eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع جنگ و حضور در جبهه‏ موسوی از شروع جنگ و حضور در جبهه می‌گوید: «از شهریور ۵۹ که جنگ شروع شد به عنوان مسوؤل تدارکات وارد جبهه شدم و کسی که به من کمک می‌کرد شهید بهنام محمدی بود. من و بهنام کارمان این بود که تدارکات را از مسجد جامع ‏خرمشهر تحویل می‌گرفتیم و به بچه‌ها در جبهه می‌رساندم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
من در جبهه بودم که خداوند یک ‏جفت رحمت به نام‌های فاطمه و زهرا  به من داده بود و من هم از دخترها خبر نداشتم؛ بعد اتمام مأموریت مرخصی گرفتم و برای دیدن فرزندانم به خانه آمدم؛ زهرا حالش خوب نبود  او را به بیده بردم و با آمبولانس راهی بیمارستان سمیرم کردم زهرا  بستری شد و من به خانه ‏برگشتم. صبح دیدم مادرم دست خالی به خانه آمد گفتم: مادر، زهرا کجاست؟ گفت: زهرا بعد از نماز تمام کرد، یک خانم ‏سمیرمی کمکم کرد همانجا دفنش کردم و آمدم. من هم به جبهه برگشتم و همچنان از قبر بی‌نشان دخترم زهرا بی‌خبر هستم». 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
مروری گذرا بر اجرای عملیات والفجر ۸‏ قبل از آغاز جنگ، بخش اروندکنار با اقدامات خرابکارانه از سوی گروه‌های ضدانقلاب و خلق عرب وابسته ‏به ‏رژیم بعث عراق، نظیر انفجار ۲۶ دی ۱۳۵۸ در دبستان روستای صحنه بخش اروندکنار و انفجار ۱۹ ‏بهمن ‏‏۱۳۵۸ در مدرسه سیروس شهر اروندکنار روبه رو بود. در این ایام دشمن به تحرکات گسترده‌ای در ‏ساحل ‏غربی اروندرود و مقابل اروندکنار دست زد و علاوه بر افزودن استحکامات خود در منطقه در ۱۰ خرداد ‏‏۱۳۵۸ ‏یک گردان توپخانه را در منطقه فاو و مقابل شهر اروندکنار به همراه واحدهای رزمی متعدد مستقر ‏کرد تا ‏علاوه بر کنترل مصب اروندرود بر شهرهای روستاهای ایران مسلط شود 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
در دوم تیر و دهم شهریور ۱۳۵۹ نیز نیروی دریایی ارتش عراق ناوگان جنگی خود را در این منطقه ‏متمرکز ‏کرد که به نظر می رسید همه این تحرکات برای کنترل بر اروندرود بوده است.‏‎‎ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
مهم ترین پاسگاه‌های ایران در بخش اروند کنار پاسگاه‌های مینوحی، سعدونی، نهرعلی شیر، نهرابتر و ‏خرمال ‏بود که در مقابل پاسگاه های فاوشمالی و فاو جنوبی عراق به فعالیت می پرداختند. پیش از آغاز ‏جنگ، برخی ‏از این پاسگاه ها مانند پاسگاه خرمال اروندکنار(به ویژه در یکم و بیستم شهریور ۱۳۵۹) با تجاوز ‏نیروی دریایی ‏ارتش عراق روبه رو بوده است.‏‎ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
نزدیکی اروندکنار به شهر فاو که مهم ترین محور ارتباطی عراق به خلیج فارس است، بر اهمیت ‏جغرافیایی ‏این بخش به ویژه در زمان دفاع مقدس افزود؛ به نحوی که با آغاز جنگ بخش و شهر اروندکنار ‏عملا به ‏محاصره دشمن در آمد، که با مقابله رزمندگان اسلام و شکست حصر آبادان تهدید عراقی‌ها در ‏تصرف ‏اروندکنار نیز از بین رفت اما همچنان بخش اروندکنار و آبادی‌های آن و نیز سراسر سواحل این منطقه ‏زیر ‏آتش دشمن قرار داشت.‏‎ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
نزدیکی اروندکنار به شهر فاو که مهم ترین محور ارتباطی عراق به خلیج فارس است، بر اهمیت ‏جغرافیایی ‏این بخش به ویژه در زمان دفاع مقدس افزود؛ به نحوی که با آغاز جنگ بخش و شهر اروندکنار ‏عملا به ‏محاصره دشمن در آمد، که با مقابله رزمندگان اسلام و شکست حصر آبادان تهدید عراقی‌ها در ‏تصرف ‏اروندکنار نیز از بین رفت اما همچنان بخش اروندکنار و آبادی‌های آن و نیز سراسر سواحل این منطقه ‏زیر ‏آتش دشمن قرار داشت.‏‎ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
