».
💠گروه #به_یاد_شهدا
#بی_بی_حلال_مشکلات
زمان شهادت و تشییع شهید و عید اول ایشان، همه در دهه فاطمیه بود، وی همه جا و همیشه میگفتند «هر جا ماندی فقط چادر حضرت زهرا (س) را بگیر تا مشکلت حل شود».
هر ساله نزدیک عید به خصوص اسفند که میشود بیقرار میشوم، دست خودم نیست، حال و هوایم به آن زمانها بر میگردد، البته این را هم بگویم شهید فقط عید غدیر، فطر و قربان را عید میدانستند، برای عید نوروز شیرینی نمیگرفتند و فقط به چای و میوه بسنده میکردند زیرا در آن سالهای قبل از انقلاب، این عید را عید رژیم شاهنشاهی میدانستند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#فاطمیه
زمان رژیم پهلوی تا امروز، دهه فاطمیه که میشود روضه حضرت زهرا (س) را برگزار میکنیم؛ شهید برونسی همیشه نگران بود که نکند بعد از شهادت ایشان، ما روضه را ادامه ندهیم؛ همیشه تأکید داشتند که دهه فاطمیه حتما روضه بگیریم.
یادم میآید، یک بار که شهید عملیات بودند و دهه فاطمیه نزدیک بود، قند و آب نبات برای روضه نداشتیم، چراکه آن زمان قند و آبنبات کوپنی بود، ما هم که بچههایمان زیاد بود و قند و آبنباتمان به سرعت تمام میشد، نمیدانستم چهکاری انجام دهم.
دهه فاطمیه رسید، روز اول دهه، دم در بودم که فردی با دوچرخه آمد و یک کارتن قند به دستم داد، هر چه از وی پرسیدم که اینها را چه کسی داده، چیزی نگفت و رفت؛ فکر میکردم حتماً شهید از منطقه فرستادند اما وقتی ایشان از منطقه زنگ زدند و قضیه را به ایشان گفتم، به من پاسخ دادند:
«خدا خیر بدهد به هر کسی که روضه حضرت زهرا (س) را لنگ نگذاشته است»؛ از آن به بعد مدام ذهنم درگیر بود، مردی که قند را به من داده که بوده است، چون دیگر هیچ جا وی را ندیدم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
فرزند شهيد برونسي با اشاره به برخي از مشكلات و ناهنجاريهاي موجود در جامعه می گفت :
آنچه كه امروز سبب آزار من و امثال من به عنوان فرزندان شهدا ميشود، بيعدالتي، فساد و ناهنجاريهايي است كه در جامعه به چشم ميبينيم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#خصوصیات
شهيد بزرگوار داراي خصوصيات اخلاقي بسيار زيادي بود كه از آن مجله ميتوان به تقوا، اخلاص، فروتني و تواضع ايشان اشاره كرد.
روي تهذيب نفس و خودسازي بسيار كار كرده بود. اخلاص و فروتني شهيد برونسي به عنوان يكي ديگر از خصوصيات مثبت و بارز اخلاقي مهم او بود.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#حلال_و_حرام
شهید برونسی روی حلال و حروم خیلی حساس بودند.
شهید عبدالحسین برونسی خصوصیات اخلاقی زیادی داشتند اما ایشون خیلی روی حلال و حروم حساس بودند برای اینکه توی زندگیشان نان حلال بیارند از کلی زمین گذشتند و امدند به شهر مشهد و در خانه ای کوچک زندگی کردند ایشون چند تا شغل عوض کردند.
اولین شغل ایشون کار در مغازه شیر فروشی بود وقتی از شغلش امد بیرون دلیلش را که پرسیدم گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه اب می بندد داخل شیر، وزن شیر خالص کم تر می شود و اب قاطی شیر می شود ولی باید پول شیر را بدهند من نمی توانم به مردم دروغ بگویم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
#خصوصیات
شهيد برونسي در همه كارهايي كه انجام ميداد خدا را مد نظر داشت و سعي ميكرد با اخلاص و براي رضاي خدا كار كند از اين رو بسيار متواضع و خاكي بود كه همين تواضع و خاكي بودن او سبب شد كه شهيد برونسي تا رده فرماندهي تيپ پيش برود.
💠گروه #به_یاد_شهدا