دور نماند و او را برای کسب آمادگی بیشتر و تبدیل شدن به سرمایه ای برای اسلام و انقلاب به دوره تخصصی دافوس اعزام کردند و طبق پیش بینی فرماندهان با رتبه عالی این دوره را پشت سر گذاشت و دوباره روانه یگان فرماندهی لشگر ۱۰ سید الشهداء شد تا این بار با سمت فرمانده طرح و عملیات لشگر انجام وظیفه کند.
💠گروه #به_یاد_شهدا
به یادشهدا:
🌹شفا حاجی🌹
در عملیات کربلای چهار حاجی از ناحیه گلو مجروح شد که دیگر نمی توانست صحبت کند و حرفش را روی کاغذ می نوشت چند ما طول کشید و حاجی برای برگشت به جبهه به هر دری میزد اما همه با برگشت حاجی به جبهه مخالفت می کردن تا این که یک روز بعد از نماز جمعه من و حجت الاسلام محقق از مسجد جامع بیرون آمدیم و کنار خیابان استاده بودیم تا حجت الاسلام محقق را سورا کنیم که در آن وقت حاج قاسم با خودرو تویوتا آمد و تا حجت الاسلام محقق را دید آمد پیش حاج آقا و شروع کرد به نوشتن که حاج آقا واسته شود و حاج قاسم به جبهه بر گردد من چون نوشتها را خوب نمی دیدم متوجه نشدم اما از گفتن جواب حاج آقا فهمیدم که حرف برگش به جبهه بود و حجت الاسلام محقق هم فقط می گفت نه وسر ش را تکان می داد اما حاجی رازی نمی شود و خدا حافظی کرد ورفت ولی فردا حاج قاسم به جبهه رفت و من از دوستان شنیدم که حجت الاسلام محقق شب خواب دیده وهمان نصف شب رفته در خانی حاج قاسم و به او گفته که باید سری بر گردی به جبهه و حاج قاسم برگشت و مدتی با همان زبان بسته و کاغذ صحبت می کرد
اما حجت الاسلام محقق هیچ وقت به کسی نگفت که برای حاج قاسم چه
خوابی دیده
تا آن شب که همه در خواب بودند و نصف شب که با فریاد یا حسین حاج قاسم از خواب بیدار شدن و تا صبح در محل گردان حاج قاسم می دویدن و فقط فریاد می زد یا حسین یا حسین و تمام بچه ها هم پشت سر حاجی میدویدن و فریاد میزدن یاحسین یاحسین
بعد ها حاجی گفته بود که در خواب دیدم کسی می گوید چرا برای ما دیگر مداحی نمی کنی و حاجی در جواب گفت بود که من نمی توانم صحبت کنم اما آن شخس که در خواب حاجی بود به حاجی اسرا کرده بود این هم داستان شفای حاجی که بعد هم به عشق خود شهادت رسید
💠گروه #به_یاد_شهدا
مهدی (سهراب) ملکی تپه کبودی در ششم فروردین سال 1339 در شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمد. لطف خداوند شامل حال او بود و پدر، مادر و خانواده ای متدین و با ایمان سرپرست او بودند تا از همان کودکی با تعالیم اسلامی و قرآنی و با کسب فیض از مجالس روضه، از اصحاب آخرالزمانی حضرت سیدالشهدا(ع) شود.
از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود و هر کاری را به سرعت یاد می گرفت. پس از طی دوران کودکی در مکتب عاشقان آل الله وارد دبستان شد و دوران درس و تحصیل را آغاز کرد.
ذکاوت و هوش بالای مهدی زبانزد معلمان و مدیران مدرسه بود و همیشه یکی از شاگردان خوب مدرسه و کلاس به شمار می رفت. به سرعت و با معدل بالا موفق به کسب مدرک دیپلم شد.
در کنار تحصیل هیچگاه از فعالیت های مذهبی دور نشد و یکی از اعضای فعال هیات قمر بنی هاشم (ع) شهرستان تویسرکان بود.
سال های نوجوانی او مصادف شد با سال های پر شور و امید انقلاب و مهدی هم همانند دیگر نوجوانان و جوانان به سیل خروشان انقلاب پیوست. در مسیر مبارزات چندین بار دستگیر و مورد بازجویی و مجازات قرار گرفت اما هر بار استوارتر از قبل در صف مبارزان حضور می یافت.
به برکت خون شهیدان و رشادت امثال مهدی، انقلاب مردم ایران به ثمر نشست و روح و جان تازه ای در کالبد ایران دمیده شد.
این پیروزی سرآغار دشمنی های فراوان با ملت ایران بود و برای از بین بردن اقتدار و عظمت مردم ایران و انقلاب، تجاوز ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران آغاز شد.
