eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
شام یا صبحانه؟ با رمزی صحبت کردن مقر مطمئن شدیم خبرهایی است. -آقا شما وسیله پخت و پز دارید غذا درست کنید؟! میهمان داریم... -بله. همه چیز مهیاست! آشپزخانه هماهنگه... -پس برادر ۲۰۰ پرس غذا برای ما آماده کنید! با استرس گفتم یا حضرت عباس ۲۰۰ نفر پایین تپه هستند و ما ۶ نفر باید جلوی پیش رویشان را بگیریم؟! -برادر شام بپزیم یا صبحانه؟!
بساط شام را آماده کنید که خیلی گرسنه‌اند! نگاهی به چهره اسدالله انداختم مثل همیشه آرام و قوی؛ کوچکترین اثری از ترس در وجود این بشر نبود! حسین کاشانی سوار بر تویوتا دنده عقب آمد نوک تل داخل یک گودال. کیانی پشت دوشکا قرار گرفت و گفت: کدام طرف هستند؟! -ساعت ۶ پذیرایی کن برادر!
کیانی نوک دوشکا را به طرف جنوب تنظیم کرد و  با فریاد یا زهرا شروع به تیراندازی کرد. به دنبال او ما هم از اطراف، تکفیری‌ها را به رگبار بستیم. از جیغ و فریادهایشان معلوم بود تلفات زیادی دادند.
ناگهان تیر داخل دوشکا گیر کرد و کیانی نتوانست شلیک کند، حسین کاشانی فوری ماشین را عقب کشید تا دشمن با آر.پی.جی ماشین را نزند.
تپه‌ای بلندتر اسدالله گفت: تا زمانی که از این نقطه شلیک می‌کنیم فایده‌ای ندارد. فوری خودش را به تپه‌ای بلندتر رساند و به طرف دشمن شلیک کرد. ما ۵ نفر هم خودمان را به اسدالله رساندیم. با اینکه سنگر نداشتیم و در تیررس بودیم اما تسلط کافی به دشمن داشتیم
علی کیانی موقعیتش را تغییر داد و به دشمن نزدیک‌تر شد، یک تیر تراش شلیک کرد و موقعیت تکفیری‌ها برای ما روشن‌تر شد من و اسدالله ایستادیم و آر.پی.جی شلیک کردیم و آتش تیربار دشمن خاموش شد. دشمن عقب‌نشینی کرد و کیانی دستور داد فعلا شلیک نکنیم، مهماتمان رو به پایان بود و ممکن بود دچار مشکل شویم
نماز ظهر عاشورا سرمای بیابان لرزه به تنم انداخته بود. چاله‌ای کندم و داخل آن پناه گرفتم تا کمی گرم شوم. از صبح روز قبل غذا نخورده بودم و کم کم داشتم از حال می رفتم. می خواستم چند دقیقه‌ای بخوابم اما سرما امانم را بریده بود، به خورشید التماس می کردم امروز زودتر طلوع کند.  اسدالله آمد کنار چاله و گفت: مراد! بیداری؟! وقت نماز است.
گفت: بلند شو تیمم کن. تیمم کردیم و نماز را با آن حال خستگی خواندم. شاید بتوان گفت: بهترین نماز عمرم بود! نماز را با آماده‌باش کامل خواندیم. تعدای از رفقا پست می دادند و بعد جایمان را با هم عوض می‌کردیم. هر لحظه ممکن بود دشمن دوباره حمله کند. به یاد نماز ظهر عاشورای سیدالشهدا (ع) افتادم و بغض کردم.
جان مادرت بی‌خیال شو بلافاصله بعد از نماز صبح با روشن شدن هوا، نیروهای پاکستانی، تل را از ما تحویل گرفتند
فرمانده پاکستانی‌ها اسمش یاسر بود و کلی از شجاعت نیروهایش تعریف کرد، البته تعاریفش هم به حق بود و پاکستانی‌ها خیلی نترس و بی‌باک بودند. خندیدم و به اسدالله گفتم: اسد، این شیرمردان پاکستانی که اینقدر از خودشان تعریف می کنند با دیدن بچه‌های پایگاه قدس نظرشان عوض می شود... اسد خندید و گفت: آفرین! باید به این رفقا نشان بدهیم بسیجی پایگاه قدس یعنی چه! اصلاً برای ما افت دارد این منطقه را پاکسازی نشده تحویل گروه بعدی بدهیم
گفت: من خجالت می کشم برگردم تهران و بگویم: بعد از دو ماه مأموریت و عملیات یک روستا را نتوانستیم پاکسازی کنیم و داعش مسلط به منطقه شد! با خواهش‌های اسدالله اجازه دادند ما برای پاکسازی وارد روستا شویم البته تعدادی از نیروهای پاکستانی هم همراه ما آمدند.