اروند کنار در بهمن ۱۳۶۴ محل تدارک رزمندگانی بود که برای عملیات والفجر ۸ آماده می شدند. واحدهای ‏مهندسی نیز به منظور تثبیت نیرو و تامین نیازهای مهندسی منطقه، پیش از عملیات، با فعالیت‌های ‏متعددی مانند احداث جاده‌های آنتنی شکل، احداث مواضع توپخانه و ایجاد مواضع موشک زمین به هوا ‏در ‏بخش اروندکنار، مقدمات عملیات را فراهم کردند.‏ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
در عملیات والفجر ۸ موقعیت حساس اروندکنار به همراه نخلستان‌های وسیع آن که پوشش مناسبی ‏برای ‏تدارک و جابه جایی نیرو به شمار می‌آمد، در موفقیت عملیات بسیار موثر بود.‏‎‏ ‏ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
نحوه شیمیایی شدن در عملیات والفجر۸  موسوی از نحوه جانبازی خود می‌گوید: «درگیری مرزی بود عراق نیرو دریایی را به گلوله بست ‏‏و مسؤولیت من تحویل گرفتن مهمات و بردن پشت خاکریز بود. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
در مسیر حرکت چند نفر کارگر سوار کردیم وقتی پیاده شدند دیدم یکی از آن‌ها پشت خاکریز رفت به دنبالش رفتم و گفتم بیا این طرف، دیدم با بیسیم حرف میزند متوجه شدم جاسوس است تا خورد کتکش زدیم ‏و بعدم بردیم تحویلش دادیم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
در عملیات والفجر ۸ جزء راهیان کربلا به ‏عنوان رزمنده رفتم و در کرخه به عنوان نیرو تدارکاتی رفتم؛ روز ‏‏۲۴ اسفند ۶۴ وارد منطقه شدیم؛ عراق در غروب، آن منطقه را بی‌نهایت بمباران شیمیایی ‏کرد، اعلام کردند که بچه‌ها ماسک‌هایشان را بزنند 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
من هم ماسکم را زده بودم، موقع اذان که شد، رفتم سنگر تدارکات غذا بیاورم کسی نبود ‏ انگار چیزی به من الهام ‏شده باشد، از سنگر تدارکات خارج شدم و این دومین باری بود ‏که به من الهام شد نمانم و جان سالم به در بردم؛ یکی زمان انقلاب که بدون سلاح  ‏قصد درگیری با یک ‏اشرار را داشتم و نمی‌دانستم مسلح است و دوم عدم توقف در مقر تدارکات بود من ماسکم را باز کردم که بروم و از شط وضو بگیرم و برای نماز مغرب و عشاء آماده ‏شوم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
چند لحظه بعد همان سنگر تدارکات با اصابت موشک دشمن منفجر شد. همین طور که آمدم لب خاکریز، از بالای آن ‏لیز خوردم و لب آب قرار گرفتم. گازها سنگین‌تر از هوا هستند کنار خشکی و کنار آب تجمع کرده بودند خلاصه من وضو گرفتم تا نماز بخوانم، نماز مغرب را که خواندم، نماز عشاء را دیگر نتوانستم بخوانم. داشتم ‏خفه می شدم، وقتی که بچه‌ها من را در این وضعیت دیدند مرا به بیمارستان انتقال دادند. حالت عادی نداشتم و یادم رفت ‏ماسکم را با خودم ببرم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
مسیری که باید تا رسیدن به بیمارستان طی کنیم نیز بمباران شیمیایی شده بود و من هم ‏که ماسک همراهم نبود به شدت به مشکل شیمیایی‌ام اضافه و شرایطم بدتر شد. بعد از آن من به طور صد در صد ‏شیمیایی شدم».‏ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
شوک برقی خواب را برای همیشه از من گرفت‏ سید غضنفر از مشکلات شیمیایی می‌گوید و درمانی که منجر به بی‌خوابیش شد: بعد از مدتی که تحت درمان بودم چند پزشک تصمیم گرفتند به من شوک برقی وارد کنند و ۱۲ جلسه، یک روز در میان به من شوک برقی می‌دادند و نتیجه این شد که از نیمه سال ۶۵ تاکنون، بعد از شوک برقی و آسیب به مغزم من را از خواب محروم ‏کردند ‏و من یک ثانیه هم به خواب نرفته‌ام و ۲۴ ساعت در هوشیاری کامل به سر می‌برم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