مهدی ملکی جوان غیرتمند تویسرکانی نیز از همان روزهای نخست جنگ به عنوان نیروی داوطلب بسیجی پا به عرصه نبرد گذاشت و پس از طی دوره های آموزشی مقدماتی و تخصصی و چندین ماه حضور در جبهه های حق علیه باطل، لباس سبز پاسداری به تن کرد و به لشکر تازه تاسیس 32 انصار الحسین (ع) پیوست.
با توجه به استعداد و توانایی که از خود نشان داد به عنوان فرمانده گردان 153 لشکر 32 انصار انتخاب شد و در عملیات های مختلف همراه با نیروهای خود ایثار و فداکاری های بی شماری به ثبت رساند.
در چندین عملیات و در زیر گلوله باران دشمن مجروح و به مقام والای جانبازی نائل آمد و بارها برای مداوا به پشت جبهه اعزام شد. اما پس از بهبودی به سرعت برای ادای تکلیف دوباره در جبهه ها حاضر می شد.
در سال های جنگ بسیاری از دوستان و همرزمان خود را از دست داد و غمی بزرگ هر روز و هر روز روح بلند و ملکوتی او را عذاب می داد و با تمام وجود شهادت در راه خدا و پیوستن به یاران شهیدش را آرزو می کرد.
پس از امضای قطعنامه 598 و پایان رسمی جنگ با پیروزی قطعی ایران و سربازان دلیر وطن، امید مهدی برای دیدار دوباره دیگر یاران سبکبالش نا امید شد تا اینکه با یورش منافقین کوردل به مرزها و شهرهای غربی ایران به پشتیبانی آمریکای جهان خوار و صدام خون خوار دوباره اسلحه به دست گرفت و راهی عملیات مرصاد شد.
عملیات مرصاد در 5و6 مرداد ماه 1367 دریچه ای رو به خدا بود و در این عملیات که به رسوایی و سرنگونی منافقین و حامیانشان انجامید، 123 نفر از نیروهای سپاه و بسیجی لشکر 32 انصارالحسین (ع) همدان به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که در این میان سردار شهید بهرام مبارکی فرمانده گردان 154، سردار شهید مهدی ملکی تپه کبودی فرمانده گردان 153، سردار شهید هادی فضلی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 و شهیدان "رمضان مصباحی" و "محمد شیخ بابایی" معاونین گردان 157 لشکر 32 انصار الحسین(ع) را می توان نام برد.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
💠گروه #به_یاد_شهدا
او در نوجوانی با پیوستن به هیئت قمر بنی هاشم(ع) مبارزه با ظلم و استبداد و بی عدالتی را آغاز نمود و به خاطر فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی پهلوی پند بار یازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت اما هیچگاه دست از مبارزه برنداشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت های خود ادامه داد.
شهید مهدی ملکی در سال 1339 چشم به جهان گشود و در دامان خانواده متدین دوران کودکی را پشت سر گذاشت و در سال 1346 وارد دبیرستان شد و چون استعداد فوق العاده داشت مدارج تحصیلی را با موفقیت طی کرد.
او در نوجوانی با پیوستن به هیئت قمر بنی هاشم(ع) مبارزه با ظلم و استبداد و بی عدالتی را آغاز نمود و به خاطر فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی پهلوی پند بار یازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت اما هیچگاه دست از مبارزه برنداشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت های خود ادامه داد.
او با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های حق علیه باطل شتافت و در موقعیت های خطرناک جنگی شجاعت خود را به اثبات رساند.
در سال 1362 به عنوان کادر رسمی گردان 153 انصارالحسین به خدمت مشغول شد و پس از آن چند بار به درجه با شکوه جانبازی نائل شد و سرانجام در 5/5/67 در عملیات مرصاد به خیل شهیدان همیشه جاوید پیوست
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهید ملکی در وصیتنامه خود آورده است: مرا غسل ندهید؛ چون خون خودم مرا غسل خواهد داد و وسایل دنیایی را از همسرم بگیرید و در هنگام دفن من جوانان را به جبهه رفتن تشویق کنید و در شب اول قبر دوستان و مهدی چمنی تا صبح در کنار قبرم باشند و دعا بخوانند، چون از شب اول قبر وحشت دارم، خیلی گناهکار بودم.
💠گروه #به_یاد_شهدا
شهید «مهدی ملکی» شش فروردین 1339 چشم به جهان گشود. وی در نوجوانی با پیوستن به هیت قمر بنی هاشم (ع) مبارزه با ظلم و استبداد و بیعدالتی را آغاز کرد و به خاطر فعالیتهای ضد رژیم شاهنشاهی پهلوی چند بار بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما هیچگاه دست از مبارزه برنداشت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای خود ادامه داد.
وی با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای حق علیه باطل شتافت و در موقعیتهای خطرناک جنگی شجاعت خود را به اثبات رساند.
در سال 1362 به عنوان کادر رسمی گردان 153 انصارالحسین(ع) به خدمت مشغول شد و پس از آن چند بار به مقام جانبازی نائل شد و سرانجام در پنج مرداد 1367 در عملیات مرصاد به خیل شهیدان همیشه جاوید پیوست.