«رضا قناسه» دست به کار شد میان پاکستانی‌ها یک قناسه‌زن بود به نام رضا قناسه، خیلی رزمنده با اخلاص و ماهری در تیراندازی بود. رضا در نقطه‌ای مناسب که اشراف کامل به روستا داشته باشد قرار گرفت، سایر نیروهای پاکستانی ابتدای روستا ایستادند که ما از پشت دور نخوریم و محاصره نشویم. خانه‌ها را یک به یک پاکسازی می کردیم و جلو می رفتیم. وارد مسجد روستا شدیم و با صدای بلند فریاد دادیم: امیرالمومنین حیدر... امیرالمومنین حیدر...لبیک یا زینب... الله اکبر... نیروهای دشمن شب قبل بیشترشان به درک واصل شده بودند و مابقی عقب‌نشینی کرده بودند اما تعدادی تکفیری هنوز داخل روستا حضور داشتند. ماشینی جهت انتقال تکفیری‌ها به داخل روستا آمد و با دیدن ما شروع به شلیک کردند. «رضا قناسه» دست به کار شد و آنها را شکار می کرد. ما هم از داخل روستا همه را به جهنم فرستادیم
از آب انبار روستا آب کشیدیم و نماز ظهر را خواندیم و به مقر برگشتیم
برای فرماندهی فاطمیون با پایان آن دوره به زیارت مرقد مطهر حضرت زینب (س) رفتیم و به تهران برگشتیم. اسدالله به محض اینکه برگشت تهران دوباره پیگیر اعزام شد و آرام و قرار نداشت. به هر جایی که فکر می کرد امیدی است برای اعزام سر می زد و مدارک تحویل می داد. دلم برایش تنگ شده بود و می خواستم ببینمش. قبل از اینکه تلفن را به دست بگیرم خودش تماس گرفت و کلی صحبت کردیم. گفت: خدا بخواهد فردا اعزام می شوم. گفتم: بی‌معرفت! بدون من میری؟! پس من چی؟! گفت: راستش فقط یک نفر را برای فرماندهی فاطمیون نیاز داشتند و من با کلی التماس اسمم را در لیست جا کردم
 پایان مأموریت یک هفته بعد از اعزام اسدالله برای نماز به مسجد رفته بودم. همسر و دختر چند ماهه اسدالله را در راهرو مسجد دیدم که به تنهایی به خانه برمی‌گشتند، اعصابم حسابی به هم ریخت. شکر خدا چند روز بعد من هم به سوریه اعزام شدم اما این بار در کنار اسدالله نبودم. یکی از دوستانم به نام سید مصطفی گوشی موبایل با خودش آورده بود. شماره اسد را حفظ بودم. گفتم: سید شماره اسدالله را سیو کن و ببین در تلگرام کی آنلاین بوده؟! شکر خدا اسدالله آنلاین بود و با هم کلی پیام رد و بدل کردیم. گفتم: اسدالله! کاری کن منم منتقل شوم به منطقه شما و در کنار هم باشیم. می گویند اوضاع منطقه شما خراب است.مراقب خودت باش. چند روز قبل دخترت را در راهرو مسجد دیدم اعصابم به هم ریخت! الکی خودت را به کشتن ندهی! اسدالله گفت: مراد جان! پیگیر کارت هستم، ان‌شالله فرمانده آمد حتما به او می گویم. مراد؛ دلم برای پریدن خیلی تنگ است! دلم برای لقاء محبوب بی‌تاب است! دعا کن. دعا کن پایان مأموریت ما شهادت باشد. *تصویر اسدالله مدافعان حرم عراقی در شبکه‌های تکفیری‌ها تصویر چند شهید ایرانی را مشاهده می کنند و فوری با تلفن همراه از صفحه تلویزیون عکس می گیرند. چهره شهدا برایشان آشنا بود و تصویر را برای حاج آقابزرگ می فرستند. حاجی شک می کند اسدالله است یا نه؟! او هم تصویر را برای یکی از دوستان اسدالله بنام عبدالله منصوری می فرستد. عبدالله به محض اینکه تصویر را می بیند می گوید این شهید «اسدالله» است! منصوری تصویر را برای برادر اسدالله و حاج علی ابراهیمی می فرستد. صبح روز بعد به تدریج تصاویر در کانال های تلگرامی پخش می شود
دو تا تراول ۵۰ تومانی نیمه‌های شب خانوم جوانی با ظاهری نامناسب کنار خیابان ایستاده بود. اسدالله موتور را پارک می کند و به سمت زن می رود. از او می پرسد: معذرت می خواهم، برای چه این وقت شب کنار خیابان ایستاده اید؟! خطرناک است... زن جوان زل می زند به چشم اسدالله و می گوید: کنار خیابان ایستاده‌ام تا پول در آورم! مشتری هستی؟ اسدالله صورتش سرخ می شود و با ناراحتی می گوید: چقدر پول داشته باشی به خانه برمی‌گردی؟ زن با تمسخر می گوید: صد هزار تومن! اسدالله از جیب شلوارش ۲ عدد تراول پنجاه هزار تومانی درمی‌آورد و به زن می دهد و می گوید: بفرمایید، این هم روزی امشب شما، حالا تا دیرتر نشده به خانه برگردید. اسدالله سوار موتور می شود و می رود. زن با تعجب به تراول ها نگاه می کند.