اوایل خیلی برایم مشکل بود و با همه بد خلقی می‌کردم فامیل مبلغی پول به من داد و با ‏هزینه شخصی برای درمان به دوبی رفتم که میسر نشد و تنها بیماری بودم که در زمان قعطنامه در بیمارستان بستری ‏بودم و موقع برگشت برای مدتی بخاطر رفتن به دوبی حقوقم را قطع کرده بودند». 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
حالت خلسه تنها راه درمان خستگی و آرامش جانباز شب‌های بیداری از درمان مجروحیتش می‌گوید: «زمانی یک نفر را معرفی کردند که می‌تواند من را  بخواباند من شش ‏جلسه رفتم ولی موفق نشد فقط یاد ‏گرفتم در حالت ‏خلسه کمی آرامش پیدا کنم. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
خَلسه حالت خاصی از آگاهی که بدن در وضعیت آرامش یا تن‌آرامی (ریلکسیشن) بوده و ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد. در این حالت امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار می‌گیرند و تلقین‌پذیری انسان افزایش می‌یابد. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
در مکان خلوت و آرام که حالت خلسه بیشتر ‏هست دوتا سنگ پیدا می‌کنم یک سنگ در شاهرگ گردنم و یک سنگ در پیشانی می‌گذارم و تسبیحات حضرت زهرا (س) را ‏می‌خوانم که از گردن به پایین سبک می‌شود و احساسشان نمی‌کنم» 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
کوه‌های دنا سید غضنفر را در خلسه‌های خستگی همراهی می‌کنند و سکوت و آرامش خود را با او شریک می‌شوند. از رودخانه ماربر که مأمن لحظه‌های خستگی‌اش است و در سکون صد د رصدیش حرکت می‌کند و با خیره شدن در آب در فرکانس‌های مثبتش اثر می‌گذارد تا کوه سربلند دنا که با هزار دلبری و جلوه‌اش سکوت و آرامش بیشتری را برایش به ارمغان می‌آورد و آرامش عجیبی می‌گیرد و برای لحظه‌ای خستگی رخت سفر بر می‌بندد تا آرامشی گذرا مهمان وجود پر مهرش شود. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
خواب نمی برد مرا، کرده دلم بهانه‌ات، هرطرفی نظر کنم، مانده به جا نشانه‌ات... ‏ سید غضنفر ادامه می‌دهد: «خداوند تبارک و تعالی خواب را برای آساش همه موجودات جهان هستی آفریده است که تجدید قوا کنند و ‏روز بعد شاد به زندگی ادامه بدهند. در آن لحظات اول فشار زیادی را تحمل می‌کردم و بنا بر این گریه می‌کردم و پذیرش و یادآوری این لحظات برایم سخت بود و هر کاری می‌کردم خوابم نمی‌برد. اوایل زندگی برایم سخت بود و به سختی می‌گذشت؛ به همه گیر می‌دادم ولی با خواندن آیه ان مع العسیر یسری ... آرامش پیدا کردم و فهمیدم وقتی خلقت خودم را زیر سوال ‏ببرم خودم را زیر سوال برده‌ام پس خدا را شکر کردم و از او خواستم تا مرا در تحمل سختی‌ها صبور گرداند».‏ 🌷جانباز معزز دفاع مقدس
جانباز بی‌خواب سرزمینم از انس گرفتن با بیداری شبهایش این چنین می‌گوید: «هرجا بروم ابزار کارم ‏هست مثلا در کوه وقتی خسته می‌شوم جای صافی پیدا می‌کنم و به این صورت که لوله یا سنگی زیر پام قرار می‌دهم و بالشی را زیر شاهرگ گردنم می‌گذارم و چیزی هم روی پیشانی‌ام قرار می‌دهم، عضلات را می‌کشم و ۳۴ مرتبه تسبیحات حضرت زهرا (س) را می‌گویم که اگر در کوه باشم از سنگ استفاده می‌کنم‏ که این بستگی به محیط و ‏اینکه ‏چگونه از این حالت بیرون بیایم دارد. 🌷جانباز معزز دفاع مقدس