برويم چه بهتر از اينکه در راهي خوب قدم بگذاريم و در آن برويم، ما که در اين راه قدم گذاشته ايم اميدوارم که خداوند ما را ثابت قدم بدارد و به برکت خون شهداء ما را نيز ببخشد. من از خدا مي خواهم که مرگ مرا شهادت و در راهش از من قبول بفرمايد و ما را در جوار رحمتش با شهداي مخلص همراه بفرمايد. اين مسير، مورد تأييد انبياء و اولياء خدا بوده و اميدوارم که بتوانم خودم را در اين مسير حفظ کنم و نلغزم و از خدا ميخواهم مرا ثابت قدم بميراند. مسئله اي که هست اين است که اين بدن براي روح انسان قفس است و روح ملکوتي انسان در آن زندانيست و اين بدن است و دست ماست که چگونه آنرا بکار ببريم، آيا او را در راه صاحبش تعليم دهيم و يا دشمنش که هواي نفس و شيطان است و بعد از تعليم با مرگ است که قفل اين قفس شکسته شده و روح انسان پرواز مي کند، به سوي رب و حال مانده است برداشت بذري که در اين دنيا کاشته ايم، خوب کاشته ايم که موقع برداشت خوب برداشت کنيم و يا بد کاشته ايم که مطابقش برداشت کنيم. ميخواستم سخني هم با ملت داشته باشم اما مي بينم که فهم ملت بالاتر از سخنان من است و بالاتر از صحبتهايي که من مي کنم ولي بخاطر يادآوري چند کلمه اي ميگويم همانطور که ديگر شهداي عزيز ما در وصيتنامه هاي خود ذکر کرده اند و همانگونه که شما به آن عمل مي کنيد اين است که مواظب منافقين داخلي باشيد و نگذاريد آنها پا روي خون شهداي ما بگذارند و ثمره خون شهداي ما را پايمال کنند و همانگونه که تا به حال ثابت قدم بوده ايد از اين به بعد نيز پا در رکاب باشيد. عرضي هم با خانواده دارم و اين است که خوشحال باشيد، توانستيد هديه اي يا بهتر است بگويم امانتي که خدا بدست شما داده است توانستيد به نحو احسن تربيت کرده و به راه خدا رهسپار کنيد و امانت او را پس دهيد. اگر مي خواهيد فغان و زاري کنيد در فقدان من، من حرفي ندارم اما شما کمي فکر کنيد آيا خون ما از خون امام حسين(ع) ، حضرت علي اکبر(ع) ،72 تن از ياران عاشورا و ياران حسين(ع) رنگينتر است. از آنها بگذريم چون به پاي آنها نمي رسيم آيا خون ما از شهداي عملياتهاي قبل رنگينتر است. چگونه آنان در راه حق فدا شدند ما هم مثل آنها و از آنها کمتر، از اين که بگذريم آيا شما از زينب(س) بالاتريد آيا از فاطمه زهرا(س) بالاتريد آيا از مادران و پدران ديگر شهداي ما بالاتريد،
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
چطور آنها در فقدان عزيزانشان صبر مي کنند و شکوه و شکايت را براي آخرت مي گذارند، در آنجا به شکايت قوم ظالم برخيزيد شما نيز دل خود را پهلوي دل آنها بگذاريد و خود را مانند آنها کنيد اجر و ثوابش بيشتر از ناله و گريه و زاري کردن است. از شما مي خواهم مرا عفو کنيد زيرا نتوانستم آنطور که شما مي خواستيد باشم اميدوارم که مرا ببخشيد. در ضمن لازم است که بگويم براي من نماز قضا بخوانيد و تعداد 18 روزه قضا دارم که اگر موفق نشدم بگيرم شما بگيريد. ديگر عرضي که قابل گفتن باشد ندارم فقط از شما مي خواهم که امام امت را تنها نگذاريد و از خدا ميخواهم که امام امت را تا ظهور حضرت حجت(عج) حفظ کند. رزمندگان اسلام را پيروز فرمايد، ظهور امام زمان(عج) را نزديک فرمايد و اسلام را در سراسر جهان با نابودي کفر رايج بگرداند. آمين يا رب العالمين.
در قاموس شهادت واژه اي بنام وحشت نيست.
از همگي مي خواهم که اگر بدي از ما ديديد عفو نمائيد.
