eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
107 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
به خانواده عسگرى به پاس صبر و استقامتى كه در راه انقلاب و جنگ از خود نشان دادند، از طرف فرمانده كل قوا - حضرت آيةاللَّه خامنه ‏اى - نشان فتح اعطا شد.خانم صديقه بهرامى - مادر شهيد محمدرضا عسگرى - پس از پنج سال انتظار در حالى كه مراسم تشييع جنازه شهيد تندگويان - وزير نفت سابق - را از تلويزيون تماشا مى‏كرد، جان به جان‏ آفرين تسليم كرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: وقتی برایم زاری می‌کنید، انگار به سمتم تیر می‌اندازید. 🌷 معرفی 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب (س) 📆 پنج شنبه ۱۴۰۰.۰۸.۲۰ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195Cd150cbd0c1 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
حمید احسانی بیرون رفت و وقتی برگشت چند قطعه عکس آورد. یکی از عکس‌ها را روی قاب دیوار گذاشت و گفت: این آخرین عکس من است و به زودی روبری حرم حضرت زینب (س) شهید خواهم شد.
امروز که با همسر شهید احسانی تماس گرفتم، داشت آماده پختن حلوا برای هشتمین سالگرد حمید می‌شد. مردی که چند بار به خواستگاری نرگس رفته بود تا او را راضی به ازدواج کند؛ مردی که آرزوهای زیادی برای زندگی‌ مشترکشان داشت و می‌خواست دخترشان «نادیا» را در ناز و نعمت بزرگ کند، اما وقتی برای اولین بار به سوریه رفت و غریبی نازدانه امام حسین (ع) را در سوریه دید، دیگر نتوانست کنار همسر و دردانه‌اش بماند.
شروع زندگی مشترک نرگس جعفری، همسر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «حمید احسانی» نخستین روزهای آشنایی با خانواده حمید را این گونه روایت می‌کند: پدر حمید، روحانی بود. در یک مراسم روضه از طریق یکی از آشنایان، خانواده من و حمید را به هم معرفی کردند و بعد از مدتی خانواده حمید به خواستگاری‌ام آمدند. جواب من و حمید منفی بود. چون سن من کم بود و می‌خواستم درس بخوانم.
این ماجرا گذشت و یک سال بعد، حمید جلوی منزلمان آمد تا امانتی مادرش را از مادرم بگیرد. من که رفتم امانتی را بگیرم، حمید مرا دوباره دید و به مادرم پیام داده بود که اگر نرگس را به من ندهید، من دیگر زن نمی‌گیرم. خانواده حمید چند بار به خواستگاری آمدند تا اینکه من راضی به ازدواج با او شدم. حمید متولد ۲۴ تیر ماه بود و ما ۲۹ تیر ماه سال ۹۰ عقد کردیم.
یک بار که به سوریه رفت، خیلی تغییر کرد نرگس و حمید با یک مراسم عروسی ساده زندگی‌مشترکشان را شروع کردند. حمید کاشی‌کار بود. سال ۹۱ این ۲ جوان صاحب دختری به نام «نادیا» شدند. دختری که چشم و چراغ منزلشان شد. وقتی نادیا ۸ ماهه بود، حمید به نرگس می‌گوید: می‌خواهم برای کاری به تهران بروم. حمید می‌رود و نرگس حدود ۱۵ روز نمی‌تواند با او تماس بگیرد.
نرگس در این باره می‌گوید: بعد از ۱۵ روز نگرانی حمید با من تماس گرفت و گفت در سوریه هستم. من ابتدا باورم نمی‌شد. من هر روز منتظر آمدنش بودم؛ از خانه بیرون نمی‌رفتم و انتظار آمدنش را می‌کشیدم. بعد از ۱۵ روز برگشت. حمید در این ۱۵ روز خیلی تغییر کرده بود. حتی نمازش یک دقیقه به تأخیر نمی‌افتاد. مرتب به جلسات روضه فاطمیون می‌رفت. چند وقت بعد پیکر اولین شهدای فاطمیون در مشهد تشییع شد. حمید برای تشییع شهدا رفت.