علیرضا قبادی در تاریخ پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ در تهران به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۸۵ در دانشگاه امام حسین (ع) قبول شد و به عضویت سپاه پاسداران درآمد. بعد از گذراندن دوره افسری، در دانشگاه آزاد اسلامی دانشجو رشته برق صنعتی شد. همزمان دورههای آموزشی تخریب را گذراند.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
از هجده سالگی شروع به حفظ قرآن کرد و حافظ قرآن شد. به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت و جز اولین نیروهایی بود که با شروع بحران سوریه، به همراه سردار شهید حسین همدانی عازم جبهههای سوریه شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
قبادی، اولین بار در تاریخ ۲۵/۰۷/۱۳۹۱ به سوریه اعزام شد و مدت پنج سال در سوریه حضور داشت. سرانجام در بیست و هفتم اردیبهشت سال ۱۳۹۶ موقع پاکسازی و ساماندهی میدان مین، بر اثر انفجار در منطقه حماه سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) کرج به خاک سپرده شد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
اینشهید در وصیتنامه خود آورده است:
«یا حضرت زینب (س) یا حضرت رقیه (س) اگر بارها در راه شما تکه تکه شوم، یا جانباز شوم، هرگز از دفاع کردن از شما دست بر نخواهم داشت و امیدوارم که این روح پرگناه لیاقت شهادت را داشته باشد… آرزوی بنده شهادت بوده و هست. چرا که وعده خداست که میفرماید: «شهدا همیشه زندهاند
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
برادران و خواهران من فریب دشمن را نخورید. همیشه پشتیبان امام خامنهای (مدظله العالی) باشید، چرا که اعتقاد قلبی و باور ایمانی بنده این است که ایشان نایب بر حق امام زمان (عج) میباشد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
پدرمان سرهنگ نیروی هوایی بود. همیشه از خاطرات شهیدان بابایی، ستاری، اردستانی و رشادت هایشان برایمان تعریف میکرد. علیرضا همیشه خاطرات را در دفترچه یادداشت میکرد. وقتی از او در این باره سوال میپرسیدم، میگفت: «باید این خاطرات ثبت بشه که هیچ وقت فراموش نشه
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
تمام حق و حقوق مأموریت هایش را در سوریه خرج خانواده شهدای سوریه و جانبازان و سربازان سوری میکرد. میگفت حقوقی که به این سربازها و جانبازان و خانواده شهدای سوریه میدهند، حقوق زیادی نیست. چون دولت سوریه تقریباً ورشکسته بود. همیشه به خانواده شهدای سوری سرکشی میکرد و برایشان خوار و بار و وسایل مورد نیاز زندگی میگرفت. پول نقدی به فرزندان شهدا میداد و به مادران شهدا کمک مالی میکرد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
سعی میکرد به نحوی از این خانوادهها دلجویی کند. میگفت: «خدمت به خانواده شهدا کمتر از شهادت نیست. نوبت ماست که هوای خانواده شهدا را داشته باشیم و به آنها دلگرمی و روحیه بدیم و از لحاظ مادی و معنوی کمکشون کنیم.» همیشه میگفت: «انسانیت فراتر از مرزهای نژاد و قبیلهای و مذهب است. همه ما الآن در یک جبهه مشترک در مقابل گروههای تروریستی و داعش هستیم، فرقی نمیکند، ایرانی باشیم، سوری باشیم، افغانی باشیم یا پاکستانی. همگی برای یک هدف، هدف مشترک دفاع از حرم اهل بیت (ع) و دفاع از مرزهای اسلام میرویم تا از نفوذ تفکر وهابی جلوگیری کنیم.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
این برادر شهید مدافع حرم در ادامه گفت: سال ۱۳۹۰ تازه بحران سوریه شروع شده بود. علیرضا برای رفتن به سوریه داوطلب شد و فرمانده شأن هم موافقت کرد. دو سال اول، مسئول حراست از سفارت ایران در دمشق بود. چون کار تخریب میدانست، در خیابانی که رو به روی سفارت ایران در دمشق بود، مرتب گشت میزد و ماشینهایی که مشکوک بود را بازرسی میکرد. چندین بار اسرائیل در همان خیابان بمب گذاری کرده بود و قصد ضربه زدن داشت. کار آنها خیلی سخت بود. به صورت شبانه روزی از آن منطقه باید محافظت میشد. سخت کوش بود و هیچ وقت از اینکه یک لحظه هم نمیتواند استراحت بکند، شکایت نمیکرد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
علیرضا در منطقه حماه سوریه خیلی زحمت کشید. میدانهای مین زیادی در آنجا بود که اکثر آنها را خنثی کرد. همه میدانهای مین را نقشه برداری میکرد و در عین حال که مینها را خنثی میکرد، به سربازهای سوری هم آموزش میداد. مربی میدان مین بود. نقاط ضعف و قوت انواع و اقسام مینها را میگفت. جزوه مینوشت و در اختیار جوانهایی که تازه آمده بودند کار تخریب و تجربهای نداشتند، قرار میداد. با صبر و حوصله توضیح میداد و خودش هم مدام مینوشت و یادداشت برداری میکرد. هنوز هم از جزوههای دست نویس او استفاده میشود. به ابوجزوه معروف شده بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
مجرد بود و دغدغه خانواده را نداشت. در طول سال، هشت ماه سوریه میماند. هر مأموریت در سوریه حداقل چهل و پنج روز بود. علیرضا چهارالی پنج ماه و گاهی هم بیشتر میماند. اکثر همرزمانش متأهل بودند. تماس میگرفتند و میگفتند: «علیرضا من نمیتونم تا یک ماه دیگر بیام برام مشکلی پیش آمده و باید بمونم» و او هم در جوابشان میگفت: «نگران نباشید، من هستم.» وقتی هم که نیروی جدیدی میآمد، دو هفته هم پیش او میماند و کلاس میگذاشت و کل منطقه را توضیح میداد و تا خیالش راحت نمیشد که نیرو همه چیز را یاد گرفته و به میدان مین مسلط شده، به ایران باز نمیگشت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان
یکم فروردین ماه ۱۳۹۶ دشمن حمله گستردهای انجام داده بود. درست شبی که بچههای قدیمی میخواستند ایام فروردین ماه به ایران برگردند و نیروهای جدید بیایند، علیرضا مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت و از قسمت کشاله راست آسیب جدی دید و جانباز شد. همان سال هم در منطقه به شدت شیمیایی شد. وقتی که از طرف اداره آمدند برای ثبت جانبازی اصلاً زیر بار نرفت و قبول نکرد. همیشه میگفت: «من برای دفاع از حریم حضرت زینب (س) آمدهام نه جانبازی میخواهم نه امتیاز دیگری. جانبازی من از طرف اهل بیت (ع) ثبت بشود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم_تویسرکان