*خنده کودکان روستا امید مردم جنگ‌زده روستا به کمک رزمندها بود. گاهی اوقات کودکان گرسنه اهالی وسط جاده دراز می کشیدند و مانع حرکت ماشین ما می شدند! تا تکه‌ای نان از ما نمی گرفتند از زمین بلند نمی شدند. اسدالله بعد از هر وعده غذایی، غذاهای اضافی را جمع می کرد و می برد به دست مردم روستا می رساند. خیلی اوقات خودش روزی یک وعده غذا می خورد. زمان‌هایی که کار نداشتیم اسدالله، کودکان روستا را در حیاط مدرسه جمع می کرد و با هم فوتبال بازی می کردند. خیلی هوای کودکان را داشت و هر وقت فرصت می کرد با آنها حسابی سرو کله می زد و می‌خنداندشان تا کمی از رنج‌هایشان کم شود.
پای‌کوبی و شادی تکفیری‌ها! بعد از شهادت اسدالله نیروهای جبهه‌النصره بالای سرش حاضر می شوند. جنازه را صدها متر روی زمین می کشند و با خود به داخل حیاط خانه می برند. پوتین و وسایلش را به غارت می برند و بالای سرش کلی پای‌کوبی و شادی می کنند. بعد از گرفتن عکس، آنها را در شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می کنند و مارش پیروزی می زنند و مدام اعلام می کنند: ما تعدادی فرمانده ایرانی را کشتیم و شکست سنگینی به آنها وارد کردیم. احتمال زیاد جنازه در حیاط آن خانه دفن شده، منطقه هنوز دست تکفیری‌هاست. موقعیت خانه را شناسایی کرده‌ایم و ان‌شاالله با آزاد شدن منطقه به دنبال پیکر پاک اسدالله می رویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 معرفی 💠 ارائه : خادم الشهدا یازینب 📆 یکشنبه ۱۴۰۰.۰۴.۲۰ ⏰ ساعت ۲۲:۰۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
بسم الله الرحمن الرحیم « فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقاتل فی سبیل الله و فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیما »
مؤمنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد به راه خدا کشته شد یا قانع گردید پس بزودی اجر عظیم را به او خواهیم داد.
السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله، السلام علیک یابن امیرالمؤمنین و ابن سیدالوصیین السلام علیک یابن فاطمۀ الزهرا و سیدة نساءالعالمین، السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره والوتر الموتور، السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک الهی بک انتصر فانصرنی و علیک اتوکل فلاتکلنی و ایاک اسئل فلا تخینی و فی قفلک ارغب فلاتحرمنی
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان حمد و سپاس مخصوص ایزد منان خداوند غفار و رحیم، و رزاق و کریم و الصمد است. و با درود بر پیامبر اسلام، خاتم الانبی ا، حضرت محمد که برای نجات بشریت از منجلاب شرک و بت پرستی فرستاده شد. و با سلام به پیشگاه مولای متقیانامیرمؤمنان، مظهر صفا و عدالت و فرزندان بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام حسین سید و سرور و سالار شهیدان اسلام. با درود به پیشگاه ولیعصر امام زمان( عج) این خورشید تابنده و نایب برحقش، امام امت قلب تپنده امت، ماه جماران و اسطوره مقاومت خمینی عزیز و با درود بر روحانیت در خط امام و مبارز خصوصاً در رأس آنان امید امت و امام حضرت آیت الله منتظری و با سلام بر شهدای گلگون کفن و مظلوم اسلام که خون آنها مظلومانه جهت آبیاری درخت تنومند اسلام از قبل تاکنون ریخته شده و می ریزد . خصوصاً شهدای کربلای امام حسینتا شهدای کربلای سرچشمه ایران، هفتاد و دو یار امام، در رأس آنان شهید مظلوم آیت الله بهشتی. و با سلام بر رزمندگان کفرستیز اسلام که برای یاری دین خدا به حسین زمان لبیک گفتند و در جبهه های حق علیه باطل « هل من ناصراً ینصرنی » ندای شرکت فعال داشته و در پشت جبهه، در سنگرهای عبادی سیاسی و در ارگان های انقلابی و دیگر مراکز اجتماعی، برای خودکفایی کشور می کوشند. و با سلام درود بر امت شهیدپرور و ایثارگر ایران که امام عزیز در وصف آنان می فرماید به جز یک برهه از زمان ( دوران صدر اسلام) امتی این چنین نبوده. بلبل به ترانه این سخن می گوید به به به کسی، که راه حق، می پوید