(خدايا خدايا تو را به جان مهدي تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار)
حاج يونس زنگي آبادي
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روایت تکان دهنده از شهید #حاج_یونس_زنگی_آبادی👌😢
#کرامات_شهید
🔰عجیب اما واقعی| معجزه ی حقیقی شهدا😭😭😭😭😭
شادی روح مطهرش صلوات
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
براستي شهدا زنده هستند هرچند باور اينگونه مطالب برای خیلها غير قابل باور هست ولي کلام خداوند تبارک وتعالی هستش شهدا زنداند و در نزده ما روزي میخورند نیم ساعت گوش کن ضرر نمیکنید مارا هم دعا کنید.
گوش دادن به این صدا را به شما سفارش میکنم 😭😭😭😭😭
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
جگر «حمید» سوخت و دم نزد
تیر رسامی از پشت کمر تا جگر حمید رضایی را شکافت و داخل سینه در حال سوختن بود. با صدای بلند شبیه به جیغ، فریاد می زد یا فاطمه زهرا....😭
🍃🌹معرفی #شهید_حمید_رضایی در #ایام_فاطمیه
💠 ارائه : بزرگوار خادم الشهدا یازینب(س)
📆 شنبه ۱۴۰۲.۰۹.۱۱
#فاطمیه🏴
⏰ ساعت ۲۰:۰۰
گروه جامانده از شهدا👇🌹
eitaa.com/joinchat/2098397195Ce44ef032f0
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
از راست شهید حمید رضایی حسن رحیمی
جگر «حمید» سوخت و دم نزد
تعدادی نیز آنجا تیر خوردند. تیر رسامی از پشت کمر تا جگر حمید رضایی را شکافت و داخل سینه در حال سوختن بود. با صدای بلند شبیه به جیغ، فریاد می زد یا فاطمه زهرا.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
در ادامه عملیات کربلای پنج بنا شد بجای محور قبلی لشگر حضرت رسول (ص)، از نوک کانال ماهی شلمچه عملیاتی آغاز شود. روی نقشه نوک کانال ماهی در سمت بصره شبیه نوک مداد بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
مسیر هم چنین بود که وقتی وارد منطقه شلمچه می شدیم بجای اینکه سمت راست و روی کانال ماهی و سه راه شهادت و کانال زوجی و… برویم، بسمت چپ می پیچیدیم و بطرف نوک کانال ماهی می رفتیم.
در ادامه مسیر آنقدر به خط عراق نزدیک شدیم و در دید و تیر قرار گرفتیم که مسافتی طولانی را پیاده و به ستون یک با سلاح و تجهیزات، با حالت راه رفتن و دویدن طی کردیم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
زیر آتش سنگین خمپارها هر چند دقیقه یکبار ماشین های وانت از روی جاده خاکی پر پیچ و خم و پر از چاله چوله از کنارمان می گذشتند.
هر یک با عجله دنبال ماموریتی بودند و یا جنازه و مجروحی را جابجا می کردند. برای اینکه از پشت خاکریز کوتاه دیده نشوند، بدنه ماشین ها را از بالای کاپوت و زیر اتاقک راننده بریده بودند تا کوتاه شود. لذا سر و سینه رانندها بالاتر از بدنه ماشین، حفاظ و پنجره ای نداشت. از این جهت تعدادی از راننده ها برای اینکه در سرعت، باد و گرد و خاک مانع دیدشان نشود ماسک شیمیایی و یا عینک موتور سواری به صورتشان زده بودند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
خاکریزها خیلی تازه بود و بعضی جاها از لابلای خاکریز قسمت هایی از بدن بی جان عراقی ها بیرون زده بود. لابد زیر دست و پا بودند و راننده های لودر در تاریکی ندیده و در بیل لودر به همراه خاک برای احداث خاکریز جابجا و بخشی از خاکریز شده بودند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
ساعتی از ظهر گذشته بود. من و شهید مجید پازوکی و شهید حمید رضایی در سر ستون مامور بودیم به گروهانی از گردان حبیب که آن شب داخل نونی صفر شلمچه به مرحله درگیری تن به تن رسید. اسم آن گروهان قیس بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
به خاکریزی رسیدیم که حدود ۳۰۰ متر با خط مقدم فاصله داشت. در دل خاکریز سوله های کوچکی احداث شده بود که باید بصورت نشسته و چهار دست و پا داخل می شدیم. برای در امان ماندن از ترکش مناسب بود ولی آنقدر تاریک و کوچک که کمی بزرگ تر از قبر بود. این فکر که اگر خمپاره و توپی به سقفش بخورد این زیر دفن خواهیم شد، ایجاد وحشت و اضطراب می کرد. مخصوصاً بخاطر ممانعت از ورود ترکش بصورت L شکل بود و دسترسی مستقیم به نور و هوای آزاد نداشت. چندی قبل شنیده بودم یکی از بچه های قَدَر تخریب به اسم مهدی جمعه که به اطلاعات عملیات مامور شده بود، در یکی از این سوله ها با اصابت خمپاره ۱۲۰ میلی متری شهید شده و آن زیر مانده بود. در مسیر عبور هم چند سوله خمپاره خورده را دیدم که سقفش هوار شده و تراورزهای شکسته و پلیت های مچاله شده سقف از زیر خروارها خاک کج و کوله بیرون بود.