متن وصیتنامهای که از این شهید والامقام به یادگار مانده است را در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
«ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» (میپندارید کسانی که شهید شدهاند، مردهاند بلکه زندگانی هستند نزد خدایشان و روزی میخورند). با درود و سلام خدمت ولی عصر فرمانده کل قوای اسلام مولا صاحب الزمان (عج) امام حی و حاضر و با درود به نائب بر حقش امام بزرگوارمان (روح الله خمینی) قلب تپنده امت اسلامی. با درود و سلام بر امت اسلامی ایران پیروان به حق ولایت فقیه که با وحدت و یکپارچگی خود این انقلاب اسلامی را به وجود آوردند و آینده نیز با وحدت کامل حافظ خون شهدای این مملکت میباشند و بار دیگر حماسه حسینی تکرار میگردانند و ندای حسین زمان را لبیک گفته و به جبههها هجوم میآورند و با درود و سلام به خانواده گرامیم و همین طور خانواده همسرم.
سخن با رهبر عزیزتر از جانم:
باری ای روح خدا از تو بسیار بسیار تشکر میکنم که احکام الهی را در این مملکت رواج دادی و جلوی فساد و تباهی را گرفتی و با از دست دادن یاران با وفایت و جگر گوشهات به من و امثال ما راه مستقیم الهی را عنایت کردن.
درود خدا و بندگان مومن خدا بر تو باد و همینطور یک مملکت که تا دیروز دست شرق و غرب جنایتکار بود رهانیدیم زیرا از زیر بار ذلت نجاتمان دادی. بله ای امام عزیز که من عاشق تو هستم و از همه مهمتر ای بزرگوار من کوچکتر از آنم که از شما تعریف کنم فقط خدای تبارک و تعالی باید از شما تعریف کند که میکند با معجزات خود به ما. این را از اعماق دل و جان میگویم لحظه لحظه عمر من به فدای یک لحظه از عمر شما ای بزرگوار و در آخر ای امام بزرگوارم من جز خون ناقابل خود چیز دیگری برای بقای اسلام ندارم بدهم امیدوارم که اول مورد قبول خدای تبارک و تعالی گردد بعد هم شما ای قلب من و درود همه بندگان خاص خدا بر تو باد و امیدوارم از من راضی باشی. سخن با خانواده گرامیم:
اول از همه صبور و شکیبا باشید و همه ناملایمات زندگی را بجان و دل بخرید که دنیا محل گذر است. همانطور که در شهادت اولین پسرتان صبر داشتید در این زمان همان راه را پیشه خود گردانید و مستحکم و قوی دل باشید و به یاد خانوادههایی باشید که در دزفول در یک حمله ناجوانمردانه صدام کثیف 19 نفر شهید میشوند و فقط از یک خانواده یک نفر باقی میماند. همانند خانواده وهب باشید که با آوردن سر پسرشان از میدان جنگ آن را دوباره به میدان جنگ بر میگردانند.
مادر بزرگوارم امتحان خود را یکبار در درگاه خدا دادی و این نیز آزمایش دیگری است چون ما همه تا آخرین لحظه مورد آزمایش قرار میگیریم و آفرین و صدها آفرین بر تو ای مادرم همانطور که در شهادت برادرم نگریستی و همچون زینب (س) ایستادگی کردی در این زمان نیز همانگونه باش و خط اسلام را همینگونه یاری گردان و قلب امام را شما شاد بگردانید با همین مقاومتتان است که مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام میزنید و این را بدان راه خود را از حسین (ع) گرفتم و با آگاهی کامل بود همچون برادرم، و شما مادر گرامیم که از زحمات و ناملایماتی که دیدی بسیار متشکرم و انشاءالله همدیگر را در آخرت ملاقات کنیم و شاید بتوانیم آبروی شما در آن دنیا باشیم و تنها برادرم را نیز در خط اسلام حفظ نگهدار و با ارشادهایت او را رهنما باش و خواهرانم شما نیز مقاومت را از مادرتان یاد بگیرید و در دنیا همچون مسافر باشید که هر لحظه میخواهید بروید و سعی کنید فرزندانتان را زهرا گونه تربیت کنید و خط اسلام را از همان اوایل کودکی به آنها یاد بدهید چون اسلام در آینده به این عزیزان احتیاج دارد و در دعاها و نمازها کوشا باشید چون تنها سلاح ما دعا است و اگر یک موقعی حال واقعی در شما پیدا شود دعاها و نمازهای مستحبی بجا آورید و خلاصه خود را از همه لحاظ کامل کنید و سعی کنید که همیشه و در هر کجا گول شیطان را نخورید و از مادر گرانقدرم نیز باز نهایت تشکر را مینمایم و در نمازهای شب پیوسته امام عزیز و رزمندگان را فراموش نکن و از پدرم هم بسیار متشکرم و از پدرم و زحمات او بسیار تشکر میکن
💠گروه #به_یاد_شهدا