در اندیشه آن هستم از چی بنویسم، از کجا آغاز کنم و به کجا پایان رسانم . از خلفتم گویم یا از رفتنم؟ از دنیای مادی و وانفسا گویم، یا از دنیای معنوی و عرفانی؟ از خود ببالم یا از خدای خود؟ فلسفه آفرینش « آری عزیزان » در شگرفم از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه و آخر به کجا؟ انسان که از هیچ هست به نهایت، از نیستی هست به هستی. در این دنیای فانی و زودگذر مبدایی دارد و پایانی. هر انسانی در این دنیا بعد از پیدایش، مراحل جسمی و روحی را در کالبد و مغز خود می پروراند تا روح و جان گیرد، انتخابگر باشد و هدف دار و مسئولیت پذیر. بر انسان دو راه بیش نیست. انتخابگر راهی می گردد که به او اصالت، ارزش، شخصیت انسانی، الهی می بخشید و یا راهی را برگزیند که از هواهای نفسانی و
خناَسانۀ طغیانگر و سرکش، امر می گیرد و در منجلاب گناه غوطه ور می گردد. به، چه زیباست، که انسانی راه و مکتبی را برگزیند که خود را در این دنیا بسازد و در معرض آزمایشات و مشکلات و مسئولیت ها و احکام الهی ببیند، و دنیا را بازیچه قرار دهد، تا با روحی گشاده و ایمان زا و سرافراز به لقای یار بشتابد. خداوندا، پس مرا در انتخاب راه سعادت و صراط مستقیم، هدایت فرما و مرا شهید بمیران. شاید خون ناچیز من، کمکی کرده باشد، برای تداوم انقلاب اسلامی، ای خدا، ای رحمان، ای معبود و محبوب من، ترا شکر می کنم تا نیک بخت شوم و با شهدایی که در رضای و خشنودی درِ نیستی را کوفتند، تا هست شوند، همخانه شوم، خدایا حمد وثنایم را بپذیر و مرا هدایت فرما، مرا ببخش و مرا پاک گردان، زیرا تو دوست داری پاکان را.
خدایا بار دیگر، به سوی تو روی آوردم و از تو عاجزانه خواستارم که مرا دریابی و از گناهانم درگذری، تا رستگار شوم
و ای امت عزیز و همیشه در صحنه: در اینجا احساس وظیفه کردم که عقده های دلم را به عنوان آخرین درد و دل همراه با اشک هایم که حاکی از مظلومیت اسلام و هزاران انسان هایی که در زیر یوغ مستبدانه تاریخ زمانه، چون کاغذ مچاله می شوند، بر روی کاغذ جاری سازم، تا شاید گواه صادق و ندای رسایی باشد، برای جهانیان که حقایق را لمس می کنند.
ای عزیزان من، شما با اتکال به خدا و معجزات الهی و با اعتماد به نفس، قیامی خونین به راه انداختید، تا امور و حاکمیت الله را احیاء و به مستضعفین بشارت و نوید دهید که می توان بر سلطه جهانخواران چیره شد و جامعه را از ظلمت به نور و از قهقرا به کمال سوق داد. و این عمل به جز به خدا فکر کردن و روح شهاد تطلبی و ایثار شما و داشتن رهبری جامع و سالک آینده اندیش، میسر نیست، عزیزان، بیشتر به اسلام و انقلاب و خون ها فکر کنید، پاسدار حرمت خون شهدا باشید، تا این انقلاب، معجزه آسای الهی، راه های پرفراز و نشیبی را که در پیش دارد، طی کند و جهانی شود. مبادا غفلت کنید و در خود فرو روید، چراکه دشمنان اسلام درصدد ضربه کاری هستند، استکبار جهانی تا آنجا که توان دارد، می کوشد، اگرچه این کارها دردی را درمان نمی کند. اما باید با ایمانی راسخ و مصمم، با اتحادی مستحکم چون ریسمانی الهی، انقلاب را حفظ و توطئه ها را خنثی نماییم
آری امت حزب الله، همیشه در صحنه با نگرشی بر اخلاص و روح شهادت طلبی و جهاد دنیا را به حیرت وامی دارد و با لبیک گویی به سخنان گوهربار اسلام و رهبرش که چون همیشه و در همه . « اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ایستاده ایم