آتش عراق روی سرمان خیلی سنگین بود و ناچار باید تا شب داخل سوله می ماندیم.
به خاطر اضطراب زیاد با بی میلی تمام بسته ای بیسکویت مینو و چند قلوپ آب و ساندیس را به جای ناهار و شام خوردم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
یازدهم اسفند ماه ۶۵ بود و آن عملیات سنگین خود بخش جدید و مهمی از عملیات کربلای پنج شد و عملیات تکمیلی کربلای پنج نام گرفت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
ماموریت گردان حبیب و چند گردان دیگر تصرف نونی های پشت کانال ماهی بود. سخت ترین و اولین نونی به گروهان ما (قیس) سپرده شد که نامش نونی صفر بود.
نونی خاکریز بزرگ هلالی شکل شبیه حرف نون که از سمت قاعده اش به دژ بلند پشت کانال ماهی چسبیده بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
بعد از نماز مغرب و عشاء با تاریکی شب بیرون به ستون شدیم و زیر نور منورها به سمت خط حرکت کردیم. با شروع شب علاوه بر آتش سنگین خمپاره ها تیراندازی ممتد هم اوضاع را ملتهب تر کرد. گویی دشمن منتظر ما بود. زیرا گردان های دیگر (گمانم از لشگرهای دیگر) چند شب پیاپی به دل نونی ها زده بودند ولی موفق به تصرف آنها نشده بودند. به خط که رسیدیم با خاکریزهای خیلی کوتاه مواجه شدیم که در بین دود و گرد و خاک به زحمت سر و ته آن دیده می شود. در اثر شلیک و انفجار زیاد بوی شدید باروت فضا را آکنده بود. تیرهای رسام از سمت خط عراق گرد و خاک و غبار غلیظ دود را می شکافت و از ارتفاع پا و کمر از اطراف مان عبور می کرد. حتی نور زرد و شدید خمپاره های منورهای بالای سر هم به سختی از بین گرد و خاک عبور می کرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
در یک لحظه به سمت نونی صفر یورش بردیم. سمت تیربارها به سوی ما متمرکز شد. تا به نونی برسیم قدم به قدم کسی زمین می خورد. علاوه بر تیربارها با موشک های ضد نفر آرپی جی هم بارها وسط ستون مان را زدند.
