eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
با آغاز حمله دشمن بعثی با اصرار زیاد از والدین خود اجازه گرفت تا عازم جبهه شود و بالاخره در سال 1361 برای اولین بار عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد . هرگاه از طرف خانواده خویش مورد سرزنش قرار می گرفت مبنی بر اینکه فعلا" به درس خویش ادامه دهد و مدرسه هم در هر وهله از زمان سنگری است که باید حفظ شود و کسان دیگری هستند که به رزم و مبارزه با دشمن متجاوز بپردازند سخت ناراحت شده و می گفت : اگر قرار بر این باشد که هرکس در پشت جبهه بماند و بگوید اگر من نروم عده دیگری هستند که با دشمن به مقابله و مبارزه برخیزند پس چه کسی باقی می ماند تا در جبهه شجاعانه پیکار کند و به رزم بی امان ادامه دهد تا دشمن اشغالگر را به عقب براند ؟ و من قول میدهم در کنار جهاد در راه خدا به جهاد در جهت درس هم بپردازم
به یادشهدا: #مروری_بر_زندگینام_شهید_والامقام_ #حمید_چیذری #شهید_شهادت_دفاع_مقدس
وی همراه و همگام با جهاد فی سبیل الله به درس خویش ادامه می داد . با اینکه وی به آن صورت در مدرسه حاضر نبودند و اکثر اوقات خود را در جبهه می گذراندند با این حال در جبهه به صورت فشرده درس خود را ادامه می داد و باموفقیت خود را به رده های بالا از علم دست می یافت . شهید عزیز به نبرد با خصم علاقه وافری داشت و مشتاق آن بود که در هر مرحله شرکت جوید و اگر چنانچه نمی توانست در یک عملیات شرکت نماید روحیه ای افسرده و خمود پیدا می کرد و هر زمان که خبر شهادت دوستانش به گوش وی میرسید ناراحت و غمگین و خجل زده می شد وی همیشه می گفت : بهترین بچه های کشور دارند می روند و من سعادت این را ندارم که همانند آنها به آرزویم برسم در ضمن شهید والا مقام علاقه زیادی به جمع آوری خاطرات و عکسهای دوستانش داشت طوری که تمام هم و تلاش ایشان بر این بود که بر تعداد عکسها بیفزاید .
وی بیشتر اوقات خود را در جبهه ها به سر می برد و با منزل کمتر در تماس بود تا خانواده طاقت دوری ایشان را بتوانند تحمل کنند و هرگاه که مجروح می شد به هیچ وجه خانواده خویش را از جریان مطلع نمی کرد و تا بهبودی کامل بدست نمی آورد به منزل بر نمی گشت . حتی بعضی اوقات وقتی به منزل بر می گشت اشاره ای به مجروح شدن خود نمی کرد و خانواده از طریق دوستان وی پی به مجروح بودن ایشان می بردند.
هرگاه مجروح می شد و ناچار به مرخصی می آمد آرام و قراری در منزل نداشت و همانند گم کننده ای دنبال گم شده خویش می گشت . تا اینکه زودتر از موعد مقرر عازم مکان و منزل مقدس می شد و مدت اوقات خود را در جبهه تمدید می کرد و می گفت من به این علت دیر به تهران می آیم چون می ترسم وقتی بیایم عملیاتی بشود و من نتوانم در آن شرکت کنم .
#مروری_بر_زندگینام_شهید_والامقام_ #حمید_چیذری #شهید_شهادت_دفاع_مقدس
تنها مسئله ای که این عاشق به تمام معنا خیلی روی آن تاکید داشتند این بود که برای امام دعا کنید تا خداوند طول عمر به ایشان عنایت فرماید. اما عملیاتهایی که این شیفته راه حق و حقیقت در آن شرکت جستند عبارتند از :
بالاخره شهید والامقام برای آخرین بار در مورخه 8/4/65 و زودتر از موعد مقرر به جبهه روانه شد و در مورخه 10/4/65 در عملیات کربلای 1 شرکت نمودند و در مورخه 17/4/65 در محور عملیاتی مهران (قلاویزان) بوئی از گلستان عشق به مشام وی رسید و چون باد صبا سرمست و عاشق به هر سو نظر افکند و همچون پرستوی مهاجر کوچ کرد تا در عالم بی کران و مافوق گیتی جای گیرد و بالاخره غنچه نوجوان باغ به انتهای پروردگار و ایزد منان مورد هدف خصم دون قرار گرفت و در این روز خدایی پرنده عاشق به آرزوی دیرینه اش که همانا وصال بر حق تعالی بود و برای رسیدن به آن لحظه به ثانیه شماری می کرد به عالم جاودانه باقی پیوست و همانگونه که آرزومند بود مظلومانه شهید شود به امید دیرینه اش رسید و سبکبال و سبکبار پر کشید و رفت به عالم بی کران و بدرستیکه در زیر سایه سرد و دل انگیز طوبی در جوار نهر و جویبار مقدس کوثر با لباسهای فاخر بهشتی جای گرفت و مجددا" با دوستان شهید خود و شاهدان همیشه جاودانه تاریخ میثاق خود را تجدید کردند . درحالی که سال آخر درس خود را دنبال می کرد اما وارد دانشگاهی بس وسیع شد که دانشجویان آن مردانی دلاور و پاک و جانثار هستند .
#مروری_بر_زندگینام_شهید_والامقام_ #حمید_چیذری #شهید_شهادت_دفاع_مقدس
آری حمید نیز از خیل بی شمار عاشقانی بود که در تمام مسیر حیات خویش خدای خویش را فراموش نکرد و یک لحظه از او غفلت ننمود با نفس پلید خویش به مبارزه پرداخت و عشق حقیقی و سالم را فدای عشقهای چرکین و دروغین نکرد و این چنین از سنگر عشق وایمان به سنگر شهادت پر کشید و شربت شیرین و گوارای شهادت که یگانه آرزویش بود به مزاقش خوش آمد و پرنده ای که تا این حد عاشق شهادت بود بارها با قلم همچون سلاح خویش بر صفحات کاغذ نگاشته بود که خداوند این بنده حقیر را مورد قبول خود قرار نمی دهد و سعادت ندارم به شهادت برسم توانست در آسمان دیگری سیر و سفر کند و به صف دوستان واقعی و صاحبدل دوستانش بپیوندد و صفحه ای دیگر بر صفحات پر التهاب و مهیج تاریخ افزون کند.
چه زیبا گفته اند شهدا شمع محفل بشریتند که همانا خویش می سوزند و برجامعه روشنی می بخشند.اینان انسانهای پاک و وارسه ای هستند که تمام لذت حیات و عیش جان را در یاد یگانه معبود و یگانه معشوقشان یافتند و برای دیدار او لحظه شماری می کنند دوست دارند میان خود و یگانه حامی خویش حدیث ایشان با حدیث عشق است و ایمان