eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
108 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت زندگی شهیدی که شهادت را فصل سرخی از کلام الله مجید می ­دانست/ مناجات عارفانه شهید فراشباشی با معبود خویش
شهید سید حمیدرضا فراشباشی در فرازی از وصیت­نامه­ اش آورده است: شهادت فصل سرخى است از کتاب سبز قرآن که معلمش حسین(ع) و کلاسش کربلاست و شاگرد آن همه انسان­هاى بیدار هستند
شهید سید حمیدرضا فراشباشى آستانه در اول اردیبهشت­ ماه  1346 در مشهد دیده به جهان گشود
پدرش با سعى و تلاش به پرورش و تربیت او همت گماشت و در سن پنج سالگى او را با مسائل دینى و اصول و فروع دین اسلام و فراگیرى نماز و احکام آشنا ساخت.
سید حمیدرضا در سال 1351 در دبیرستان دینى حسینیه مرحوم عابدزاده مشغول به تحصیل شد و ضمن کسب دانش به طور مستمر با مسجد جوادالائمه(ع) در ارتباط بود و فعالیت زیادى در انجمن تعلیمات اسلامى زیر نظر مرحوم شهید تدین داشت. بعد از فارغ التحصیلى، خود را براى کنکور سراسرى 1364 آماده کرد و در همان سال در مقطع کارشناسی دانشگاه امیرکبیر تهران در رشته حرارت و سیالات قبول و ترم اول را در دانشکده مهندسى آن دانشگاه مشغول به تحصیل شد. از آن جایى که به پدر و مادرش علاقه زیادى داشت به مشهد نقل مکان کرد و در دانشگاه فردوسی مشغول به تحصیل شد.
با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز ارتش بعث عراق به خاک کشورمان،  شهید سید حمیدرضا عشق و علاقه زیادى از خود براى رفتن به جبهه نشان داد به طورى که بین سال هاى 61 و 62 و 63 پس از تعطیلى هنرستان، تمام ایام تعطیلات را در مناطق عملیاتى گذراند
از آنجایى که خانواده او تصور مى کردند که وجود او در سنگر دانشگاه، کارسازتر خواهد بود، از او خواستند تا از رفتن به جبهه منصرف شود، اما شهید در پاسخ می­ گوید: «چون امر امام است و اکنون جبهه ها به وجود یکایک ما احتیاج دارد، رفتن من ضرورى است». وی در تاریخ 1365/2/17مجدداً عازم جبهه شد و در عملیات کربلاى 1 در تیپ 21 امام رضا(ع) واحدِ ادوات با مسئولیت دیده بانى شروع به انجام وظیفه کرد و در نهایت در 1365/4/13 در جبهه مهران بال در بال ملائک گشود و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و در جوار حرم رضوی آرام گرفت.
فرازی از وصیت نامه دانشجوی شهید سید حمیدرضا فراشباشیآستانه
به نام او که از اویم. به نام او که زندگى­ام به خاطر اوست. شدنم در جهت اوست. بودنم از اوست. رفتنم به سوى اوست. در یادم همیشه اوست و قلبم فقط با یاد و ذکر او آرام مى گیرد، به یاد او که معشوقم است. امیدم اوست. با قلبم احساسش مى کنم. با ذره ذره وجودم با تمام سلول­هایم احساسش مى کنم، اما افسوس بیانش نتوانم کرد.
خداوندا! به جز این خون ناقابل که خود نیز امانتى است نزد ما، چیز دیگرى ندارم که تقدیم راهت سازم. بارالها! این خون را قبول درگاهت فرما و مرگ مرا شهادت در راهت قرار ده تا مانند جدم حسین (ع) در راه تو شهید شوم.
خداوندا! بنده حقیر و ناچیزت را جزو بندگانى قرار ده که ترا شناختند و پس از شناخت، عاشقت شدند و سپس تو براى آنها نواى (ارجعى الى ربک) برایشان سر دادى و داخل فرمودى در صف بندگان و داخل فرمودى در بهشت. خدایا از تو مى خواهم که مرا یارى کنى تا آنچه در توان دارم در راه اسلام عزیز بکار برم. به من اى خدا توانایى ده تا آنچه در توان دارم و تا این قطره خونم را در راه دین نبى و فرستاده تو محمد (ص) فدا کنم.