با عبور از خاکریز دژ اصلیِ دور نونی با خاکریزهای پیچ در پیچ داخل نونی مواجه شدیم که از طرح های اصلی دفاعی بود و باعث سر در گمی ما شد. تا به این خاکریزها برسیم لابلای این خاکریزها دولا دولا به سمت وسط نونی و محل اصلی یافتن و درگیر شدن با عراقی ها، درحال حرکت بودیم، که ناگهان تیربار گیرینف از پشت ما را با تیرهای رسام به رگبار بست. تعدادی نیز آنجا تیر خوردند. تیر رسامی از پشت کمر تا جگر حمید رضایی را شکافت و داخل سینه در حال سوختن بود. با صدای بلند شبیه به جیغ، فریاد می زد یا فاطمه زهرا.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
هم زمان علاوه بر پشت از گوشه خاکریز روبرو و جلو نیز تیرباری شروع کرد. هر کس که زنده می ماند و به پیچ بعدی خود را می رساند، تیربار دیگری از روبرویش شروع به شلیک می کرد و در یک زمان لابلای چند تیربار از پشت و روبرو و روبروی پیچ بعدی گیر افتادیم. بین صدای گوش خراش تیربارها و در روشنی تیرهای رسام با فریاد صدایش کردم. بسختی مرا شناخت. چند بار گفت:
" قاسم.... جگرم....جگرم می سوزد. "
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
احمد طایفه ۲ محسن خلیلی ۳ شهید سید علی موسوی ۴ حسین رضایی ۵ مرتضی مرادی ۶ شهید حمید رضایی ۷ محمد هادی ۸ قاسم عباسی ۹ مهدی حق شنو ۱۰ داود قاسمی ۱۱ علینقی عطارد / پادگان سفینه النجات. دریاچه پشت سد دز دزفول - آموزش غواصی - قبل از عملیات کربلای ۴ و ۵
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
روی زمین چهاردست و پا می خیزید. بدنش را می کشید و با تمام زورش بزمین چنگ می زد و با پیچ و تاب مجدداً به زمین می خورد. کنارش که با عجله دو زانو نشستم، چرخید و با شکمش روی پاهایم افتاد. بالای شلوار بادگیرش از پشت به اندازه خیلی کوچک مثلثی شکل از جای گلوله پاره شده بود اما آنقدر تازه که هنوز خونی جاری نشده بود. همانطور که تقلا می کرد چفیه سفید دور کمرش را از زیر لباس بادگیرش باز کردم ولی کاملاً بی فایده بود و باید به کجایش می بستم. سرب داخل رسام درون سینه اش در حال سوختن بود. روی پایم چرخید تا رو به آسمان شد. با تمام زور و وزنم بشدت سینه ام را به سینه اش چسباندم و محکم حمید را به آغوش کشیدم تا برنخیزد و تیر دیگری نخورَد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
در حالی که روی زانوانم بود سینه ام محکم به سینه اش و صورتم به صورت داغش چسبیده بود. مچ دستش را در دست داشتم و دست و صورت داغش را بارها بوسیدم. از من درشت تر بود و بسختی مهارش کرده بودم. تیربارهای لعنتی در روبروی هم به یک نقطه روی زمین با تیرهای رسام شلیک می کردند. نواخت تیرشان آتقدر بالا بود که انگار تیرها چسبیده بهم از لوله اسلحه خارج می شد. عجیب بود انگار تیرهای دو تیربار نزدیک زمین چند بار بهم خوردند. حمید در آغوشم مانند ماهی که ببرون آب افتاده باشد دقایقی دست و پا زد تا از نا و توان افتاد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
چند بار گوش داغش را بوسیدم و در گوشش نجوا کردم. در ادای شهادتین کلمه به کلمه همراهی و کمکش کردم تا جان سپرد.
بچه ها با سختی و تلفات زیاد مشغول زدن تیربارها بودند. جنازه حمید همچنان دقایقی در آغوشم بود. تبربارهای خاکریز دو جداره ای که بینش بودیم خاموش شد ولی از ادامه ال شکل خاکرریز دو جداره پیچ جلویی و پشت سر خبر نداشتم.
شهید محمدابراهیم خلج مسئول گروهان قیس گردان حبیب ابن مظاهر نشسته بصورت پا مرغی خودش را رساند و آهسته پرسید:
" تیرخوردی؟ "
گفتم: نه تخریب چی ام، دوستم شهید شده.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
شهید محمدابراهیم خلج مسئول گروهان قیس گردان حبیب ابن مظاهر
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان
خیلی ها در مسیر تیر خورده بودند. تعداد اندکی شان مجروح و اکثراً شهید شده بودند.
دستور داد: رهاش کن، خودتو وسط نونی صفر برسون. بچه هایی که اونجان تعدادشون خیلی کمه و با عراقیا در گیر شدن.
بلافاصله در پی یافتن نیروهای سالم از من جدا شد.
پیکر حمید رضایی را رها کردم و کمی جلوتر از فانوسقه کسی که رو به آسمان افتاده بود و از زیرش بشدت خون می رفت یک خشاب پر برداشتم. زیرا در افت و خیز و دویدن ها و زمین خوردن های فراوان فانوسقه ام نمی دانم کدام نقطه باز شده و افتاده بود
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت
#قاسم_ابن_الحسن_تویسرکان